بازگشت

شايعه بر عليه حضرت


اختصاص: ص 54. بحارالانوار: ج 48 ص 121.

هارون از فرصت هاي مختلف استفاده مي كرد تا با هر شايعه اي حضرت را محكوم كند، اما هر بار با دلايل محكمي كه از منبع وحي سرچشمه مي گرفت بر جاي خود مي نشست.

روزي هارون دستور داد امام عليه السلام را نزد او بياورند. هنگامي كه حضرت را آوردند او با عصبانيت طوماري به سمت امام عليه السلام انداخت و گفت: «بخوان»! حضرت طومار را برداشت و شروع به خواندن كرد. در آن چنين نوشته بود:

براي موسي بن جعفر از طرف شيعيانش و از راه هاي دور پول هايي آورده مي شود. شيعيان معتقدند اين عمل بر آنان واجب است تا روزي كه دنيا پايان يابد و زمين و آنچه در آن است به سوي خداوند بازگردد.



[ صفحه 35]



شيعيان معتقدند هر كس زكات را نزد اهل بيت نبرد و در مورد امامت به آنان كمك نكند و بدون اجازه ي ايشان حج انجام دهد و بدون اجازه ي آنها جهاد كند و غنايم جنگي را به آنان تقديم نكند و امام را بر همه ي خلق فضيلت ندهد و اطاعت آنان را مانند اطاعت خدا و رسول واجب نداند، كافر مي گردد و خون و مالش حلال است.

امام كاظم عليه السلام طومار در دست ايستاده بود و مي خواند و هارون ساكت نشسته بود. پس از دقايقي گفت: «بس است! اكنون اگر دلايلي بر ضد اين نوشته ها داري برايم بگو». حضرت فرمود:

قسم به آن كه محمد صلي الله عليه و آله را به نبوت مبعوث كرد هيچ كس به اندازه ي درهم و ديناري براي ما به عنوان خراج نياورده است. اما ما آل ابي طالب هديه را قبول مي كنيم، زيرا خداوند هديه را براي پيامبرش حلال كرده است چنان كه فرمود: «اگر به من گوشت ران گوسفند هديه دهند قبول مي كنم و اگر به خوردن گوشت دست گوسفند دعوت شدم پاسخ مثبت مي دهم».

تو مي داني كه ما در چه مضيقه اي هستيم و دشمنان ما بسيار هستند. همچنين پيشينيان خمسي كه قرآن برايمان قرار داده بود از ما گرفتند. اكنون زندگي بر ما سخت گشته و صدقه نيز بر ما حرام است و خداوند خمس را به جاي آن قرار داده است، و لذا ما مجبور به قبول هديه شده ايم.

هارون با پايان سخن امام عليه السلام، لحظاتي سكوت كرد و سپس گفت: سؤالي از تو مي پرسم كه اگر پاسخ مرا دادي مي فهمم به من راست مي گويي و تو را آزاد مي كنم و آنچه كه درباره ات گفته شده را به ديده ي قبول نمي نگرم.



[ صفحه 36]



حضرت پاسخ داد: آنچه بدانم جواب خواهم داد. پرسيد: چرا شيعيان را نهي نمي كنيد از اينكه به شما بگويند: يابن رسول الله! زيرا شما فرزندان علي و فاطمه هستيد و فرزند از نظر نسب به پدر مربوط مي گردد نه مادر!

فرمود: مرا پاسخ اين سؤال معاف بدار. هارون كه گمان داشت حضرت براي اين سخن دليلي ندارد گفت: «هرگز! بايد پاسخ دهي». امام عليه السلام پرسيد: آيا از گزند تو در امان هستم؟ گفت: آري. حضرت فرمود:

«و وهبنا له اسحاق و يعقوب كلاً هدينا و نوحاً هدينا من قبل و من ذريته داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسي و هارون و كذلك نجزي المحسنين و زكريا و يحيي و عيسي»: [1] .

«اسحاق و يعقوب را به او داديم و همه را هدايت كرديم و نوح را قبل از او هدايت كرديم. از نسل او داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسي و هارون است. اينچنين نيكوكاران را اجر مي دهيم. زكريا و يحيي و عيسي هم از نسل اويند». اكنون بگو پدر عيسي كيست؟

هارون گفت: عيسي پدر نداشته و خداوند او را با علم خويش خلق كرده است. حضرت فرمود: «اكنون بنگر كه عيسي در سخن خداوند از نظر نسب به پيامبران قبل از خود از طريق مريم عليهاالسلام نسبت داده شده است. به همين صورت نيز انتساب ما به پيامبر صلي الله عليه و آله از طريق حضرت زهرا عليهاالسلام است».

هارون كه از اين دليل محكم شگفت زده شده بود گفت: اي موسي، دليل ديگري بياور. حضرت به اين مطلب اشاره نمود كه طبق آيه ي مباهله علي بن ابي طالب عليه السلام نفس پيامبر صلي الله عليه و آله است و در نتيجه نسل او نسل پيامبر صلي الله عليه و آله خواهد بود. در اين باره فرمود:



[ صفحه 37]



همه مي دانند كه روز مباهله در زير عبا غير از پيامبر و علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام نبود. خداوند نيز آيه نازل نمود: «فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم»: [2] «هر كس در اين باره با تو مخاصمه كند بعد از آنچه از علم نزد تو آمده، بگو بياييد پسرانمان را و پسرانتان را، و زنانمان را و زنانتان را، و نفس خود را و نفس خودتان را دعوت كنيم». منظور از پسرانمان حسن و حسين عليهماالسلام و زنانمان فاطمه زهرا عليهاالسلام و نفس خودمان علي بن ابي طالب عليه السلام است.

سپس هارون گفت: «مايلم براي من كلام مختصري بنويسي كه اصل و فروعي داشته باشد و تفسير آن قابل فهم باشد، و تمام آن از شنيده هايت از پدرت جعفر بن محمد باشد». حضرت پاسخ مثبت داد و مطالب مفصلي براي او نگاشت.


پاورقي

[1] سوره ي انعام: آيه ي 84 - 85.

[2] سوره ي آل عمران: آيه ي 61.