بازگشت

زندان سندي بن شاهك


درباره ي آن ملعون نوشته اند: دشمن خاندان پيامبر و ناصبي و قسي القلب بود [1] و مرحوم عمادزاده از مناقب ابن شهر آشوب نقل نموده كه سندي بن شاهك مردي مسيحي و رئيس شهرباني بغداد بوده و پس از دفن حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام سوار اسب شد از روي جسر گذشت كه ناگاه اسب او رميد و با اسب به دجله افتاد و ناپديد شد [2] .

سخت ترين و طولاني ترين زندان ها زندان سندي بن شاهك لعنة الله عليه بود.

صاحب جنات الخلود نوشته است: آن ملعون آن حضرت را مدت هفت يا هشت سال محبوس داشت [3] .

صاحب كتاب «العبدالصالح الامام الكاظم عليه السلام» نوشته است: بعد از آنكه هارون آگاهي پيدا كرد كه فضل بن يحيي بر امام موسي بن جعفر عليهماالسلام در زندان سخت نمي گيرد دستور داد حضرت را به زندان سندي بن شاهك منتقل نمايند و دستور داد حضرت را در سه غل و زنجير كه وزن آن سي رطل بود به زنجير كشند (طبق گفته صاحب المنجد هر رطلي مساوي با 2564 گرم است) و دستور داد در زندان را بر روي حضرت قفل كند و نگذارد بيرون آيد! سندي لعنة الله عليه به دستور هارون عمل كرد و حضرت را در سياهچالي زنداني كرد كه شب از روز تشخيص داده نمي شد و حضرت را سخت در كند و زنجير كشيد كه آهن در بدن مباركش اثر گذاشت و اين جمله ي صلوات بر حضرت به همين اشاره دارد:



[ صفحه 98]



«المعذب في قعر السجون و ظلم المطامير ذي الساق المرضوض بحلق القيود» [4] .

امام موسي بن جعفر عليهماالسلام در زندان سندي بن شاهك لعنة الله عليه متحمل اذيت و آزارهاي زيادي گرديد، وقتي كه در اثر تنگي آن سياهچال نفس حضرت گرفته مي شد بر در آن مي آمد تا هوا را استنشاق نمايد، سندي لعنة الله عليه بر صورت حضرت سيلي مي زد و او را به آن سياهچال بر مي گرداند [5] .

و مرحوم علامه بحراني از كتاب «الهدايةالكبري» نقل كرده است كه هارون لعنة الله عليه به سندي بن شاهك لعنة الله عليه دستور داد در خانه اش جايي براي موسي بن جعفر عليهماالسلام بسازد و آن حضرت را از منزل هارون به آنجا منتقل كند و او در سه كند و زنجير به وزن سي رطل به زنجير بكشد و ملازم حضرت باشد و بر او سخت بگيرد و در زندان را بر او قفل كند و باز نكند مگر در وقت آوردن غذا يا گرفتن وضو براي نماز [6] و مانند همين روايت را از كتاب «مشارق انواراليقين» نيز نقل نموده است [7] .

نويسنده: نوبختي در كتاب «فرق الشيعة» نقل نموده است كه حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام وصيت نمود كه وي را با همان كند و زنجير دفن نمايند و به آن وصيت عمل شد [8] .

گاهي به حضرت زخم زبان مي زد و او را ساحر مي خواند؛ مرحوم



[ صفحه 99]



علامه مجلسي از كتاب مناقب ابن شهر آشوب با ذكر سند از ناصح بن عليه برجمي نقل مي كند كه من و ابن سكيت در مسجدي مقابل خانه ي سندي بن شاهك در مسائل صرف و نحو و لغت بحث مي كرديم در كنار ما مردي بود كه او را نمي شناختيم به ما گفت: شما به پايداري و استواري دينتان بيشتر از استواري زبانتان نياز داريد. سخن را به زندگي و گرفتاري امام وقت كشاند و به ما گفت: ميان شما و امام زمانتان جز اين ديوار فاصله اي نيست (او در زندان است و شما در علم عربيت سخن مي گوييد) به آن مرد گفتيم: مقصودت اين زنداني، موسي بن جعفر عليهماالسلام است؟! گفت: آري! گفتيم: ما سخن و رفتار تو را كتمان مي نماييم از نزد ما برو مي ترسيم كسي آگاه گردد كه با ما همنشين هستي و ما گرفتار شويم.

آن مرد به ما گفت: به خدا سوگند هيچ وقت درباره امام زمانتان فكر نمي نماييد به خدا سوگند من اين سخن را نگفتم مگر به دستور آن حضرت. آگاه باشيد او ما را مي بيند و سخن ما را مي شنود و اگر اراده نمايد مي تواند نزد ما بيايد و چهارمي ما باشد! به آن مرد گفتيم: مايليم او را ديدار نماييم بگو نزد ما بيايد! ناگهان ديديم مردي از در مسجد وارد گرديد كه با ديدن او عقل از سرها مي پريد! دانستيم كه او موسي بن جعفر عليهماالسلام است به ما فرمود: امام شما من هستم. اين را گفت و با شتاب از مسجد بيرون رفت در اين اثنا صدايي شنيديم ناگهان سندي بن شاهك كه جمعي با او بودند دوان دوان وارد مسجد شد، به او گفتيم: مردي نزد ما بود و چنين و چنان گفت و اين مردي كه نماز مي گزارد وارد مسجد گرديد و آن مرد بيرون رفت و ما او را نديديم. سندي به ما گفت: ساكت باشيد! پس از آن نزد موسي بن جعفر عليهماالسلام رفت در حالي كه حضرت در



[ صفحه 100]



محراب ايستاده بود در مقابل روي حضرت ايستاد و ما سخن او را مي شنيديم به حضرت گفت: واي بر تو! مكرر با سحر و مكرت از پشت درهاي بسته و قفل زده بيرون مي آيي و من تو را به زندان برمي گردانم اگر فرار كرده بودي نزد من محبوب تر بود از ايستادنت در اينجا! اي موسي مي خواهي هارون مرا بكشد؟

حضرت به او فرمود: چگونه فرار كنم در حالي كه مقدرات خدا اجرا خواهد شد، سپس سندي لعنة الله عليه دست حضرت را گرفت و به راه افتاد و به جمعيت همراهش گفت: ناصح و ابن سكيت را واگذاريد و بيرون آييد و نگذاريد كسي از مردم از اين راه عبور نمايد تا من و موسي بن جعفر عليهماالسلام به خانه برسيم [9] .

اين اندكي از اذيت و آزارهايي است كه سندي بن شاهك نسبت به حضرت انجام داده است.


پاورقي

[1] العبد الصالح الامام الكاظم عليه السلام، ص 429.

[2] مجموعه زندگاني چهارده معصوم، ص 336، ج 2.

[3] جنات الخلود، جدول چهاردهم، ص 31.

[4] ترجمه اين جمله در صلوات بر حضرت گذشت.

[5] العبدالصالح الامام الكاظم عليه السلام، ص 429 و 430.

[6] مدينةالمعاجز، ج 6، ص 375.

[7] همان، ص 383.

[8] فرقه الشيعه، ص 85.

[9] بحارالانوار، ج 48، ص 237 و 238.