بازگشت

جريانات بعد از شهادت


دستگاه سلطنت هارون كه حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام را به شهادت رسانده بود مي خواست جنايت را پنهان نمايد كه كسي با خبر نگردد، روي اين جهت از كساني كه داراي وجهه اجتماعي بودند درخواست مي كردند كه شهادت دهند كه موسي بن جعفر عليهماالسلام با مرگ طبيعي از دنيا رفته است.

مرحوم مجلسي از كتاب «عيون اخبارالرضا عليه السلام» از عمر بن واقد نقل مي نمايد: من در بغداد بودم شبانه سندي بن شاهك مرا احضار كرد. ترسيدم كه نسبت به من قصد سوئي داشته باشد، پس به بستگانم وصيت كردم و گفتم: (انا لله و انا اليه راجعون) پس بر مركب سوار شدم و نزد او رفتم وقتي مرا ديد گفت: اي ابوحفص! شايد تو را به وحشت انداختم؟ گفتم: آري! گفت: جز خير چيزي نيست. گفتم: پس كسي را بفرست تا خبر سلامتي مرا به بستگانم بدهد. گفت: باشد. پس گفت: مي داني براي چه تو را خواستم؟ گفتم: نه!

گفت: موسي بن جعفر عليهماالسلام را مي شناسي؟ گفتم: آري به خدا سوگند! او را كاملا مي شناسم و مدتهاست ميان من و او



[ صفحه 191]



رابطه دوستانه است! گفت: در بغداد افرادي كه سخن آنان مورد قبول مردم باشد و موسي بن جعفر را بشناسند، مي شناسي؟ جمعي را براي او نام بردم و در دلم خطور كرد كه حضرت از دنيا رفته است، فرستاد آنان را نيز حاضر كردند از ايشان نيز خواست تا جمعي را معرفي كنند، پنجاه و چند نفر نزد او بوديم كه موسي بن جعفر عليهماالسلام را مي شناختيم و با آن حضرت رابطه دوستانه داشتيم! عمر بن واقد گويد: سندي لعنة الله عليه از نزد ما برخاست و ما نماز خوانديم آن گاه نويسنده او نزد ما آمد. نام و آدرس و خصوصيات همه ما را نوشت و نزد سندي برد. سندي نزد ما برگشت و به من گفت: برخيز. ما برخاستيم ما را به اطاقي برد و گفت: پارچه را از روي موسي بن جعفر عليهماالسلام كنار بزن. من آن كار را انجام دادم و ديدم حضرت از دنيا رفته است پس كلمه استرجاع گفتم و گريه كردم! سندي بن شاهك لعنة الله عليه به آن جمعيت گفت: به او نگاه كنيد يكي پس از ديگري جلو آمده و به حضرت نظر كردند و سندي گفت: همه شما شهادت مي دهيد كه اين موسي بن جعفر بن محمد است؟ گفتيم: آري شهادت مي دهيم كه او موسي بن جعفر بن محمد عليهم السلام است. سپس به غلامش دستور داد تمام بدن مبارك حضرت جز عورت او را برهنه كند و گفت: نگاه كنيد آيا اثر زخمي يا ضربي در بدن او مي بينيد؟ گفتيم: اثري را نمي بينيم، مي بينيم وفات نموده است! گفت: باشيد و او را غسل دهيد تا وي را كفن و دفن كنيم. ما بوديم، حضرت غسل داده و كفن پوشيده شد و سندي بر بدن وي نماز گزارد و او را دفن كرديم پس از آن برگشتيم [1] .



[ صفحه 192]



و شيخ طوسي از يونس بن عبدالرحمان نقل مي نمايد كه: حسين بن علي رواسي بر جنازه حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام حاضر گرديد وقتي كه جنازه حضرت را كنار قبر گذاشتند كسي از طرف سندي بن شاهك لعنة الله عليه آمد و دستور داد پيش از دفن روي آن حضرت را باز كردند تا او را ببينند كه صحيح و سالم بدون آنكه آسيبي به او رسيده باشد از دنيا رفته است.

حسين بن علي رواسي گويد: من بدن مبارك آن حضرت را ديدم و شناختم پس از آن دفن گرديد [2] .

و شيخ مفيد و شيخ طوسي نقل نموده اند: وقتي كه حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام به شهادت رسيد سندي بن شاهك لعنة الله عليه فقيهان و اعيان بغداد را طلبيد كه هيثم بن عدي در ميان آنان بود به بدن حضرت نگاه كردند و اثري از جراحت و ضرب در آن نديدند و از آنان خواست شهادت دهند كه حضرت به مرگ طبيعي از دنيا رفته است. ايشان نيز شهادت دادند. آن گاه جنازه حضرت را آوردند و روي پل بغداد گذاردند و ندا داده شد اين موسي بن جعفر عليهماالسلام است كه رافضه گمان مي كردند نمي ميرد، از دنيا رفته است و مردم به صورت حضرت نگاه مي كردند [3] .

