بازگشت

زمامداران معاصر


موضع پيشواي هفتم (ع) نسبت به زمامداران معاصر خود منفي بود و آنان را نه تنها شايسته ي امامت نمي ديد كه فاسق و غاصب حق حكومت



[ صفحه 168]



مي دانست. اينك چند نمونه:

- در ايام حج هارون از امام (ع) سؤالي كرد. امام (ع) پاسخ داد. سپس فرمود: اينك من از تو سؤالي مي كنم. هارون گفت: هر چه مي خواهي بپرس. امام (ع) پرسيد: خنفساء (سوسك) بچه اش را چگونه تغذيه مي كند؟ آيا مانند مرغ غذا به دهانش مي گذارد يا از پستان شير مي دهد؟

هارون از شرم سر به زير افكند و با ناراحتي گفت: آيا از مانند من اين گونه مسائل پرسيده مي شود!؟ امام (ع) فرمود: شنيده ام از كسي كه از رسول خدا (ص) شنيده كه فرمود: «به كسي كه حكومت و سرپرستي ملت ها واگذار مي شود، خرد و عقلي هم كه به او داده مي شود به اندازه خرد و عقل همه ي آنهاست». تو كه (به ادعاي خود) امام اين امت هستي لازم است پاسخگوي هر موضوعي از موضوعات ديني و فرايضي كه از تو سؤال مي شود باشي. اينك آيا پاسخي براي اين سؤال داري؟

هارون كه سخت درمانده و شوكه شده بود، حرفي براي گفتن نداشت؛ ناچار از امام (ع) خواست خود پاسخگوي پرسش خويش باشد. موسي بن جعفر (ع) فرمود:

«خداي متعال هنگامي كه زمين را آفريد جنبندگان زمين را نيز بدون زايمان و خوني، از خاك خلق كرد، و روزي آنها را از همان خاك قرار داد. بنابراين هنگامي كه جنين آنها از مادرشان جدا مي شود، مادرشان نه غذايي به دهان آنها مي گذارد و نه به آنها شير مي دهد؛ بلكه زندگي آنها از خاك تأمين مي شود.»

هارون از پاسخ امام (ع) شگفت زده شد و گفت: به خدا سوگند، تاكنون كسي به چنين سؤالي مبتلا نشده است. [1] .

امام (ع) با طرح يك سؤال ساده و نقل و ضميمه كردن سخن حكيمانه پيامبر (ص) به هارون فهماند كه لياقت رهبري امت را ندارد و هارون با محول كردن پاسخ سؤال به خود آن حضرت به شايستگي وي براي اين امر اعتراف كرد.

- هارون كه مست قدرت و غرق در اشرافي گري و تجمل گرايي بود روزي امام كاظم (ع)



[ صفحه 169]



را به يكي از كاخ هاي مجلل خود فراخواند تا شكوه ظاهري و زرق و برق زندگي شاهانه ي خود را به رخ آن حضرت بكشد.

پس از حضور امام (ع) در كاخ، هارون با لحني آميخته به غرور و تكبر پرسيد: اين قصر چگونه است؟ امام (ع) بدون درنگ و پروا فرمود: اين جايگاه فاسقان است. سپس اين آيه را تلاوت كرد:

«ساصرف عن آياتي الذين يستكبرون في الارض بغير الحق و ان يروا كل آية لا يؤمنو بها و ان يروا سبيل الرشد لايتخذوه سبيلاً و ان يروا سبيل الغي يتخذوه سبيلاً.» [2] .

به زودي كساني را كه در روزي زمين بنا حق تكبر مي ورزند از (ايمان به) آيات خود، منصرف مي سازم! آنها چنانند كه اگر هر آيه و نشانه اي را ببينند به آن ايمان نمي آورند؛ اگر راه هدايت را ببينند، آن را راه خود بر نمي گزينند، و اگر راه گمراهي را ببينند، آن را راه خود انتخاب مي كنند.

