بازگشت

نامه اي از زندان


بحارالانوار: ج 48 ص 229، 242. كافي: ج 8 ص 124. قرب الاسناد: ص 192.

هر چند هارون سعي مي كرد با محبوس كردن حضرت راه هاي ارتباطي مردم را قطع كند اما اصحاب از مسيرهاي مختلف با امام عليه السلام تماس داشتند و پاسخ سؤال هايشان را مي گرفتند.

يكي از اصحاب در ايامي كه حضرت در زندان بود نامه اي براي حضرت نوشت و چند سؤال اعتقادي پرسيد و منتظر پاسخ ماند. مدتي گذشت تا آنكه نامه اي طولاني از سوي حضرت رسيد كه پاسخ سؤالات او درباره ي سقيفه و غصب حق اميرالمؤمنين عليه السلام با كنايه در آن بيان شده بود. از جمله حضرت نوشته بود:

بايد متعهد باشي درباره ي حفظ دوستي از سوي خدا و اهل بيت عليهم السلام نسبت به تو در آنچه از دينش به تو ارزاني داشته و هدايتي كه به تو الهام كرده و بصيرتي كه در امر دينش به تو داده و فضيلتي كه به تو عنايت كرده و در كارهايت به اهل بيت عليهم السلام ارجاع داده است.

اولين مطلبي كه به تو مي گويم خبر رحلتم در شب هاي آينده ي بسيار نزديك است. بدان كه من از دنيا مي روم بدون آن كه وحشت داشته



[ صفحه 63]



باشم يا پشيمان باشم و يا شكي داشته باشم درباره ي آنچه رخ دادني است و خداوند عزوجل مقدر نموده است.

به ريسمان دين يعني آل محمد عليهم السلام متوسل شو. آنگاه به ريسمان محكم كه وصي پس از وصي است متمسك شو و سؤال هايت را از آنان بپرس و به آنچه مي گويند راضي باش.

به دنبال دين كساني كه از شيعيان نيستند مباش و دين آنان را ستايش مكن، چرا كه آنها كساني هستند كه به خدا و رسول و امانات خود خيانت كرده اند.

آيا مي فهمي منظور از خيانت در امانت چيست؟ آنان نسبت به كتاب خدا مورد امانت قرار گرفتند، ولي مفاهيم آن را تحريف كردند و تغيير دادند.

آنان به اولياي امر الهي راهنمايي شدند ولي از ايشان رويگرداندند، و خداوند به خاطر عملي كه انجام دادند لباس گرسنگي و ترس را به آنها پوشانيد.

تو درباره ي «دو نفر» سؤال كرده بودي كه اموال مردي را غصب كردند كه آن اموال را بر فقرا و مساكين و در راه ماندگان خرج مي كرد و در راه خدا انفاق مي نمود. پس از آنكه اموال او را گرفتند به همين اكتفا نكردند تا آنكه به اجبار همان مال را بر دوش وي حمل كردند و به خانه ي خود بردند!!! سپس انفاق آنها را نيز خود برعهده گرفتند! تو پرسيده اي كه آيا با اين عمل كار كفرآميزي كرده اند؟

پاسخ سؤال تو اين است: به خدا قسم اين دو نفر از قبل منافقانه عمل كرده اند و سخن خدا را رد كرده اند و پيامبر عليه السلام را مورد مسخره قرار داده اند و هر دو كافرند. لعنت خدا و ملائكه و مردم بر آنان باد.

به خدا قسم در قلب هيچكدام از آنان ذره اي ايمان داخل نشده و از زماني كه به ظاهر از شرك خارج شدند جز شك بر خود نيفزوده اند.



[ صفحه 64]



آن دو حيله گر هميشه در حال شك و نفاق به سر مي بردند تا هنگامي كه ملائكه ي عذاب آنها را از دنيا به محل ذلت در خانه ي دائمي بردند. همچنين سؤال كرده بودي درباره ي افراد حاضر در صحنه اي كه اموال آن مرد غصب مي شد و بر دوش او حمل مي شد. آنان كه اعمال آن دو نفر را قبول داشتند اولين مرتد شدگان از اين امت بودند كه لعنت خدا و ملائكه و مردم بر آنها باد.

آري، كساني كه دعوت ما را بپذيرند با ايمان خود گمراهي را و با يقين خويش شك را از بين مي برند.

درباره ي مستضعفين در عقيده سؤال كرده بودي. بدان مستضعف كسي است كه حجت به او نرسيده باشد و مورد اختلاف را تشخيص ندهد. اما كسي كه متوجه اختلاف شد ديگر مستضعف نيست (و بايد پيگيري كند).

به آنچه به تو خبر دادم ايمان آور و آنچه از تو كتمانش را خواسته ام افشا مكن. از جمله حقوق واجب برادرت آن است كه چيزي را كه براي دنيا و آخرتش نفع داشته باشد از او كتمان نكني. همچنين نسبت به او كينه نداشته باشي اگر چه با تو بدي كند.