بازگشت

ترس هارون در خواب


بحارالانوار: ج 48 ص 219. عيون اخبارالرضا عليه السلام: ج 1، ص 93.

شب هاي ظلماني زندان با ظلم هارون انتهايي نداشت. امام كاظم عليه السلام شبي در زندان وضو گرفت و چهار ركعت نماز خواند و سپس چنين دعا نمود:

مولاي من، مرا از زندان هارون نجات ده و از دست او خلاصم كن. اي رها كننده ي درخت از بين شن و گل و آب، اي رها كننده ي شير از بين آلودگي ها و خون، اي رها كننده ي طفل از رحم، اي رها كننده ي آتش از بين آهن و سنگ، اي رها كننده ي روح از بين امعاء و احشاء، مرا از ظلم هارون رها نما.



[ صفحه 38]



با دعاي حضرت، شخصي سياه پوست در رؤيا بر هارون ظاهر شد و با شمشيري در دست بالاي سرش ايستاد و گفت: اي هارون، موسي بن جعفر را آزاد كن وگرنه با همين شمشير گردنت را مي زنم.

هارون با وحشت از خواب بيدار شد و دربان را صدا زد و گفت: «به زندان برو و موسي بن جعفر را آزاد كن». زندانبان با ابلاغ اين دستور حضرت را آزاد كرد و نزد هارون آورد. او پرسيد: تو را به خدا قسم مي دهم كه آيا در نيمه ي اين شب دعايي خواندي؟ فرمود: آري.

گفت: چه كردي؟ فرمود: وضو گرفتم و چهار ركعت نماز خواندم و رو به آسمان عرض كردم: مرا از شر هارون و گفتارش رهايي ده...

هارون گفت: «خداوند دعاي تو را مستجاب نمود». سپس سه خلعت هديه داد و سوار مركب نموده حضرت را با احترام به خانه اي فرستاد و دستور داد هر پنجشنبه به قصر او بيايد.