بازگشت

در وقت شهادت چه شخصي نزد حضرت بود؟


مرحوم شيخ مفيد نقل نموده كه وقت شهادت، آن حضرت از سندي بن شاهك لعنة الله عليه درخواست نمود يكي از غلامان آن بزرگوار كه از اهل مدينه بود و در بغداد به سر مي برد نزد وي حاضر گردد و غسل و كفن نمودن آن جناب را عهده دار گردد سندي درخواست حضرت را پذيرفت.

و از خود سندي بن شاهك ملعون نقل نموده كه از حضرت درخواست نمودم اجازه دهد كه خودم او را كفن كنم. حضرت تقاضاي من را نپذيرفت و فرمود: ما از اهل بيتي مي باشيم كه مهر زنانمان و هزينه حج نخستمان و كفن مردگانمان از اموال خالص و پاكيزه خودمان مي باشد. كفنم نزد من موجود است مي خواهم فلان غلامم عهده دار غسل و تجهيز من گردد [1] .



[ صفحه 187]



يكي از عقائد مسلمه شيعيان راستين اين است كه امام را بايستي امام بعد از او غسل دهد و كفن نمايد و بر بدن مبارك او نماز بگزارد و اگر كسي ديگر عهده دار گردد ظاهر امر است و در واقع امام، امام ديگر را تجهيز مي نمايد.

در مورد حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام نيز فرزندش امام رضا عليه السلام براي تجهيز وي با اعجاز آمدند و عهده دار امور پدر بزرگوار خويش شدند.

مرحوم طبري امامي با ذكر سند از امام حسن عسكري عليه السلام روايت نموده كه حضرت امام موسي بن جعفر عليهماالسلام سه روز پيش از شهادت خود مسيب بن زهير را (كه شيعي مذهب و از طرف هارون نگهبان حضرت بود) [2] طلبيد و به او فرمود: من امشب از تو غايب مي گردم و به مدينه جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي روم تا ودايع امامت را به امام بعد از خود بسپارم و از او پيمان بگيرم.

مسيب گويد: به حضرت عرض كردم: با بسته بودن درها و بودن نگهبانان چگونه درهاي زندان را براي شما باز نمايم؟

حضرت فرمود: اي مسيب! ايمانت به خدا و به ما ضعيف است.

عرض كردم: اي سيد من! برايم بيان نما. فرمود: اي مسيب! وقتي كه يك سوم از شب گذشت بايست و نظر كن!

مسيب گويد: آن شب را نخوابيدم و به عبادت مشغول و منتظر وعده امام عليه السلام بودم يك سوم از شب كه گذشت در حالي كه نشسته بودم به خواب رفتم وقتي متوجه شدم كه سيدم موسي بن جعفر عليهماالسلام با پاي مباركش مرا حركت داد با ترس برخاستم ديدم تمام ساختمان هاي استوار زندان به زمين تبديل شده و حضرت مرا از زندان بيرون برد عرض كردم: مرا از هارون



[ صفحه 188]



ستمگر نجات بده! حضرت فرمود: اي مسيب! از كشته شدن مي ترسي؟ عرض كردم: تا وقتي كه با تو هستم از كشته شدن نمي ترسم. فرمود: اي مسيب! در جاي خودت آرام باش كه من بعد از يك ساعت نزد تو برمي گردم و وقتي كه من از نزد تو رفتم زندان به حال اول برمي گردد.

عرض كردم: اي مولاي من! با اين آهن و زنجير كه بر دست و پاي شماست چه مي كني؟ فرمود: اي مسيب! واي بر تو! به خدا سوگند! خداوند به بركت ما آهن را براي داود نرم نمود، برداشتن آهن براي ما سخت نيست.

