بازگشت

ايمان استوار و متزلزل


حميري با ذكر سند از عيسي شلقان نقل نموده كه: خدمت امام صادق عليه السلام شرفياب شدم مي خواستم از وضع ابوالخطاب (يكي از منحرفين) سؤال نمايم؛ پيش از آنكه بنشينم و سؤال نمايم به من فرمود: اي عيسي! چه چيزي مانع مي گردد كه هرچه خواستي از پسرم بپرسي؟ عيسي گويد: خدمت عبد صالح موسي بن جعفر عليهماالسلام رفتم، حضرت در مكتب خانه نشسته بود و بر لبان مباركش اثر مداد پيدا بود! پيش از آنكه سؤال خود را مطرح نمايم به من فرمود: اي عيسي همانا خداي تبارك و تعالي از پيامبران پيمان نبوت را گرفت و ايشان از آن برنگشتند، و به گروهي ايمان عاريه و متزلزل داد سپس ايمان را از آنان سلب نمود (به اين معنا كه مختار بودند و به اختيار خويش از ايمان برگشتند) و ابوالخطاب از آن گروهي است كه ايمانش عاريه بود و خدا از او سلب نمود.

عيسي گويد: حضرت را به سينه چسبانيدم و پيشاني اش را بوسيدم سپس عرض كردم: پدرم و مادرم فدايت! (ذرية بعضها من بعض و الله سميع عليم) [1] .



[ صفحه 41]



سپس خدمت امام صادق عليه السلام برگشتم حضرت به من فرمود: اي عيسي! چه كردي؟ عرض كردم: پدر و مادرم به قربانت نزد او رفتم پيش از آنكه از وي بپرسم هر چه را اراده كرده بودم جواب داد. به خدا سوگند! در آن هنگام دانستم كه او بعد از شما امام است! حضرت فرمود: اي عيسي! اين پسرم را كه ديدي اگر از تمام قرآن از او بپرسي تو را جواب خواهد داد. سپس حضرت دستور داد موسي بن جعفر عليهماالسلام را از مكتب خانه بيرون آوردند. از آن روز دانستم كه او امام است [2] .

توضيح: فرستادن موسي بن جعفر عليهماالسلام به مكتب خانه روي جريانات عادي ميان مردم است وگرنه حضرات چهارده معصوم عليهم السلام نيازي به تعلم ندارند و از آغاز از همه چيز مطلع مي باشند.


پاورقي

[1] آل عمران / 35.

[2] قرب الاسناد، ص 143؛ كافي، ج 2، ص 418، با اختلاف در مفاد.