و مرحوم علامه مجلسي از كتاب «كمال الدين» و كتاب «عيون اخبارالرضا عليه السلام» از محمد بن صدقه عنبري نقل نموده كه پس از شهادت حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام هارون لعنة الله عليه بزرگان آل ابي طالب و بني عباس و ساير اهل مملكت و حاكمان را جمع و جنازه مبارك آن حضرت را حاضر كرد و به آنان گفت: اين موسي بن جعفر عليهماالسلام است كه با



[ صفحه 193]



مرگ طبيعي از دنيا رفته است و من مرتكب قتل او نشده ام تا از خدا طلب آمرزش كنم به او نظر كنيد! پس از آن هفتاد نفر از شيعيان به بدن حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام نظر نمودند آثار جراحت و يا خفه كردن نديدند و در كف پاي آن حضرت اثر حنا پيدا بود پس سليمان بن جعفر جنازه را گرفت و عهده دار غسل و كفن نمودن او گرديد و با پاي برهنه و مصيبت زده در پي جنازه وي روان گرديد [4] .

و مرحوم حسين عمادزاده نوشته است: چون امام هفتم مسموم گرديد سندي بن شاهك و هيثم بن عدي و برخي از علماي بغداد و معاريف درباري را دعوت كردند. جسد امام را بيرون آوردند گفتند: ببينيد اثر زخم و جراحتي بر اعضاي او نيست، بدانيد كه به اجل طبيعي مرده است.

اين سخن، خود مردم را ظنين كرد زيرا به مفاد ضرب المثل معروف كه مي گويد: «گفتي قبول كردم اصرار كردي به شك افتادم قسم خوردي يقين به دروغ كردم» مردم جسد را گرفتند و روي پل بغداد بردند شيعيان مي دانستند موسي بن جعفر امام هفتم و خليفه جعفر بن محمد مي باشد و غيبت او همان مدتي كه زنداني بوده ولي مردم نمي دانستند. يحيي بن خالد وزير خليفه دستور داد منادي با صداي رسا اعلان كند:

«هذا موسي بن جعفر الذي يزعم الرافضة أنه لا يموت فانظروا اليه».

اين اعلان موجب شد كه مردم پست و بلند كنار پل بغداد را گرفتند تا پيشواي شيعيان را ببينند كه چگونه مرده است. چند نفر از علماي شيعه گفتند: امام متصرف عالم هستي است و زنده و مرده او يكسان است، از او مي پرسيم چگونه درگذشته؟ غسل كردند، دو ركعت نماز خواندند با كمال ادب در مقابل



[ صفحه 194]



جنازه اش ايستادند و عرض كردند: چگونه رحلت فرمودي؟ در حضور بسياري با كمال وضوح فرمود: «قتلا قتلا سما سما» [5] .

و مرحوم محدث قمي در كتاب منتهي الآمال مي نويسد: در آن حال كه سندي و مردمان در روي پل اجتماع كرده بودند اسب سندي بن شاهك رم كرد و او را در آب افكند، پس سندي غرق شد [6] .

از رواياتي كه ذكر گرديد استفاده مي گردد كه جنازه شريف حضرت را روي پل بغداد گذاشته بودند ولي مرحوم محدث قمي نقل كرده كه آن جناب را آوردند و در بازار گذاشتند و روايت شده: آن بازاري كه نعش شريف را در آن گذاشتند به «سوق الرياحين» ناميده شد و در آن موضع شريف بنايي ساختند و دري بر آن قرار دادند كه مردم پا بر آن موضع نگذارند بلكه به آن تبرك جويند و آن محل را زيارت نمايند.

و از مولا اولياء الله صاحب تاريخ مازندران نقل شده كه گفته: من مكرر به آن موضع مشرف گشته ام و آن محل را بوسيده ام [7] .


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 48، ص 225 و 226.

[2] الغيبة، ص 19.

[3] الارشاد، ص 301 و 302؛ الغيبة، ص 23 و 24.

[4] بحارالانوار، ج 48، ص 228.

[5] مجموعه زندگاني چهارده معصوم عليهم السلام، ج 2، ص 335 و 336.

[6] منتهي الآمال، اواخر فصل پنجم از حالات امام كاظم عليه السلام.

[7] همان.