بازگشت

روش امام موسي كاظم با ستمگران زمانش


چهارده معصوم عليهم السلام ميزان اعمال مي باشند و هر رفتاري در پيش مي گرفتند مطابق با واقع بوده و هيچ گونه خلافي در آن نيست. قرآن در آيه ي تطهير سند عصمت آنان را تأييد فرموده و هر يك از ايشان طبق برنامه اي از پيش تعيين شده به وظيفه ي خود عمل مي كردند بنابراين نميتوان در كارها و رفتار آن حضرات كوچك ترين ايرادي گرفت. بعد از بيان اين مقدمه كوتاه، نظري به روش و رفتار حضرت امام موسي كاظم عليه السلام مي نماييم.



[ صفحه 109]



دوران امامت حضرت كه از روز 25 ماه شوال 148 هجري قمري آغاز شد و در روز 25 ماه رجب سال 183 پايان يافت [1] دوران بسيار سختي بود. در طول اين 35 سال حضرت سخت در تقيه بود و براي حفظ جان خود و شيعيان و نگه داري مذهب سخت در تنگنا و گرفتاري بود از يك سو مي خواست جان خويش و شيعيان را از چنگال اهريمنان زمان نجات دهد و از سويي ديگر مي بايست حقايق دين مبين اسلام را بيان و به مردم اعلام نمايد كه حقيقت دين غير از آن است كه منصور و مهدي و هادي و هارون و پيشينيان آنان و بني اميه و ستمگران پيش از آنان، آن را دستاويزي براي سلطنت خويش قرار داده اند، روي اين جهت حضرت دو روش را تعقيب مي نمود:

1- در برابر ستم كاران سخت تقيه مي نمود.

2- حقايق را بيان مي فرمود و گاهي بيان حقيقت در لباس مبارزه با ظالمان جلوه گر مي شد و آنان را سخت به وحشت مي انداخت و گاهي با اعجاز و دعا آنان را نابود و يا تنبيه مي نمود.

در زمان منصور دوانيقي هر چند در رفتارش با آن ملعون تقيه مي فرمود و گاهي به دستورات او عمل مي نمود مانند نشستن در روز عيد نوروز كه در گذشته ذكر نمودم ولي در عين حال حقايق را بيان مي نمود كه در همه جريان حضرت به منصور گوشزد نمود كه جشن روز نوروز در برنامه دين مبين اسلام نيست بلكه از سنت فارسيان قبل از اسلام است.

و با بخشيدن اموالي كه در آن روز جمع شده بود به مردي كه در مصيبت سيدالشهدا عليه السلام مرثيه خواند به منصور فهماند كه امام كيست و



[ صفحه 110]



منصب امامت و خلافت به كه مي برازد و گذشتگاني كه خود را خليفه ي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ناميده اند و تو از آنها پيروي مي كني همه ستمگر و غاصب بوده اند و آخر الامر نفرين نمود و با دعا و درخواست از خداي قادر طومار زندگي ننگين منصور را در هم پيچيد و وي را نابود كرد كه در گذشته ذكر نمودم.

در دوران سلطنت ده ساله مهدي عباسي كار سخت تر شد باز حضرت همان روش را ادامه داد و حقايق را بيان نمود اما با رعايت تقيه از ريخته شدن خون خود و شيعيان جلوگيري نمود.

جريان پيشنهاد رد فدك از طرف مهدي عباسي و اظهارات امام عليه السلام شاهدي روشن بر اين مدعاست. همان گونه كه در گذشته ذكر نموديم امام كاظم عليه السلام در آن جريان با بيان نمودن حدود چهارگانه فدك به مهدي عباسي تفهيم نمود كه تو غاصب هستي و جايگاه ما را كه حاكميت بر جامعه اسلامي و فدك باشد غصب نموده اي در اين مورد اين گونه برخورد نمود ولي در بعضي موارد براي بيان حقيقت و حفظ شئونات دين با مهدي عباسي برخورد ملايم دارد از باب نمونه به جريان زير توجه نماييد:

سالي كه مهدي عباسي مسجدالحرام را توسعه داد خانه هاي اطراف آن را خريد و جزو مسجد قرار داد يك منزل باقي ماند كه لازم بود براي مربع شدن مسجد آن را نيز جزو مسجد گرداند از صاحبان آن منزل تقاضا نمود آن را بفروشند آنان از فروختن آن سر باز زدند. مهدي فقهاي دربار را جمع كرد و جريان را با آنان در ميان نهاد همه گفتند: سزاوار نيست كه زمين غصبي را جزو مسجد نمود! علي بن يقطين به مهدي عباسي گفت: اگر به موسي بن جعفر عليهماالسلام نامه بنويسي، در اين مورد تو را راهنمايي مي نمايد. مهدي به فرماندار مدينه نوشت كه از موسي بن جعفر بپرس:



[ صفحه 111]



خانه اي است كه مي خواستيم آن را ضميمه ي مسجدالحرام نماييم ولي صاحبان آن از فروختن آن امتناع مي ورزند راه چاره چيست؟ والي جريان را به حضرت ابلاغ كرد. حضرت فرمود: آيا جواب دادن به اين سؤال ضرورت دارد؟ والي گفت: آري. فرمود: بنويس:

بسم الله الرحمن الرحيم

«ان كانت الكعبة هي النازلة بالناس فالناس أولي بفنائها و ان كان الناس هم النازلون بفناء الكعبة فالكعبة أولي».

حاصل فرمايش حضرت اين است: «اگر مردم در آنجا ساكن بودند و پس از آن خانه ي كعبه ساخته مي شد مردم به حريم آنجا سزاوارتر بودند و نمي شد به آنها فشار آورد كه خانه را بفروشند و اگر كعبه پيش ساخته شده و مردم اطراف آن گرد آمدند، كعبه به حريم سزاوارتر است (روشن است وقتي كه كعبه بنا گرديده كسي آنجا سكونت نداشته است).

هنگامي كه نامه ي حضرت به دست مهدي رسيد آن را گرفت و بوسيد سپس دستور داد آن خانه را ويران كردند و ضميمه ي مسجدالحرام كرد، صاحبان خانه خدمت حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام شرفياب شدند و از حضرت تقاضا كردند در ارتباط با بهاي خانه نامه اي به مهدي بنويسد حضرت به او نوشت: «أن ارضخ لهم شيئا فأرضاهم» [2] چيزي اندك به آنها بده پس مهدي آنها را راضي كرد. حضرت با مهدي عباسي چنين رفتاري داشت و مهدي در صدد قتل حضرت بود اما با اعجاز حضرت و ديدن اميرالمؤمنين عليه السلام در خواب، حضرت را به شهادت نرساند.

پس از او هادي عباسي روي كارآمد هرچند سلطنت وي بيش از يك



[ صفحه 112]



سال و يك ماه طول نكشيد ولي براي حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام روزگار سختي بود. در گذشته مطالبي را در اين راستا ذكر نمودم.


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 48، ص 1.

[2] تفسيرعياشي، ج 1، ص 185 و 186.