بازگشت

اثبات امامت خويش


دومين محور مهم فعاليت هاي امام كاظم (ع) در حفظ و حراست از ميراث امامت، اثبات امامت خود بود. آن بزرگوار در اين مرحله ضمن آن كه خود را در معرض امامت و جانشيني پدرش قرار داد و پاسخگوي مسائل و مشكلات ديني مردم بود و از آنان وجوه و بدهي هاي شرعي را قبول مي كرد و نمايندگان و وكلايي را به بلاد مختلف مي فرستاد، و در موقعيت ها و مناسبت هاي مختلف - در حدي كه شرايط سياسي اجازه مي داد و مصلحت ايجاب مي كرد - به معرفي خود مي پرداخت و همگان را به امامت خويش فرا مي خواند. در درس هاي پيشين به اين دعوت صريح و عمومي آن حضرت از متحيران در امر امامت اشاره كرديم كه: [1] .

«لا الي المرجئة، و لا الي القدرية، و لا الي الزيدية، و لا الي المعتزلة، و لا الي الخوارج، الي، الي، الي» [2] .



[ صفحه 172]



نه به سوي مرجئه، نه قدريه، نه زيديه، نه معتزله و نه خوارج برويد؛ بلكه به سوي من، به سوي من، به سوي من بياييد!

از جمله محورهاي مهم تبليغاتي امام (ع) در اين بخش نشان دادن و آشكار ساختن كرامات و امور خارق العاده اي است كه افراد معمولي از ارائه آنها ناتوان بودند. در درس هاي پيشين به بعضي از اين كرامت ها اشاره كرديم [3] در اين جا براي نمونه و يادآوري تنها به ذكر يك نمونه ديگر بسنده مي كنيم. ابوعلي بن راشد مي گويد:

«شيعيان نيشابور، محمد بن علي نيشابوري را به عنوان نماينده خود برگزيدند و مبلغ سي هزار دينار و پنجاه درهم و دو هزار قواره پارچه به او سپردند تا به مدينه رفته امام را شناسايي كرده به او تحويل دهد. بانويي به نام شطيطه نيز مبلغ يك درهم كامل و پارچه اي كه از پنبه بافته بود و به چهار درهم مي ارزيد به وي تحويل داد و چون كم بود اين جمله را گفت: «ان الله لا يستحيي من الحق».

آنان پرسش هاي ديني خود را در هفتاد برگ نوشتند و با پول ها به شكلي خاص بسته بندي كردند و گفتند: امام بايد نخست سؤالات را پاسخ گويد، سپس پول ها را در اختيار گيرد.

محمد پس از ورود به مدينه نخست نزد عبدالله افطح رفت، ولي با آزمايشي كه از او به عمل آورد فهميد او امام نيست. از اين رو از نزد وي خارج شد در حالي كه مي گفت: خدايا مرا به راه راست هدايت كن.

در همين حال، پسر نوجواني را ديد كه مي گويد: دعوت آن كس را كه مي خواهي اجابت كن! سپس او را به منزل موسي بن جعفر (ع) راهنمايي كرد.

محمد مي گويد: امام چون مرا ديد فرمود: اي ابوجعفر! چرا نااميد مي شوي؟ و براي چه به يهوديان و مسيحيان پناه مي بري!؟ به سوي من روي آور كه من حجت و ولي خدايم. سپس فرمود: من ديروز به تمام پرسش هاي تو كه در جزوه است پاسخ دادم. جزوه سئوالات و نيز درهم شطيطه را كه وزنش يك درهم و دو دانگ است و در درون كيسه اي است كه چهارصد درهم وازواري در آن است و نيز آن پارچه متعلق به او را كه در ميان پارچه هاي برادران بلخي است، بياور.

محمد مي گويد: از سخنان امام (ع) عقل از سرم پريد و آنچه را كه فرموده بود آوردم و در محضرش گذاشتم. امام درهم و پارچه ي متعلق به شطيطه را برداشت؛ سپس رو به من كرد و



[ صفحه 173]



فرمود: «ان الله لا يستحيي من الحق» اي ابوجعفر! سلام مرا به شطيطه برسان و اين هميان پول را - كه چهل درهم بود - به وي بده و به او بگو اين پارچه اي را كه هديه برايت فرستادم پارچه اي است از كفن هاي خودم كه پنبه اش از روستاي خودمان؛ روستاي فاطمه ي زهرا (ع) به دست آمده و خواهرم حليمه دختر حضرت صادق (ع) آن را رشته است. و نيز به شطيطه ابلاغ كن كه تو بيش از نوزده روز پس از رسيدن ابوجعفر به نيشابور و وصول پارچه و درهم ها به دستت زنده نخواهي ماند، بنابراين شانزده درهم از پول هاي ارسالي را براي خودت خرج كن و 24 درهم آن را صدقه بده و من بر تو نماز خواهم خواند.

امام (ع) سپس دستور داد بقيه اموال را به صاحبانش برگرداند.

محمد مي گويد: به دستور امام (ع) مهره هاي ورقه ها را يكي پس از ديگري گشودم ديدم پاسخ تمامي پرسش ها نوشته شده است.

وي به نيشابور بازگشت. ديد كليه ي افرادي كه امام (ع) اموالشان را بازگردانده بود فطحي مذهب شده اند و تنها همان بانو بر مذهب حق باقي مانده است. وي همانگونه كه امام (ع) پيش بيني كرده بود پس از نوزده روز درگذشت. امام (ع) بر پيكر او نماز گزارد و به هنگام بازگشت به محمد بن علي فرمود: يارانت را از اين امر آگاه ساز و سلام مرا به آنان برسان و اين پيام را ابلاغ كن كه من و ديگر امامان در هر نقطه اي كه باشيد بر جنازه هاي شما حاضر مي شويم. پس نسبت به خودتان از خدا بترسيد و تقوا پيشه كنيد.» [4] .

دقت در اين روايت شريف نكته هاي بسيار ارزنده اي به ما مي آموزد كه به خاطر افزايش حجم اين درس و نيز ارتباط نداشتن بعضي از آنها به موضوع بحث ما از ذكر آنها خودداري مي كنيم.



[ صفحه 174]




پاورقي

[1] درس چهارم.

[2] بحارالانوار، ج 47، ص 262.

[3] ر. ك: درس هاي چهارم و پنجم.

[4] مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 291 - 292 با اختصار.