بازگشت

خبر شهادت در مدينه


بحارالانوار: ج 48 ص 246. كافي: ج 1، ص 381.

پس از وصيت حضرت به فرزندش امام رضا عليه السلام در مورد خوابيدن در راهروي منتهي به در خانه و مواظبت از اهل منزل، هر شب بستر حضرت در جاي مخصوص آماده بود، و پس از نماز مغرب و عشا حضرت به خانه ي پدر مي آمد و استراحت مي نمود و هنگام صبح به خانه ي خويش بازمي گشت.

چهار سال بدين منوال گذشت تا شبي رسيد كه امام رضا عليه السلام پس از نماز به خانه نيامد. خانواده ي امام كاظم عليه السلام كه مانند شب هاي قبل منتظر بودند از نيامدن



[ صفحه 84]



حضرت هراسيدند و احتمال دادند كه شايد از طرف حكومت آسيبي به امام عليه السلام رسيده باشد.

صبح هنگام امام رضا عليه السلام وارد خانه شد و به «ام احمد» همسر امام كاظم عليه السلام فرمود: آنچه پدرم به تو امانت داده بود به من بده. او با شنيدن اين سخن ناگهان ناله اي زد و لطمه بر صورت زد و گريبان دريد و گفت: «به خدا قسم آقاي من از دنيا رفته است».

حضرت او را آرام نمود و فرمود: «سخني مگو و عزاي خود را ظاهر مكن تا خبر از سوي حكومت به والي مدينه برسد». سپس ام احمد امانت امام كاظم عليه السلام را به فرزندش امام رضا عليه السلام داد و عرض كرد:

امام عليه السلام به من فرموده بود: «اين امانت ها را حفظ كن و كسي از آن اطلاع پيدا نكند تا من از دنيا بروم. هنگامي كه من به شهادت رسيدم هر كدام از فرزندانم كه نزد تو آمد و آنها را طلبيد به او بده و بدان كه من از دنيا رفته ام».

هنگامي كه تو نزد من آمدي و امانت ها را خواستي، علامت هايي كه آقايم به من گفته بود تحقق يافت.

امام رضا عليه السلام امانت ها را از او گرفت و به همه ي خانواده نيز دستور كتمان خبر شهادت پدر را داد و همانند شب هاي قبل در جاي خاص خود خوابيد، تا آنكه پس از چند روز خبر شهادت امام كاظم عليه السلام به حاكم مدينه رسيد.



[ صفحه 85]



اكنون كه از سوز دل شهادت جانسوز امام هفتم حضرت موسي بن جعفر الكاظم عليه السلام را احساس كرديم، با پاي قلب كنار تربت پاكش مي ايستيم و با چشمي اشكبار آن امام رنج كشيده را مخاطب قرار مي دهيم و مي گوييم:

السلام علي المعذب في قعر السجون و ظلم المطامير، ذي الساق المرضوض بحلق القيود، والجنازة المنادي عليها بذل الاستخفاف، والوارد علي جده المصطفي بارث مغصوب و ولاء مسلوب و امر مغلوب و دم مطلوب و سم مشروب. [1] .

سلام بر تو اي شكنجه كشيده در زندان ها و سياهچال ها، سلام بر تو كه با حلقه هاي زنجير از تو مهمان نوازي كردند. سلام بر تو كه بر جنازه ات نيز جسارت كردند.

سلام بر تو كه با حق غصب شده و بدن مسموم به ديدار پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم شتافتي. از فراسوي چهارده قرن، همچنان برايت اشك مي ريزيم و از ظلمي كه بر تو روا داشته اند مي سوزيم.

پاورقي

[1] بحارالانوار: ج 99 ص 17. الانوار البهية: ص 206.