بازگشت

مادر


مادر آن حضرت ام ولدي بوده كه به او «حميده ي بربريه» و گاهي «حميده ي مصفاة» گفته مي شد. پدر حميده صاعد بربري است و گفته شده كه حميده از اهل اندلس و كنيه ي آن مخدره لؤلؤة بوده است [1] .

و صاحب «جنات الخلود» در جدول چهاردهم ص 30 مي گويد: مادرش جاريه اي بود از جواري ولايت «بربر» كه او را حميده بربريه مي گفتند، و به قولي از مردم «اندلس» و نامش فاطمه و كنيتش «ام اسحاق» بود و اول اصح است.



[ صفحه 16]



و مرحوم مجلسي همين را از كتاب «كشف الغمة» نقل نموده است [2] .

نامش هرچه و از هر جايي كه بوده زني بوده با ديانت و كمال، و لياقت آن را داشته كه رحم وي ظرف امامت قرار گيرد. در جلالت و عظمت وي رواياتي و سپس گفتاري از بزرگان نقل مي نمايم:

1- مرحوم ثقة الاسلام كليني با ذكر سند نقل مي نمايد كه امام صادق عليه السلام فرموده: «حميدة مصفاة من الادناس كسبيكة الذهب، ما زالت الأملاك تحرسها حتي اديت الي كرامة من الله لي و الحجة من بعدي» [3] .

«حميده از هر آلودگي پاك است مانند شمش طلا، پيوسته ملائكه او را حراست و پاسباني مي نمودند تا به من رسيد و اين به خاطر گرامي داشتي است از خداي منان نسبت به من و امام بعد از من».

2- روايتي ديگر را نقل نموده كه مشتمل بر فضايل و مناقب آن مخدره است و مرحوم علامه مجلسي همين روايت را از كتاب «الخرائج» نقل نموده و ترجمه روايت چنين است:

ابن عكاشة بن محسن اسدي خدمت امام باقر عليه السلام شرفياب گرديد در حالي كه امام صادق عليه السلام خدمت پدر بزرگوارش ايستاده بود، ظرفي كه در آن انگور بود براي ابن عكاشه آوردند، حضرت فرمود: پيرمرد و بچه ي كوچك دانه، دانه مي خورند و كسي كه مي پندارد سير نمي شود سه دانه و چهار دانه مي خورد، تو دو دانه، دو دانه بخور كه اين گونه مستحب است.

ابن عكاشه به امام باقر عليه السلام عرض نمود: چرا به امام صادق عليه السلام زن نمي دهي در صورتي كه وقت ازدواج وي فرا رسيده است؟

كيسه ي مهر شده اي جلو روي امام باقر عليه السلام بود، حضرت فرمود: به



[ صفحه 17]



زودي برده فروشي از اهل بربر مي آيد و در خانه ي ميمون منزل مي نمايد با پولي كه در اين كيسه است براي امام صادق عليه السلام كنيزي را خريد مي نماييم.

راوي حديث گفته: مدتي از اين جريان گذشت، روزي خدمت امام باقر عليه السلام شرفياب شديم. حضرت فرمود: دوست داريد شما را از آن برده فروشي كه گفتم خبر دهم؟ او آمده است برويد و با پولي كه در اين كيسه است كنيزي را از او خريداري نماييد.

راوي گويد: نزد برده فروش رفتيم. اظهار داشت كه همه ي كنيزها را فروخته ام جز دو كنيز بيمار كه يكي از ديگري بهتر است. به او گفتيم: آنها را بياور تا ببينيم. ايشان را آورد، گفتيم: اينكه بهتر است به چند مي فروشي؟ گفت: هفتاد دينار. گفتيم: با ما خوشرفتاري كن. گفت: از هفتاد دينار يك دينار هم كم نمي كنم! به او گفتيم: او را به آنچه در اين كيسه است هر مقدار كه باشد مي خريم نمي دانيم در آن چه مقدار است.

