بازگشت

تمرين دادن جمعي براي كشتن حضرت


مرحوم علامه مجلسي از كتاب مناقب ابن شهر آشوب نقل نموده كه هارون به خادمان خود دستور مي داد وقتي كه موسي بن جعفر عليهماالسلام از نزد



[ صفحه 176]



او خارج مي شود آن بزرگوار را به قتل برسانند آنان در صدد اين كار برمي آمدند ولي وقتي حضرت را مي ديدند هيبت او، آنها را مي گرفت و ترس بر آنان عارض مي شد و كاري انجام نمي دادند. مدتي بدين صورت گذشت هارون دستور داد مجسمه اي از چوب به شكل و شمايل آن جناب ساختند وقتي كه سربازان خزري و ترك شراب مي خوردند و مست مي شدند امر مي كرد به آن مجسمه حمله ور شوند و با اسلحه آن را سر ببرند مدتي آنان را به اين شكل تمرين داد روزي از روزها كه مست شده بودند دستور داد موسي بن جعفر عليهماالسلام بيرون رود هنگامي كه چشم آنان به حضرت افتاد همان گونه كه به آن مجسمه حمله مي كردند خواستند به حضرت حمله نمايند و سر از بدن وي جدا كنند! آن بزرگوار از قصد آنان باخبر شد و به زبان خزري و تركي با آنان سخن گفت! ايشان اسلحه هاي خود را افكندند و بر پاي حضرت افتادند و بوسيدند و اظهار عجز و الحاح نمودند و حضرت را بدرقه كردند تا به منزلي كه در آن سكنا داشت رسيد.

مترجم جريان را از آنها پرسيد اظهار داشتند: اين مرد هر سال نزد ما تشريف مي آورد و ميان ما قضاوت مي كند و ما را با هم آشتي مي دهد و وقتي كه باران نمي بارد ما او را واسطه ميان خويش و خدا قرار مي دهيم، باران مي بارد و در وقت گرفتاري به وي پناه مي بريم.

هارون با آنها پيمان بست كه ديگر دستور چنين كاري به آنان ندهد [1] .


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 48، ص 140.