بازگشت

جريان ولادت


مرحوم علامه مجلسي رحمه الله در ارتباط با اين موضوع چند روايت را نقل نموده است:

از كتاب بصائر الدرجات از ابوبصير نقل نموده: در آن سالي كه امام موسي بن جعفر عليهماالسلام متولد گرديد خدمت امام صادق عليه السلام بودم وقتي كه در «الابواء» منزل نموديم امام صادق عليه السلام براي ما و اصحابش غذاي فراوان و نيكو و خوشمزه حاضر نمود در اثنايي كه مشغول غذا خوردن بوديم پيام آور حميده خدمت حضرت شرفياب گرديد و عرض نمود: حميده گفته: درد زايمان در من ظاهر گرديده و به من دستور داده بودي كه وقت ولادت اين فرزندت شما را در جريان بگذارم! حضرت شادمان و خوشحال برخاست اندكي نگذشت كه نزد ما برگشت در حالي كه



[ صفحه 23]



آستين مبارك را بالا زده و خندان بود! عرضه داشتيم: خداي دهان شما را خندان و چشمت را روشن نمايد وضع حميده چگونه بود؟ فرمود: خداي منان به من پسري هديه نمود كه بهترين آفريده هاي خداست و حميده به من چيزي را خبر داد كه من از او به آن داناتر بودم!

ابوبصير مي گويد: به حضرت عرض كردم: حميده چه چيزي را به تو خبر داد؟ فرمود: خبر داد وقتي كه فرزندم متولد گرديد دست ها را روي زمين گذارد و سر را به آسمان بلند نمود. من به او گفتم: اين علامت ولادت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و امام بعد از اوست [1] .

و مضمون همين روايت را از كتاب محاسن برقي نقل نموده است [2] .

در ذيل هر دو روايت نحوه ي انعقاد نطفه ي امام آمده است كه از نقل آن صرف نظر مي نمايم و در روايت مرحوم طبري امامي نقل مي نمايم. آن مرحوم از ابوبصير مضمون همان روايت را نقل نموده و در ادامه ي روايت آمده كه حميده به حضرت عرض نمود: وقتي كه از رحم به دنيا آمد سر مبارك را به سوي آسمان بلند نمود و دست را بر زمين گذاشت و به وحدانيت خداي تعالي شهادت داد.

حضرت فرمود: به حميده گفتم: اين علامت ولادت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و علامت امامان بعد از اوست. ابوبصير گويد: عرض كردم: فدايت شوم آن علامت چيست؟ حضرت فرمود: اي ابوبصير! آن شبي كه نطفه ي پسرم در رحم مادر منعقد گرديد، شخصي نزد من آمد و ظرفي به من داد كه در آن شربتي از آب بود كه سفيدتر از شير و شيرين تر از عسل و سردتر از برف بود آن را آشاميدم و آورنده به من دستور داد كه با حميده هم بستر



[ صفحه 24]



شوم آن كار را انجام دادم نحوه ي انعقاد نطفه ي هر يك از ما امامان چنين است به خدا سوگند اين پسرم بعد از من امام شماست.

حضرت ادامه داد و فرمود: همانا وقتي كه نطفه ي امام منعقد گرديد و چهل روز و چهل شب گذشت در رحم مادر عمودي از نور براي او نصب مي شود كه به مقدار ديدن چشم نگاه مي كند و وقتي كه چهار ماه او تمام شد فرشته اي كه به او «خير» گفته مي شود نزد امام مي آيد و بر بازوي راست او مي نويسد: (و تمت كلمة ربك صدقا و عدلا لا مبدل لكلماته و هو السميع العليم) [3] «گفتار پروردگارت به انجام رسيد كلمات وي تغييرناپذير است كه او شنوا و داناست».

وقتي كه مادرش او را به زمين گذارد با دست بر زمين تكيه مي كند، سر را به آسمان بلند مي نمايد و شهادت به وحدانيت خدا مي دهد «أشهد أن لا اله الا الله».

و منادي از جانب عرش از افق اعلي به نام او و نام پدرش ندا مي نمايد كه اي فلاني پسر فلان! پروردگار جليل مي گويد: مژده باد تو را كه تو برگزيده و انتخاب شونده و بهترين آفريده هاي من و موضع سر و كان علم من مي باشي! هر كه ولايت و دوستي تو را بپذيرد او را مورد رحمت خود قرار مي دهم و در بهشتم منزل مي دهم و او را همسايه ي خود قرار مي دهم! و هر كه با تو عداوت ورزد او را به آتش و شديدترين عذاب خود وارد سازم هرچند كه دنيا را در اختيار او قرار دهم.

وقتي كه صداي آن منادي قطع گرديد، امام در جواب او مي گويد:

(شهد الله أنه لا اله الا هو و الملائكة و اولوالعلم قائما بالقسط لا اله الا هو العزيز الحكيم) [4] .



[ صفحه 25]



«خدا شهادت مي دهد كه معبودي جز او نيست و ملائكه و صاحبان علم شهادت مي دهند خدايي كه عدل به او پاينده است عزيز و حكيم است».

وقتي كه امام چنين گفت خدا علم اولين و آخرين را به او عطا مي نمايد و در شب قدر جليل بر آن مي افزايد.

ابوبصير گويد: به حضرت عرض كردم: مگر روح همان جبرئيل نيست؟ فرمود: جبرئيل از ملائكه است و روح مخلوقي اعظم از جبرئيل است و او با امام است هر جايي كه امام باشد [5] .

و مرحوم علامه مجلسي قدس سره از كتاب محاسن برقي از منهال قصاب نقل نموده: از مكه به سوي مدينه راه افتادم به «الابواء» كه رسيدم حضرت صادق عليه السلام در آنجا بود و پسري براي حضرت متولد شده بود، من پيش از آن حضرت به مدينه رسيدم، حضرت سه روز بعد از من به مدينه تشريف آورد و سه روز مردم را اطعام نمود، من نيز در آن سه روز از آن طعام مي خوردم و هر روز كه از آن غذا مي خوردم تا روز بعد غذايي نمي خوردم [6] .


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 48، ص 2، ح 2.

[2] همان، ص 3، ح 3.

[3] انعام / 115.

[4] آل عمران / 18.

[5] دلائل الامامة، ص 305 - 303.

[6] بحارالانوار ج 48، ص 4، ح 4.