پيرمردي كه موهاي سر و محاسنش سفيد و نزد او بود، گفت: كيسه را بگشاييد و پول را وزن كنيد. برده فروش گفت: آن را باز نكنيد كه اگر از هفتاد دينار يك حبه ناقص باشد او را به شما نمي فروشم آن پيرمرد گفت: نزد من آييد. رفتيم و مهر از كيسه برداشتيم و دينارها را وزن نموديم ديديم هفتاد دينار است نه كمتر و نه زيادتر. دينارها را تحويل داديم و آن كنيز را خدمت امام باقر عليه السلام آورديم در حالي كه امام صادق عليه السلام خدمت او ايستاده بود. جريان گفت و گوي خويش با برده فروش را خدمت امام باقر عليه السلام عرض نموديم. حضرت خدا را حمد نمود و ثنا گفت سپس به آن كنيز فرمود: نامت چيست؟ عرضه داشت: حميده! حضرت فرمود: «حميدة في الدنيا محمودة في الآخرة» در دنيا پسنديده و در آخرت



[ صفحه 18]



ستايش شده هستي. سپس حضرت از او پرسيد به من خبر ده كه باكره اي يا ثيب؟ (دوشيزه اي يا شوهر ديده اي) عرض كرد: باكره ام! حضرت فرمود: چگونه مي شود در حالي كه هر چيز به دست برده فروشان مي افتد آن را فاسد مي نمايند؟ عرض كرد: هر وقت صاحب من مي خواست به من تعرض نمايد، خداوند پيرمردي را كه موي سر و محاسنش سفيد بود بر او مسلط مي ساخت كه پيوسته او را سيلي مي زد تا از من دست بر مي داشت، چند مرتبه چنين قصدي نمود هر بار آن پيرمرد او را از كارش ممانعت نمود. پس از آن امام باقر عليه السلام به فرزندش امام صادق عليه السلام فرمود: اي جعفر! اين كنيز را بردار. بعد از آن بهترين اهل زمين، موسي بن جعفر عليهماالسلام از آن كنيز متولد گرديد [4] .

3- ابن جرير طبري امامي با ذكر سند از جابر نقل نموده: امام باقر عليه السلام به من فرمود: مردي از جانب مغرب آمده با خود برده هايي دارد و يك جاريه اي را براي من وصف نمود و دستور داد او را خريداري نمايم با مقدار پولي كه در كيسه اي بود و به من داد، من نزد آن برده فروش رفتم تمام كنيزانش را بر من عرضه نمود به او گفتم: كنيز ديگري داري كه بر من عرضه نكرده باشي؟ گفت: يك كنيز به جاي مانده كه بيمار است! به او گفتم: او را بر من عرضه نما. پس حميده را بر من عرضه نمود به او گفتم: او را به چند مي فروشي؟ گفت: به هفتاد دينار. من كيسه را به او دادم، برده فروش گفت: «لا اله الا الله» ديشب رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را در خواب ديدم و اين كنيز را به عين همين كيسه از من خريداري نمود.

جابر گويد: كنيز را با خود خدمت امام باقر عليه السلام آوردم حضرت نامش



[ صفحه 19]



را از او پرسيد، گفت: نامم حميده است. حضرت فرمود: «حميدة في الدنيا محمودة في الآخرة» در دنيا پسنديده و در آخرت ستايش شده مي باشد. سپس حضرت از اوضاع و احوال او پرسيد، به حضرت خبر داد كه باكره است، حضرت فرمود: در حالي كه تو كنيزي بزرگ مي باشي چگونه است كه باكره اي؟! حميده عرض كرد: هر وقت مولايم مي خواست به من نزديك گردد، مردي خوش سيما مي آمد و او را منع مي كرد. سپس امام باقر عليه السلام حميده را به امام صادق عليه السلام داد و فرمود: حميده سيده ي كنيزان است از هر آلودگي پاك است مانند شمش طلا، پيوسته ملائكه از او حراست و پاسباني نموده اند تا اينكه به گرامي داشت خدا دست يافت [5] .

