بازگشت

جريان بعد از شهادت


موقعي كه حضرت موسي بن جعفر عليه السلام از دنيا رفت سندي بن شاهك فقها و اعيان و اشراف بغداد را حاضر كرد تا ببينند كه زخم و جراحتي در بدن موسي بن جعفر وجود ندارد و مردم را اغواء كند كه هارون در اين امر دخالتي نداشته است.

بعد از آن جنازه ي مقدس آن حضرت را روي جسر بغداد نهادند، صورت مبارك آن امام مظلوم را باز كردند، مي گفتند:



[ صفحه 72]



اين موسي بن جعفراست كه رافضه (يعني شيعه) گمان مي كردند نخواهد مرد!! اكنون از دنيا رفته، بياييد و او را مشاهده كنيد، مردم مي آمدند و به صورت مبارك آن حضرت نظر مي كردند.

موقعي كه حضرت موسي بن جعفر عليه السلام از دنيا رفت و جنازه ي آن بزرگوار را نزد جسر نهادند چند نفر از علماي شيعه گفتند: امام متصرف عالم وجود است، زنده و مرده بودن او يكسان است، ما از او پرسش مي كنيم كه چگونه از دنيا رفته؟

لذا غسل كردند، دو ركعت نماز خواندند، با كمال ادب در مقابل جنازه اش ايستادند و گفتند: چگونه از دنيا رفتي؟ در حضور عده ي بسياري از آنان با كمال وضوح فرمود:

قتلا قتلا، سما سما

يعني كشته شدم، كشته شدم، مسموم شدم، مسموم شدم.

پس از انجام اين عمل بود كه سندي بن شاهك جنازه ي آن حضرت را برداشت و متوجه قبرستان قريش شد، يك نفر را واداشته بود كه در جلو جنازه ي موسي بن جعفر صدا مي زد.

هذا امام الرافضه فاعرفوه!

يعني اين امام رافضه (يعني شيعيان) است او را بشناسيد!

شيخ صدوق مي نويسد، جنازه ي مبارك موسي بن جعفر را آوردند و در آن مكاني كه جايگاه پاسبانان بود نهادند، چهار نفر را دستور دادند كه ندا كنند:اي مردم! هر كه مي خواهد موسي بن جعفر را ببيند بيايد، در همين موقع بود كه در شهر غلغه افتاد.

سليمان بن ابوجعفر كه عموي هارون بود در كنار شط



[ صفحه 73]



قصري داشت، همين كه صداي غوغاي مردم را شنيد و اين ندا به گوشش رسيد از قصر به زير آمد، غلامان خود را دستور داد تا جنازه ي مقدس حضرت موسي بن جعفر را گرفتند، سليمان عمامه از سر خود برداشت، گريبان چاك زد، با پاي برهنه به دنبال جنازه ي آن حضرت روان شد.

دستور داد تا در جلو جنازه ي آن بزرگوار ندا كنند: كسي كه مي خواهد طيب پسر طيب را ببيند بيايد جنازه ي موسي بن جعفر را ببيند، در همين موقع بود كه همه ي مردم بغداد جمع شدند، صداي شيون از زمين به فلك رسيد، موقعي كه جنازه ي آن حضرت را به قبرستان قريش آوردند سليمان به حسب ظاهر متصدي غسل و حنوط و كفن آن امام مظلوم شد.

سليمان آن كفني را كه براي خود به مبلغ (2،500) دينار خريده بود و تمام قرآن را به آن نوشته بود بر بدن مقدس حضرت موسي بن جعفر پوشانيد، با عزت و احترام تمام جنازه ي مبارك آن حضرت را در قبرستان قريش به خاك سپردند.

حسن بن موسي نوبختي در كتاب: (فرق و مذاهب شيعه) مي نويسد: گفته اند: حضرت موسي بن جعفر عليه السلام در موقع وفات وصيت كرد كه آن حضرت را با همان زنجير و كنده اي كه در دست و پا داشت به خاك بسپارند.

نگارنده گويد: ما در كتاب شهسوار اسلام، صفحه ي (146) نظير اين وصيت را از حجر بن عدي نگاشته ايم، خلاصه ي آن اين است: حجر وصيت كرد كه غل و زنجير را از من جدا نكنيد و خونهاي بدن مرا نشوئيد تا من فرداي قيامت با همين حال معاويه را ملاقات نمايم!!