مسيب مي گويد: حضرت چند قدم برداشت ديگر ندانستم كه چه وقت از نظرم غايب گرديد. پس از آن ساختمان ها به صورت اول برگشت. به خود مسلط شدم و فهميدم كه وعده آن حضرت حق است. پيوسته سر پا ايستاده بودم. ساعتي بيش نگذشت كه ديدم ساختمان ها و ديوارها به سجده افتادند ناگهان ديدم امام عليه السلام به زندان برگشت و زنجيرها بر پاي مباركش برگشت در مقابل حضرت به سجده افتادم! حضرت فرمود: سر از سجده بردار و اي مسيب بدان كه امام تو در روز سوم به رحمت الهي نائل خواهد شد.

عرض كردم: اي مولاي من! پس سيدم علي (امام رضا عليه السلام) كجاست؟

فرمود: او حاضر است و غايب نيست، دور نيست و مي شنود و مي بيند!

عرض كردم: اي سيد من! نزد او رفته بودي؟

فرمود: اي مسيب! به خدا سوگند قصد كسي كرده بودم كه در مشرق و مغرب زمين برگزيده خدا از ميان همه آفريدگان است. بر همه حتي جن و ملائكه داراي مقاماتي هستند برتري دارد و برگزيده است.

مسيب گويد: از سخن حضرت به گريه افتادم! فرمود: اي مسيب! گريه



[ صفحه 189]



نكن، ما نوري هستيم كه خاموش نمي شود. اگر من از دنيا رفتم پس علي (امام رضا عليه السلام) امام بعد از من مي باشد. گفتم: الحمدلله.

سپس امام عليه السلام در شب روز سوم مرا خواست و فرمود: اي مسيب! همان گونه كه گفتم امام تو صبح اين شب به ملاقات پروردگار نائل مي گردد وقتي كه از تو شربت آبي خواستم و نوشيدم و ديدي كه شكمم باد كرد و رنگم زرد و سرخ و سبز گرديد و رنگ به رنگ شد پس خبر وفاتم را به آن ستمگر بده و تا من زنده هستم جرياني را كه ديدي به كسي نگو.

مسيب گويد: پيوسته منتظر وعده آن حضرت بودم تا وقتي كه از من آب خواست و نوشيد. سپس به من فرمود: اين پليد، سندي بن شاهك به زودي خواهد گفت كه عهده دار تجهيز و دفن من بوده، هرگز، هرگز كه چنين باشد! وقتي كه نعش مرا به قبرستان قريش بردي برايم لحد بچينيد، قبرم را از زمين بالاتر قرار ندهيد و از خاك قبرم براي تبرك بر نداريد زيرا خوردن تربت هر يك از ما حرام است جز تربت قبر جدم حسين بن علي عليهماالسلام كه خداوند براي شيعيان و دوستان ما آن را شفا قرار داده است.

مسيب گويد: حال حضرت همان گونه شد كه فرموده بود پس از آن شخصي را ديدم كه شبيه ترين مردم به حضرت بود. كنار آن بزرگوار نشسته بود نشستن او مانند حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام بود. من امامم علي بن موسي الرضا عليهماالسلام را در زمان كودكي وي ديده بودم خواستم از او بپرسم تو علي بن موسي الرضا هستي كه حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام صدا زد: اي مسيب! تو را از پرسيدن نهي مي نمايم. از نزد آنان رفتم و منتظر ماندم تا حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام قبض روح گرديد و امام رضا عليه السلام رفت، آن گاه فوت حضرت را به هارون خبر دادم پس هارون با



[ صفحه 190]



سندي بن شاهك آمدند آنان خيال مي كردند كه حضرت را غسل مي دهند ولي من به چشم خود مي ديدم كه آنها دست به بدن مبارك حضرت نمي زنند و دستشان به وي نمي رسد. آن حضرت غسل داده و كفن و حنوط شده بود و در قبرستان قريش دفن گرديد [3] .

و مانند همين روايت را مرحوم مجلسي از كتاب «عيون اخبارالرضا عليه السلام» نقل نموده است [4] .


پاورقي

[1] الارشاد، ص 302.

[2] معجم رجال الحديث، ج 18، ص 162.

[3] دلائل الامامة، ص 315 - 313.

[4] بحارالانوار، ج 48، ص 224 و 225.