بازگشت

مناظره حضرت درباره دستورات پدر بزرگوارش


مرحوم ثقة الاسلام كليني با ذكر سند از عيسي شلقان نقل مي نمايد: نشسته بودم كه ابوالحسن حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام عبور نمود، و بزغاله اي همراه او بود به حضرت عرض كردم: اي نوجوان! پدرت چه كار مي كند، به ما دستور مي دهد سپس از انجام آن نهي مي نمايد به ما امر نمود كه اباالخطاب [1] را دوست بداريم سپس به ما دستور داد كه او را لعن كنيم و از وي بيزاري جوييم؟ حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام كه غلام (كودك نوجوان) بود فرمود: بندگان خدا در ارتباط با ايمان و كفر سه دسته اند: دسته اي داراي ايماني هستند استوار كه تزلزل پيدا نمي نمايد، دسته اي ديگر كافرند كه كفر آنان ثابت است و دست از كفر برنمي دارند، دسته ي سوم كساني هستند كه ايمان آنان عاريه است، در اثر كارهايي ناروا كه از آنها صادر مي گردد خداي تعالي ايمان را از آنان سلب مي نمايد. ابوالخطاب از كساني بود كه ايمانش عاريه بود و سلب گرديد.

عيسي شلقان گويد: خدمت امام صادق عليه السلام شرفياب شدم و جريان حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام با خود را بيان كردم، حضرت فرمود: سخن وي از سرچشمه ي نبوت است [2] .



[ صفحه 160]



پرسش: ممكن است در خاطر خواننده بيايد كه امام صادق عليه السلام با علم امامت از اول مي دانست ايمان ابوالخطاب عاريه است پس چرا به ياران خود دستور مي داد كه با وي طرح دوستي بريزند و از آن وقت به لعن و بيزاري وي امر نفرمود؟!

پاسخ: معصومان عليهم السلام با علم امامت از همه چيز آگاهند ولي در زندگاني اجتماعي خويش مأمور به عمل نمودن طبق آن علم نمي باشند بلكه مانند ديگران رفتار مي نمايند و ابوالخطاب از ابتداء انحرافي از خود نشان نمي داد حضرت با وي آن گونه رفتار مي نمود وقتي كه باطن او كشف شد و منحرف گرديد حضرت رفتار خود با آن خبيث را تغيير داد.


پاورقي

[1] ابوالخطاب از اصحاب امام صادق عليه السلام بود سپس از آن حضرت منحرف گرديد.

[2] كافي، ج 2، ص 418، ح 3.