[ صفحه 74]



ابن شهر آشوب در صفحه ي (386) جلد دوم مناقب مي نويسد: سندي بن شاهك بر اثر مرتكب شدن اين جنايتي كه كرد به فاصله ي كوتاهي بود كه يك روز آمد سوار اسب خود شود، اسبش او را بلند كرد و به دجله انداخت، او را غرق كرد تا عبرت روزگار شود!!

اين مكافات دنيوي آن لعين بود كه باعث عبرت خلق قرار گرفت. در آخرت هم براي ارتكاب جنايتي به اين بزرگي هميشه در آن آتشي خواهد بود كه خود براي خود افروخته است و از آب جوش جهنم خواهد آشاميد!!

محدث قمي از سيد بن طاوس زيارت و صلواتي براي حضرت موسي بن جعفر نقل مي كند كه ما چند جمله اي از آن را نقل مي نماييم:

أللهم صل علي محمد و أهل بيته الطاهرين و صل علي موسي بن جعفر... و المعذب في قعر السجون و ظلم المطامير، ذي الساق المرضوض بحلق القيود و الجنازة المنادا عليها بذل الاستخفاف، و الوارد علي جده المصطفي و أبيه المرتضي و أمه سيدة النساء و...



[ صفحه 75]



در روايات وارد شده: كسي كه قبر حضرت موسي بن جعفر را زيارت كند بهشت بر او واجب خواهد شد.

خطيب در تاريخ بغداد از علي بن خلال نقل كرده كه گفت: هيچ امر دشواري براي من رخ نداد كه بعد از آن نزد قبر حضرت موسي بن جعفر بروم و خداي توانا آن را آسان نكند.

محمد بن طلحه ي شافعي كه يكي از علما و نويسندگان اهل تسنن به شمار مي رود در كتاب مطالب السئول مي نويسد: يكي از بزرگان خلفاء نايبي داشت كه در دنيا خيلي عظيم الشأن به شمار مي رفت، نيابت و حكومتش به طول انجاميد، وي مردي بود متكبر و جابر. همين كه آن نايب از دنيا رفت مصلحت خليفه اين طور اقتضا كرد كه جنازه ي او را در ضريحي كه مجاور ضريح حضرت موسي بن جعفر باشد به خاك بسپارد.

در آن موقع شخصي نقيب سرپرست حرم حضرت موسي بن جعفر بود كه به نيكوكاري معروف و مشهور بود، اكثرا ملازم ضريح مقدس موسي بن جعفر بود و زياد نزد ضريح آن حضرت رفت و آمد مي كرد، دائما به وظيفه و خدمتگذاري خود مشغول بود.

آن شخص نقيب مي گويد: همين كه نايب آن خليفه را در نزديكي قبر موسي بن جعفر عليه السلام به خاك سپردند من در عالم خواب ديدم كه قبرش شكافته شد، آتش در قبر او شعله ور شد، آن قدر دود از آن قبر بلند و منتشر گرديد كه حرم پر از دود شد

در همين موقع بود كه ديدم حضرت موسي بن جعفر ايستاده و مرا به نام صدا زد!! فرمود: مي روي به خليفه كه نامش فلان است مي گويي: تو مرا براي اين ظالمي كه در جوارم دفن كردي اذيت نمودي، آنگاه آن حضرت كلمات خشني فرمود.



[ صفحه 76]



آن شخص نقيب مي گويد: من از خواب بيدار شدم، از ترس دچار لرزه و رعشه شدم، جريان را مفصلا در يك نامه نوشتم و به عرض خليفه رساندم.

همين كه شب شد خليفه شخصا با خدمه ي خود نزد قبر حضرت موسي بن جعفر آمد و مرا خواست، وقتي داخل ضريح شديم خليفه دستور داد تا قبر آن نايب را بشكافند و جنازه ي او را بيرون آورند و در جاي ديگري دفن نمايند. وقتي كه آن قبر را شكافتند جز يك مشت خاكستر چيزي نديدند و اثري از آن ميت بدست نياوردند!!



[ صفحه 77]