بازگشت

احمد


سيد امير احمد، معروف به «شاه چراغ» [1] در ميان فرزندان موسي بن جعفر (ع) بعد از امام رضا (ع) بر همه ي برادران خود برتري و فضيلت داشت. وي مردي بخشنده، بزرگوار و پرهيزكار بود. در شرح حال او نوشته اند كه در راه خدا هزار بنده آزاد كرده است. [2] كرامات نفساني و سجاياي اخلاقي، او را محبوب پدر بزرگوارش كرده بود؛ چندان كه آن حضرت او را بر بعضي از فرزندانش مقدم مي داشت، بعضي از املاك خود را به وي بخشيد و او را - به ظاهر - از جمله جانشينان خود قرار داد.

اسماعيل، برادر احمد مي گويد:



[ صفحه 12]



«پدرم همراه فرزندانش به سوي بعضي از املاكش بيرون رفت. همراه احمد، بيست نفر از خدمتكاران و چاكران پدرم بودند كه با او مي ايستادند و با او مي نشستند؛ علاوه بر اين پدرم پيوسته نظرش با او بود و پاس او را مي داشت و از او غافل نمي شد و ما از آنجا بازنگشتيم تا آن كه احمد بازگشت.» [3] .


پاورقي

[1] در مورد وجه شهرت وي به شاه چراغ اقوالي است از جمله اينكه در زمان عضدالدولة ديلمي پيرزني نزد او رفت و اظهار داشت شب ها بر روي تپه ي نزديك منزل من چراغي روشن ديده مي شود و چون نزديك مي دوم اثري نمي بينم. عضدالدولة ماجرا را با اطرافيان در ميان گذاشت. آنان گفتند: شايد پيرزن به اميد دستيابي به مال و منال چنين اظهاراتي كرده است. شاه متقاعد نشد و شبي به خانه ي پيرزن رفت و آنجا خوابيد. زن نيكوكار به محض آن كه نور را ديد به بالين شاه حضور يافت و سه بار گفت: «شاه چراغ». عضدالدولة بيدار شد و به طرف چراغ رفت ولي خاموش شد و چون بازگشت، نور را ديد. اين عمل هفت بار تكرار شد. روز بعد، دستور داد تپه را حفر كردند. به هنگام حفر به سردابي رسيدند كه جسدي روي تختي بود. شاه، شيخ عفيف الدين، عالم و زاهد آن عصر در فارس را در جريان گذاشت. او در همان شب در خواب ديد به زيارت قبر امامزاده احمد بن موسي الكاظم رفته است. عضدالدولة روزي را تعطيل عمومي كرد و بر آن سرداب بناي باشكوهي بنا نهاد (ر. ك: زندگاني امام موسي كاظم، عمادزاده، ج 2، ص 271.).

[2] ارشاد، ص 303.

[3] ارشاد، ص 303.