بازگشت

تنبيه فضل بن يحيي


روضةالواعظين: ص 219. بحارالانوار: ج 48 ص 233. الغيبة (طوسي): ص 22. اكمال الكمال: ج 5 ص 3. المنمق: ص 5.

ماه ها مي گذشت و هارون هر لحظه بر تصميم خود مبني بر شهادت امام كاظم عليه السلام مصمم تر مي شد. در ايامي كه او به شهر «رقه» [1] رفته بود خبر آوردند فضل بن يحيي - كه امام عليه السلام در خانه ي او تحت نظر زندگي مي كرد - براي حضرت لوازم رفاه و آسايش فراهم نموده است.

هارون نامه اي به او نوشت و وي را از تأمين وسايل راحتي امام عليه السلام منع كرد و دستور داد حضرت را به قتل برساند. اما فضل به علت موقعيتي كه داشت نپذيرفت و امتناع كرد.

همچنان از بغداد براي هارون خبر مي رسيد كه هيچ آزار و اذيتي از سوي فضل بن يحيي نسبت به امام عليه السلام اعمال نمي شود. اين بار هارون «مسرور» خدمتكار مخصوص خود را همراه دو نامه به بغداد فرستاد تا به خانه ي فضل بن يحيي برود و خبر دقيقي از وضعيت حضرت به دست آورد.



[ صفحه 48]



اگر امام عليه السلام را در رفاه ديد يكي از نامه ها را به عباس بن محمد عموي هارون برساند و دستور اجراي محتواي آن را بدهد. سپس نامه ي ديگر را به سندي بن شاهك رئيس پليس بغداد بدهد كه در آن امر كرده بود از دستورات عباس اطاعت كند.

مسرور با رسيدن به بغداد بي درنگ به خانه ي فضل بن يحيي آمد در حالي كه هيچ كس نمي دانست براي چه آمده است. او نزد امام كاظم عليه السلام آمد و ديد وضعيت همان گونه است كه به هارون خبر داده اند.

لذا نزد عباس بن محمد و سندي رفت و نامه هايشان را داد. لحظه اي نگذشته بود كه مردم ديدند فرستاده اي از خانه ي عباس به طرف خانه ي فضل دويد و سپس همراه او سوار بر مركب با تحير و وحشت بازگشتند.

عباس تازيانه و شلاق درخواست كرد و دستور داد صد شلاق بر بدن فضل بن يحيي زده شود كه سندي دستور را اجرا كرد. پس از آن فضل كه از شدت ناراحتي برافروخته شده بود از آنجا بيرون آمد و به خانه ي خود رفت.



[ صفحه 49]




پاورقي

[1] «رقه» شهري در شمال شرقي سوريه است. معجم البلدان: ج 3، ص 59.