بازگشت

جنگ و شهادت سيد امير احمد شاه چراغ


جناب احمد با آن قوم دغا به عنوان دفاع از خود جنگ نموده يك تنه با يك شهر مخالف چنان دفاعي به كار برده و شجاعتي به خرج داده كه هنوز بعد از هزار و صد سال عبرت و حيرت ارباب تاريخ مي باشد.

عاقبت چون ديدند از عهده اش بر نمي آيند از طرف خانه ي همسايه را سوراخ كرده وارد خانه اي شدند كه پناهگاه آن حضرت بود و هر وقت از جنگ خسته مي شد در آنجا تنفس و قدري استراحت مي نمود و به حمله دوباره مي پرداخت.

در موقع استراحت كه تكيه به ديوار داده بود از عقب شمشيري به فرق نازنينش و از طرف ديگر در همان حال جمعي مشغول خراب كردن



[ صفحه 204]



خانه بودند از اين جهت بدن مباركش زير توده هاي خاك پنهان شد. خبر قتلش معروف و آن خانه خرابه منفور اهالي گرديد (چون شهر شيراز عموما به استثناي عده اي قليل از مخالفين بودند).

تا اوايل قرن هفتم هجري كه سلطنت فارس به وجود ذيجود اتابك ابوبكر بن سعد مظفرالدين قرار گرفت كه پادشاهي بسيار صالح بود و در سي و شش سال سلطنت خود به زهاد و عباد و علما و فضلا تعظيم بسيار مي نمود و در ترويج شريعت مطهر اسلاميه سعي بليغ داشت [1] .

نظر به فحواي كلام «الناس علي دين ملوكهم» وزيران و بزرگان مملكت فارس همگي مردماني پاك و متظاهر به شعاير اسلام بودند از جمله وزيران و مقربان دربار اتابك مظفرالدين، امير مقرب الدين مسعود بن بدرالدين بوده، كه ميل بسياري به عمران و آبادي داشت روي اين جهت امر كرد آن تل كه وسط شهر شيراز را به صورت بدي درآورده بود بردارند و در محل آن خانه ي خراب شده عمارت بزرگي به پا كنند. كارگرهاي بسياري به كار افتادند، خاك ها و زباله ها را به خارج شهر مي بردند.

روزي در اثناي كار ديدند جسد تر و تازه مقتولي بدون تغير و تبدل با فرق شكافته، زيبا و وجيه روي زمين زير آوار قرار گرفته. خبر به وزارت خانه رسيد حسب الامر وزير اعظم جمعي به تفتيش قضيه برآمدند.


پاورقي

[1] از اسم اين شخص برداشت مي شود كه سني باشد و مرحوم سلطان الواعظين از وي تمجيد نموده عهده سخن با خود اوست و حقير اطلاعي از حالات او ندارم.