بازگشت

با اخلاق نيكوي خود عمري را راهنمايي نمود


مرحوم شيخ مفيد نقل مي نمايد: مردي از فرزندان عمر بن خطاب در مدينه ساكن بود. امام موسي بن جعفر عليهماالسلام را اذيت مي كرد و هر وقت حضرت را مي ديد دشنام مي داد و به علي عليه السلام ناسزا مي گفت! بعضي از همنشينان حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام روزي به حضرت عرض كرد: بگذار اين بدكار را به قتل برسانيم! حضرت آنان را به شدت از قتل آن شخص نهي فرمود. پس از آن از وضع و كار عمري جويا گرديد به حضرت گفته شد: در گوشه اي از اطراف مدينه مشغول زراعت است. حضرت بر الاغي سوار گرديد و به طرف مزرعه وي روانه و سوار بر الاغ وارد مزرعه شد! عمري داد زد: زراعت ما را پايمال مكن! امام موسي كاظم عليه السلام زراعت را پايمال نمود تا به عمري رسيد، پياده گرديد و نزد وي نشست و با او مشغول سخن شد و بر روي او تبسم نمود و فرمود: چه مقدار در زراعتت هزينه نموده اي؟ گفت: صد دينار! فرمود: اميد داري چه مقدار برداشت نمايي؟ گفت: من غيب نمي دانم. حضرت فرمود: گفتم: چه مقدار اميد برداشت داري؟ گفت: اميد دارم دويست دينار برداشت نمايم! حضرت كيسه اي بيرون آورد كه سيصد دينار در آن بود و فرمود: اين را بگير زراعتت نيز به حال خودش مي باشد و خدا آنچه را اميد داري به تو مي دهد! عمري برخاست پيشاني آن بزرگوار را بوسيد و از جسارتي كه نموده بود عذرخواهي كرد حضرت به روي وي تبسمي نمود و از نزد او به راه افتاد و به مسجد تشريف برد، عمري را در مسجد



[ صفحه 131]



ديد وقتي كه نظرش به حضرت افتاد گفت: (الله أعلم حيث يجعل رسالته) خدا آگاه است كه رسالت خويش را به چه كسي بسپارد! اصحاب حضرت كه اين سخن را شنيدند نزد او آمدند و گفتند: پيش از اين به گونه اي ديگر با موسي بن جعفر عليهماالسلام برخورد مي كردي جريان تو چيست؟ گفت: آنچه را اكنون اظهار داشتم شنيديد؟ پس از آن در حق حضرت دعا نمود و با ياران آن جناب گفت و گو كرد. زماني كه امام عليه السلام به منزل برگشت به كساني كه از حضرت اجازه كشتن عمري را خواسته بودند فرمود: كدام يك از اين دو كار بهتر بود؟ آنچه شما اراده كرديد يا آنچه من انجام دادم؟ من او را با برخورد ملايم راهنمايي نمودم و شر او را از خود دور ساختم [1] .


پاورقي

[1] الارشاد، ص 297.