بازگشت

سفارش اين مرد را به والي ري فرمود


مرحوم علامه مجلسي از كتاب «حقوق المؤمنين» نقل نموده: مردي از اهالي شهر «ري» گفته: يحيي بن خالد برمكي كسي را به ولايت ري نصب نمود. مالياتي به عهده من بود از من درخواست پرداخت آن را مي كرد. ترس اين را داشتم كه بر من فشار آورد و هستي ام از دستم برود به من گفته شد: آن والي بر مذهب شيعه گرايش دارد ولي ترسيدم كه نزد او بروم و چنين نباشد و كار بدتر گردد؟ تصميم گرفتم كه به خدا پناه ببرم روي اين جهت به حج مشرف شدم و خدمت مولايم صابر يعني موسي بن جعفر عليهماالسلام شرفياب شدم جريان خويش را خدمتش عرضه داشتم حضرت به والي اين نامه را نوشت:

بسم الله الرحمن الرحيم

«اعلم أن لله تحت عرشه ظلا لا يسكنه الا من أسدي الي أخيه معروفا أو نفس عنه كربة أو أدخل علي قلبه سرورا و هذا أخوك والسلام».

بدان كه براي خدا زير عرشش سايه اي است كه در آن ساكن نمي گردد مگر آنكه به برادر ديني اش احساني نمايد و يا گرفتاري اي را از او برطرف سازد و يا او را خوشحال نمايد آورنده نامه برادر ديني تو مي باشد، و السلام.



[ صفحه 133]



مي گويد: از حج به ري برگشتم شبانه به در منزل والي رفتم اذن ورود طلبيدم، به دربان گفتم: به والي بگو: قاصد موسي بن جعفر عليهماالسلام درب منزل است! والي پا برهنه نزد من آمد و در منزل را خود برايم باز نمود و مرا به سينه چسبانيد و بوسيد، اين كار را چند مرتبه تكرار نمود، چند بار سلامتي حضرت را از من جويا شد هر مرتبه كه خبر سلامتي آن بزرگوار را به او مي دادم پيشاني مرا مي بوسيد و خوشحال مي شد و خدا را شكر مي نمود. پس از آن مرا وارد منزل نمود و در صدر مجلس جاي داد و خود مقابل من نشست! نامه حضرت را به او دادم بلند شد و نامه را بوسيد. آن گاه آن را خواند سپس آنچه دارايي داشت از نقد و غير نقد با من قسمت نمود نيمي را به من داد و نيمي ديگر را خود برداشت و به من گفت: آيا تو را شادمان نمودم؟ به او گفتم: آري به خدا سوگند! كار تو از شادمان ساختنم نيز فراتر است. سپس كارگزار خود را خواست و آنچه به نام من در دفتر ثبت شده بود همه را قلم گرفت و به من تأمين نامه اي داد كه ديگر ماليات از من نگيرند. با او خداحافظي نمودم و از نزد او بيرون آمدم به خود گفتم: جبران احساس اين مرد را نمي توانم بنمايم مگر اينكه سال آينده به حج بروم و براي وي دعا نمايم و جريان را خدمت امام موسي بن جعفر عليهماالسلام عرضه بدارم. سال آينده اين كار را انجام دادم و به حج رفتم و خدمت آن حضرت شرفياب شدم وقتي كه جريان را به حضرت عرض نمودم از خوشحالي صورت مباركش برافروخته شد عرض كردم: اي مولاي من! كار والي ري شما را خوشحال نمود؟ حضرت فرمود: آري به خدا سوگند مرا و اميرالمؤمنين را خوشحال نمود! به خدا سوگند جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را خوشحال نمود همانا خدا را از خود راضي ساخت [1] .



[ صفحه 134]



مرحوم شيخ مفيد در ارتباط با رسيدگي آن حضرت به بستگان و ساير مردم نوشته است: در صله رحم و رسيدگي به بستگان و ارحام كسي به او نمي رسيد، روشش اين بود كه تفقد حال فقراي مدينه مي نمود شبانه زنبيلي بر مي داشت كه در آن پول و خوراك و خرما بود و به فقراي مدينه مي رساند و نمي دانستند كه از كجا به آنها مي رسد [2] .


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 48، ص 174.

[2] الارشاد، ص 296.