بازگشت

زندان شخصي نامعلوم


از بررسي كتب تاريخ به دست مي آيد كه پيش از انتقال حضرت به زندان سندي بن شاهك لعنة الله عليه در زنداني ديگر بوده كه از زندانبان نام



[ صفحه 95]



برده نشده و فقط عبارت «صاحب زندان» در جريان ذكر گرديده.

مرحوم علامه مجلسي از كتاب «عيون الاخبار» از علي از پدرش نقل مي كند كه شنيدم از مردي از اصحاب ما (شيعه) كه مي گفت: وقتي كه هارون موسي بن جعفر عليهماالسلام را زنداني كرد، نيمه شب حضرت از جانب هارون احساس خوف و ترس نمود پس تجديد وضو فرمود رو به قبله نمود و چهار ركعت نماز گزارد سپس اين دعا را خواند: «يا سيدي نجني من حبس هارون و خلصني من يده يا مخلص الشجر من بين رمل و طين و ماء و يا مخلص اللبن من بين فرث و دم و يا مخلص الولد من بين مشيمة و رحم و يا مخلص النار من بين الحديد و الحجر و يا مخلص الروح من بين الاحشاء و الامعاء خلصني من يدي هارون».

يعني: «اي سيدم (خداي من) مرا از زندان هارون نجات ده و از دست او رها ساز اي خدايي كه از ميان ريگ و گل و آب، درخت را بيرون مي آوري و اي خدايي كه از ميان محتويات شكمبه و خون، شير را بيرون مي آوري و اي خدايي كه ميان بچه دان و رحم، طفل را بيرون مي آوري و اي خدايي كه از ميان آهن و سنگ، آتش را بيرون مي آوري و اي خدايي كه از ميان امعاء و احشاء روح را آزاد مي سازي، مرا از دست هارون رها ساز.

وقتي كه حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام اين دعا را خواند هارون در خواب مردي سياه را ديد كه شمشير در دست دارد و از غلاف بيرون كشيده به او مي گفت: اي هارون! موسي بن جعفر عليهماالسلام را آزاد كن و گرنه با اين شمشير سرت را از بدن جدا مي نمايم! هارون عليه اللعنة از هيبت وي ترسيد و دربان را طلبيد و به او گفت: به زندان برو و موسي بن جعفر عليهماالسلام را آزاد كن. دربان در زندان آمد و در را كوبيد. زندانبان گفت: كيست؟



[ صفحه 96]



دربان گفت: هارون موسي بن جعفر عليهماالسلام را احضار نموده او را از زندان بيرون كن. زندانبان صدا زد: اي موسي عليه السلام! هارون تو را مي طلبد! حضرت با حالت ترس و خوف برخاست و مي فرمود: در اين نيمه شب مرا احضار كرده و قصد كشتن مرا دارد. با حالت ترس و گريان نزد هارون آمد و از زندگاني خود نوميد گرديد بر هارون لعنة الله عليه سلام كرد، هارون سلام حضرت را جواب داد سپس به حضرت گفت: تو را به خدا آيا در دل اين شب دعايي خواندي؟

حضرت فرمود: آري! هارون گفت: آن دعا چيست؟ فرمود: تجديد وضو نمودم و چهار ركعت نماز گزاردم ديده به آسمان دوختم و عرضه داشتم: خدايا مرا از دست هارون و شر او نجات ده. آن گاه آن دعايي كه ذكر گرديد خواند! هارون لعنة الله عليه به حضرت گفت: خدا دعايت را اجابت فرمود، اي دربان اين شخص را آزاد كن. سپس سه خلعت به حضرت داد و او را مورد احترام قرار داد و بر مركب سواري مخصوص خود سوار كرد و او را همنشين خويش قرار داد و او را به دربان سپرد كه به منزلش برساند و هر روز پنج شنبه به ديدن حضرت مي آمد تا بار دوم كه حضرت را به زندان برد و ديگر او را آزاد نكرد تا وقتي كه حضرت را به سندي بن شاهك سپرد و با زهر حضرت را به شهادت رساند. [1] .

در مآخذ جرياناتي مربوط به دوراني كه حضرت عليه السلام در زندان به سر مي برده ذكر شده است كه معلوم نشد مربوط به كدام يك از زندان هاست به احتمال زياد مربوط به زندان سندي بن شآهك لعنة الله عليه مي باشد. روي همين جهت آنها را در جريانات زندان آن ملعون ذكر مي نمايم.



[ صفحه 97]




پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 48، ص 219 و 220.