بازگشت

زندان فضل بن يحيي


مدتي كه حضرت در زندان فضل بن يحيي برمكي بوده در تاريخ مشخص نشده ولي از عبارتي كه مرحوم مجلسي از كتاب عيون الاخبار و كتاب امالي نقل نموده استفاده مي شود كه مدت زنداني بودن حضرت نزد فضل بن يحيي چند روزي بيش نبوده عبارت اين است: «فحبس عنده أياما» [1] .

و از عبارت ارشاد شيخ مفيد و عبارت كتاب الغيبة شيخ طوسي استفاده مي گردد كه فضل بن يحيي كار را بر حضرت سخت نمي گرفته بلكه او را مورد احترام و اكرام قرار مي داده. ترجمه عبارت كتاب ارشاد چنين است: حضرت مدتي طولاني در زندان فضل بن ربيع بود. هارون از فضل بن ربيع خواست آن حضرت را به قتل برساند فضل بن ربيع اين كار را انجام نداد. هارون به او نوشت حضرت را به فضل بن يحيي بسپارد. فضل بن يحيي آن جناب را از فضل بن ربيع تحويل گرفت ودر يكي از اطاق هاي منزل خود زنداني كرد و بر او نگهبان گماشت حضرت در آنجا به عبادت مشغول بود. در تمام شب مشغول نماز و خواندن قرآن و دعا بود و بيشتر روزها را روزه دار بود. فضل بن يحيي حضرت را در آسايش و رفاه و مورد احترام قرار مي داد. اين جريان به هارون كه در «رقه» بود گزارش شد به فضل بن يحيي نامه اي نوشت و او را سرزنش و توبيخ كرد و به او دستور داد حضرت را به قتل برساند فضل از اين كار سر باز زد و اقدام نكرد [2] .

عبارتي كه مرحوم مجلسي از كتاب غيبت شيخ طوسي نقل نموده نزديك به همين مضمون است [3] .



[ صفحه 92]



اما عبارت كتاب امالي مرحوم صدوق صريح در آن است كه فضل بن يحيي حضرت را مسموم كرده و به شهادت رسانده است، مي نويسد:

وقتي كه حضرت را از زندان فضل بن ربيع به زندان فضل بن يحيي برمكي انتقال دادند چند روزي نزد او زنداني بود. هر شب فضل بن ربيع براي آن حضرت غذا مي فرستاد و نمي گذاشت از جايي ديگر براي آن بزرگوار غذا بياورند و حضرت غير از غذاي فضل بن ربيع غذايي ميل نمي نمود. سه روز و سه شب بدين منوال گذشت. شب چهارم از جانب فضل بن يحيي براي حضرت سفره غذا آوردند حضرت دست مبارك را به طرف آسمان بلند نمود و گفت: خدايا تو مي داني اگر پيش از امروز از اين گونه غذا مي خوردم به قتل خود كمك مي نمودم آن گاه از آن غذا خورد و مريض گرديد روز بعد طبيبي نزد حضرت فرستاده شد تا از حال او بپرسد طبيب به حضرت عرض كرد: حالت چگونه است؟ حضرت از جواب سر باز زد وقتي كه آن طبيب اصرار ورزيد حضرت كف دست مباركش را به دكتر نشان داد و فرمود: سبب بيماري من اين است و رنگ كف دست حضرت در اثر زهر سبز شده بود! طبيب از خدمت حضرت بيرون آمد و به كساني كه حاضر بودند گفت: به خدا سوگند او بهتر از من مي داند كه با وي چه معامله اي كرده ايد. پس از آن حضرت از دنيا رفت [4] .


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 48، ص 211.

[2] ارشاد، ص 300 و 301.

[3] بحارالانوار، ج 48، ص 233.

[4] همان، ص 211 و 212.