بازگشت

علي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين


از اصحاب امام صادق و امام كاظم و امام رضا و امام جواد عليهم السلام است و او را توثيق نموده اند. شيخ طوسي فرموده: جليل القدر و ثقه است. كتاب «المناسك» و مسائل برادرش موسي بن جعفر عليهماالسلام براي اوست و از امام صادق عليه السلام پدر بزرگوارش نيز نقل حديث نموده است.

و نجاشي فرموده: علي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين عليهم السلام، ابوالحسن، ساكن عريض از نواحي مدينه بود، به آنجا نسبت داده مي شود، گفته مي شود: علي بن جعفر عريضي، كتابي در حلال و حرام دارد [1] .



[ صفحه 240]



شيخ مفيد درباره ي او فرموده: در فضل و بزرگواري و ورع به مرتبه اي بود كه كسي در حق او اختلاف ننموده [2] .

ابن شهر آشوب وي را از ثقات حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام و از موثقين شمرده كه نص بر امامت حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام را نقل نموده است.

مرحوم كشي با ذكر سند از وي نقل نموده است: مردي كه گمان مي كنم از واقفه بود به من گفت: برادرت موسي بن جعفر عليهماالسلام چه كرد؟ گفتم: وفات نمود! گفت: از كجا اين را دانستي؟ گفتم: اموال وي تقسيم شد و همسرانش شوهر نمودند و امام بعد از او منصب امامت را به دست گرفت. گفت: امام بعد او كيست؟ گفتم: پسرش علي. گفت: او چه كار كرد؟ گفتم: از دنيا رفت! گفت: از كجا مي داني كه از دنيا رفته؟ گفتم: اموالش تقسيم شد و همسرانش شوهر كردند و امام بعد از او به منصب امامت نائل گرديد! گفت: امام بعد از او كيست؟ گفتم: پسرش ابوجعفر (امام جواد عليه السلام). گفت: تو در اين سن و سال و مقام و پدرت جعفر بن محمد عليهماالسلام درباره اين كودك (امام محمد تقي عليه السلام) اين گونه عقيده داري؟! گفتم: نمي بينم تو را مگر شيطان.

راوي گويد: آن گاه علي بن جعفر محاسن خود را به دست گرفت و به طرف آسمان بالا نمود و گفت: وقتي كه خدا اين نوجوان را (امام جواد عليه السلام) مستحق امامت مي داند من چاره اي ندارم جز اينكه بپذيرم خدا من پيرمرد را لايق امامت نمي داند [3] .

و از حسين بن موسي بن جعفر نقل نموده كه: در مدينه خدمت امام



[ صفحه 241]



جواد عليه السلام شرفياب بودم، علي بن جعفر خدمت آن حضرت بود و مردي اعرابي نيز آنجا نشسته بود. به من گفت: اين جوان (امام محمد تقي عليه السلام) كيست؟ گفتم: او وصي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است! گفت: سبحان الله! رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم حدود دويست سال پيش از دنيا رفته و اين نوجوان است! چگونه وصي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است؟ گفتم: اين وصي علي بن موسي و علي، وصي موسي بن جعفر و موسي بن جعفر، وصي جعفر بن محمد و جعفر بن محمد، وصي محمد بن علي و محمد بن علي، وصي علي بن الحسين و علي بن الحسين، وصي حسين بن علي و حسين بن علي، وصي حسن بن علي و حسن بن علي، وصي اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب و علي بن ابي طالب عليهم السلام، وصي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است.

راوي گويد: در اين وقت طبيب خدمت امام جواد عليه السلام شرفياب گرديد تا رگ را باز و حجامت نمايد. علي بن جعفر برخاست و عرض كرد: اي سيد من! اجازه بده اول رگ حجامت مرا باز نمايد كه تيزي تيغ را من احساس نمايم.

راوي گويد: به آن اعرابي گفتم: حال ببين اين پيرمرد عموي پدر اين نوجوان است. سپس طبيب رگ حجامت امام جواد عليه السلام را باز نمود و حجامت كرد امام جواد عليه السلام برخاست كه برود علي بن جعفر بلند شد و كفش حضرت را جفت نمود تا بپوشد [4] .

و مرحوم ثقةالاسلام با ذكر سند از محمد بن حسن بن عمار نقل مي نمايد كه: دو سال در مدينه خدمت علي بن جعفر بودم و احاديثي را كه از برادرش حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام شنيده بود مي نوشتم. روزي در مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نزد او بودم كه امام جواد عليه السلام تشريف آورد. علي بن



[ صفحه 242]



جعفر پابرهنه و بدون ردا برجست و به حضرت احترام نمود و دست وي را بوسيد! امام جواد عليه السلام به علي بن جعفر فرمود: اي عمو خدا تو را رحمت كند بنشين! عرض كرد: اي سيد من! در حالي كه شما ايستاده ايد من چگونه بنشينم؟! وقتي كه علي بن جعفر به مجلس خود برگشت، اصحابش او را سرزنش نمودند و گفتند: تو عموي پدر او هستي! سزاوار نيست اين مقدار از او تجليل و در برابر وي فروتني نمايي! علي بن جعفر در حالي كه محاسن خود را به دست گرفته بود گفت: ساكت باشيد كه خدا اين ريش سفيد مرا مستحق امامت ندانسته و اين جوان را مستحق آن مي داند. امر امامت به خدا مربوط است هر جايي كه اراده نمود قرار مي دهد، من فضل او را انكار نمايم؟! به خدا پناه مي برم از سخن شما بلكه من بنده او هستم. [5] .

جلالت و بزرگواري علي بن جعفر عليه السلام بيش از آن است، به همين مقدار اكتفا مي شود.


پاورقي

[1] رجال طوسي؛ رجال نجاشي؛ معجم رجال الحديث، ج 11، ص 288 و 289.

[2] ارشاد، ص 288 و 289.

[3] معجم رجال الحديث، ج 11، ص 289 و 290.

[4] همان، ص 290 و 291.

[5] كافي، ج 1، ص 322، ح 12.