هارون كه از پاسخ متعرضانه ي امام (ع) و تطبيق آيه ي شريفه بر او سخت خشمگين شده بود با ناراحتي پرسيد: پس اين خانه از آن كيست؟ فرمود: پس از زماني از آن شيعيان ماست، ولي (در شرايط فعلي) مايه ي فتنه و آزمايش ديگران است.

هارون با ناراحتي گفت: (اگر از آن شيعيان است) پس چرا صاحبخانه آن را نمي گيرد؟

فرمود: در حال عمران و آبادي از صاحبش گرفته شده و تا زماني كه آباد نگردد آن را پس نمي گيرد. [3] .

موسي بن جعفر (ع) در اين برخورد با بيانات و تعبيرهاي مختلف و گويا، نه تنها صلاحيت هارون را براي امامت مسلمين نفي كرد، بلكه او را فاسق و غاصب خواند و با تلاوت آيه ي شريفه و تطبيق آن بر هارون، او را از مستكبران روي زمين قلمداد كرد كه به آيات الهي ايمان ندارند؛ از صراط مستقيم حق روي برتافته راه گمراهي و ضلالت در پيش گرفته اند.



[ صفحه 170]



- هارون روزي به موسي بن جعفر (ع) گفت: فدك را تحويل بگيريد تا من آن را به شما بازگردانم. امام (ع) كه از سوء نيت او آگاهي داشت از پذيرش آن امتناع ورزيد. [4] هارون اصرار كرد. امام (ع) فرمود: (اكنون كه اصرار مي كني) من آن را مي پذيرم اما با حدودش.

هارون پرسيد: حدود فدك چيست؟ فرمود: اگر حدود آن را تعيين كنم، آن را باز پس نخواهي داد. گفت: به حق جدت سوگند، آن را مي دهم. فرمود: حد اول آن سرزمين عدن است. - چهره هارون برافروخت -؛ حد دومش سمرقند است. - چهره هارون به تيرگي گراييد - حد سوم آن آفريقا مي باشد. - رنگ هارون سياه شد - و حد چهارمش از ساحل دريا تا ارمنستان مي باشد.

هارون گفت: با اين حساب چيزي براي ما باقي نمي ماند. پس برخيز و بيا در مسند من بنشين! امام (ع) فرمود: در آغاز به تو گفتم كه اگر حدود آن را تعيين كنم، آن را تحويل نخواهي داد. [5] .

اين بيان امام (ع) نيز صريح است در غصب خلافت از سوي هارون. دگرگوني پي در پي رنگ چهره هارون و اين سخن وي كه بيا و بر مسند من بنشين، همه گوياي اين بود كه مسأله ي درخواست موسي بن جعفر (ع) تنها آن مزرعه محدود فدك نبود كه رسول خدا (ص) در زمان حيات خود به دخترش فاطمه (ع) بخشيد، بلكه منظور همه ي سرزمين اسلامي بود كه امارت و سرپرستي بر آنها حق اهل بيت پيامبر (ص) بود.


پاورقي

[1] مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 313.

[2] اعراف (7)، آيه ي 146.

[3] بحارالانوار، ج 48، ص 138. علامه مجلسي در توضيح جمله آخر امام (ع) مي نويسد: «شايد منظور امام (ع) اين باشد كه مادامي كه امكان آباد كردن خانه وجود نداشته باشد، شيعه آن را پس نمي گيرد و هنوز زمان آن فرا نرسيده است.

[4] بدون شك، انگيزه هارون از اين پيشنهاد بازگرداندن فدك نبود؛ بلكه وي دنبال اهداف سياسي بود. شايد مي خواست امام را آزمايش كند كه آيا در انديشه ي حكومت است يا نه؟ امتناع امام (ع) از پذيرش و قبول مشروط آن و در نهايت خودداري هارون از تحويل آن به امام (ع) شاهد اين حقيقت است.

[5] مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 320 - 321؛ تذكرة الخواص، ص 314.