بازگشت

از دينارهايي كه شعيب عقرقوفي از خواهرش بدون رضايت برداشته بود خبر داد


و از شعيب عقرقوفي نقل نموده: نامه اي را به مولايم امام موسي بن جعفر عليهماالسلام نوشتم با صد دينار به دست غلام خودم خدمت حضرت فرستادم، پنجاه دينار از آن صد دينار مال خواهرم فاطمه بود كه مخفيانه و بدون اطلاع وي برداشته بودم مي خواستم صد دينار خدمت حضرت بفرستم پنجاه دينار بيشتر نداشتم از خواهرم درخواست نمودم پنجاه دينار به من بدهد نپذيرفت و گفت: مي خواهم مزرعه فلان شخص را خريد نمايم، بدون اذن و اطلاع او برداشتم.

وقتي كه غلامم برگشت گفت: وارد مدينه شدم از جاي حضرت پرسيدم گفته شد: حضرت از مدينه بيرون رفته. با شتاب به سوي مكه راه افتادم به خدا سوگند در شب تاريك از مدينه به مكه مي رفتم! ناگاه كسي گفت: اي مبارك! اي مبارك! غلام شعيب عقرقوفي! گفتم: تو كيستي؟



[ صفحه 141]



گفت: من معتب هستم امام موسي بن جعفر عليهماالسلام مي گويد: نامه را بده و آنچه با خود داري در مني به من برسان. از محمل پايين آمدم نامه را به معتب دادم و خود در مني خدمت حضرت شرفياب شدم دينارها را نزد حضرت ريختم با دست مباركش بعضي از دينارها را به طرف خود كشيد و بعضي را كنار زد! سپس به من فرمود: اي مبارك! اين دينارها را به شعيب برگردان و به او بگو: اينها را به همان جايي كه از آنجا برداشته اي برگردان كه خواهرت به آن نياز دارد.

غلام شعيب مي گويد: از خدمت حضرت بيرون آمدم و به نزد شعيب برگشتم. به او گفتم: پنجاه دينار از دينارهايي كه فرستاده بودي برگرداند و فرمود: به همان جايي كه برداشته اي برگردان جريان چيست؟ از كار حضرت حالي به من دست داده كه تنها خدا آگاه است.

شعيب جريان دينارهاي خواهرش را بيان نمود و آن گاه ميزان را خواست و آن دينارها را وزن نمود پنجاه دينار است نه زياد و نه كم. سپس گفت: اگر به خدا سوگند ياد كنم كه اينها عين دينارهاي خواهرم فاطمه است، قسمم راست است! اي مبارك! به خدا سوگند اوست امامي كه مفترض الطاعه مي باشد پدرش امام صادق عليه السلام نيز اين گونه بود [1] .


پاورقي

[1] همان، ص 332 و 333.