و صاحب جنات الخلود درباره آن مكرمه گفته: زني بود صاحب جمال و كمال و ديانت [6] .

و مرحوم محدث قمي در منتهي الآمال فصل اول از حالات امام موسي بن جعفر عليهماالسلام مي گويد: «و والده ي آن حضرت، عليا مخدره حميده ي مصفاة است كه از اشرف اعاجم بوده».

و در همين فصل گويد: «آنچه بر من ظاهر شده از بعضي روايات آن است كه آن مخدره چندان فقيهه و عالمه ي به احكام و مسائل بوده كه حضرت صادق عليه السلام زن ها را امر مي فرموده كه رجوع به او نمايند در اخذ مسائل و احكام دين».

نويسنده: يكي از رواياتي كه مرحوم محدث قمي به آن اشاره نموده



[ صفحه 20]



روايتي صحيح السند است كه عبدالرحمان بن حجاج آن را نقل نموده است و آن را ترجمه مي نمايم:

عبدالرحمان بن حجاج گويد: به امام صادق عليه السلام عرض نمودم: كودكي نوزاد با ماست (در سفر حج) با او چگونه رفتار نماييم؟ حضرت فرمود: به مادرش بگو حميده را ملاقات نمايد و از او بپرسد با فرزندان كودك خود چگونه رفتار مي نمايد. مادر آن كودك از حميده پرسيد، حميده گفت: روز هشتم ذيحجه از جانب او نيت احرام نماييد و او را برهنه نماييد و او را غسل دهيد همان گونه كه محرم برهنه مي گردد و او را به مواقف ببريد و روز دهم به نيابت او سنگ بزنيد و سر او را بتراشيد پس او را به زيارت كعبه ببريد و به جاريه دستور بده او را طواف كعبه و ميان صفا و مروه سعي دهد [7] .

حميده از بانواني است كه از روات حديث شمرده مي شود از جمله روايت معروف از امام صادق عليه السلام در اهميت نماز را، همين مخدره نقل نموده است كه در اينجا نقل مي نمايم:

ابوبصير مي گويد: نزد ام حميده رفتم تا در مصيبت امام صادق عليه السلام به او تسليت بگويم، ام حميده گريه كرد من به خاطر گريه ي وي گريه كردم به من فرمود: اي ابامحمد (كنيه ديگر ابوبصير است) اگر وقت وفات امام صادق عليه السلام بودي چيز عجيبي مي ديدي! چشمان مبارك را باز نمود و فرمود: همه ي كساني را كه با من قرابت دارند جمع نماييد! ما همه را جمع نموديم به ايشان نظر كرد و فرمود: «ان شفاعتنا لا تنال مستخفا بالصلاة»



[ صفحه 21]



همانا شفاعت ما شامل حال كسي كه نماز را سبك شمارد، نمي گردد [8] .

در روايت ام حميده آمده است يا به حميده ام حميده نيز مي گفته اند و يا در نسخه اشتباهي رخ داده است.

حضرت حميده خاتون رضوان الله تعالي عليها داراي مقامي ارجمند بوده كه مرحوم محلاتي نوشته است: «هرگاه امام صادق عليه السلام، مي خواستند حقوق اهل مدينه را تقسيم نمايند به دست مادر خود «ام فروه» و بانوي حرم خود «حميدة المصفاة» مي دادند» [9] .


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 48، ص 1 و 6؛ ارشاد، ج 2، ص 288.

[2] بحارالانوار، ج 48، ص 7.

[3] كافي، ج 1، ص 477، ح 2.

[4] كافي، ج 1، ص 476 و 477، ح 2؛ بحارالانوار، ج 48، ص 5، ح 5.

[5] دلائل الامامة، ص 307 و 308.

[6] جنات الخلود، جدول چهاردهم، ص 30.

[7] وسائل الشيعة، باب 17 از ابواب اقسام حج، ح 1.

[8] وسائل الشيعة، باب 6 از ابواب اعداد فرائض، ح 11.

[9] رياحين الشريعة، ج 3، ص 18.