بازگشت

تقيه


پنهانكاري - كه همان مفهوم تقيه است - به عنوان يك استراتژي مبارزاتي در رويارويي با دستگاه خلافت، در زندگي سياسي امام كاظم (ع) جايگاه ويژه اي داشت. زيرا در دوران امامت آن حضرت، بني عباس همه ي نيرو و توان خود را براي نابودي شيعيان و محو مكتب اهل بيت (ع) به كار گرفته بودند و امام (ع) براي حفظ جمع شيعه و ميراث امامت ناگزير از «تقيه» بود. معمربن خلاد مي گويد: از امام كاظم (ع) درباره قيام براي واليان [1] (جور) پرسيدم: فرمود: ابوجعفر (ع) فرموده است:

«التقية من ديني و دين آبائي، و لا ايمان لمن لا تقية له.» [2] .

تقيه آيين من و پدران من است و كسي كه به وظيفه تقيه عمل نكند ايمان ندارد.

امام (ع) گاهي به خاطر رعايت اصل تقيه پاسخ نامه ي ياران خود را ماه ها به تأخير مي انداخت. علي بن سويد مي گويد: زماني كه امام كاظم (ع) در زندان بود براي او نامه نوشتم و از مسائل زيادي از وي سؤال كردم. امام (ع) چندين ماه پاسخ را به تأخير انداخت سپس جواب آن را داد.

در پاسخ امام (ع) به علت تأخير اشاره شده و آمده است: «تو از اموري پرسيده اي كه مي بايد پوشيده و مكتوم بمانند و تو نسبت به آنها مأمور به تقيه هستي، ولي اينك كه (شرايط تغيير كرده) و سلطنت جباران منقضي شده است پاسخ سؤالات تو را خواهم داد.» [3] .

گاهي نيز كه مي دانست نامه به دست مأموران مي افتد مضمون آن را به گونه اي مي نوشت كه با سياست هاي نظام حاكم توافق داشته باشد. به عنوان نمونه در پاسخ به نامه ي يحيي بن عبدالله بن حسن، او را از نافرماني خليفه برحذر داشت و تشويق به نيكي و پيروي از او نمود.



[ صفحه 187]



وقتي نامه به هارون رسيد و آن را خواند گفت: مردم مرا نسبت به موسي بن جعفر بدبين مي كنند (و از او نزد من سعايت مي نمايند) در حالي كه او از مطالب و تهمت هايي كه به وي نسبت داده مي شود پاك و منزه است. [4] .

عمل به وظيفه تقيه به خود امام محدود نمي شد بلكه ياران آن حضرت نيز كه در شرايط خاصي قرار داشتند موظف به عمل بر اساس آن بودند. [5] محمد بن فضل مي گويد: ميان اصحاب ما درباره مسح پاها در وضو اختلاف شد كه آيا آن را از انگشتان تا بلندي مفصل بايد كشيد يا به عكس؟ علي بن يقطين نامه اي به موسي بن جعفر نوشت و از آن حضرت نسبت به خود كسب تكليف كرد. امام (ع) در پاسخ نامه اش نوشت:

«آنچه درباره ي اختلاف در وضو نوشته بودي فهميدم و آنچه من به تو دستور مي دهم در اين باره اين است كه سه بار آب در دهان بگرداني و سه بار آب در بيني بكشي و سه بار صورت خود را بشويي سپس دست هاي خود را از سر انگشتان تا مرفق بشوي و همه ي سر را مسح كن و داخل و بيرون گوشهايت را دست بكش و پاهاي خود را تا بلنداي مفصل سه بار بشوي و از اين دستور تخلف نكن!»

دقت در مضمون نامه ي امام مي رساند كه اين دستور كاملاً يك دستور سياسي و بيان وظيفه ي مقطعي است نه حكم الهي براي هميشه و همه كس.

علي بن يقطين گرچه در آغاز از پاسخ امام (ع) كه دقيقاً مطابق مذهب اهل سنت بود تعجب كرد ولي از آنجا كه مي دانست آن بزرگوار هيچ دستوري را بدون مصلحت نمي دهد آن را پذيرفت و طبق آن عمل كرد.

بعدها راز اين دستور امام (ع) كشف شد؛ از علي بن يقطين نزد هارون سعايت شد كه وي شيعه است و مصلحت نيست وزير خليفه باشد. هارون براي آزمايش او، جريان وضو گرفتنش را زير نظر گرفت تا ببيند طبق مذهب شيعه وضو مي گيرد يا بر اساس مذهب اهل سنت. ولي متوجه شد كه او به طور دقيق مطابق سنيان عمل مي كند. و بدين ترتيب توطئه سعايت كنندگان خنثي شد و هارون به علي بن يقطين اعلام كرد كه «دروغ مي گويد كسي كه



[ صفحه 188]



مي پندارد تو رافضي هستي» و از آن پس، وي نزد هارون موقعيت بهتري پيدا كرد.

پيشواي هفتم (ع) پس از عبور علي بن يقطين از اين مرحله ي خطرناك، بدون درخواست وي طي نامه اي به او فرمان داد كه از اين پس طبق آنچه خداوند فرمان داده وضو بگير؛ روي خود را يك بار براي شادابي و يك بار به نيت وجوب بشوي و دستهاي خود را دوبار همچنان از مرفق بشوي و جلو سر و نيز روي دو پا را با زيادي آب وضو مسح كن؛ زيرا آنچه به تو ترسيده مي شد اكنون از ميان رفته است. [6] .

امام كاظم (ع) در پرتو اتخاذ چنين سياست حساب شده و دورانديشانه اي توانست در آن شرايط سخت و دوران فشار و خفقان، نه تنها جان خود و يارانش را حفظ كند بلكه با كمترين حساسيت از سوي دستگاه خلافت رسالت بنيادي خود را آغاز كند.

امام (ع) به رغم آن كه ده سال آغاز امامت خود را در دوران حكومت شكنجه و استبداد منصور سپري كرد ولي با پنهانكاري و كناره گيري از فعاليت هاي آشكار سياسي و نظامي عليه دستگاه، دشمن را خلع سلاح كرد و هر گونه بهانه اي را از دست او گرفت.


پاورقي

[1] منظور از قيام براي واليان يعني ايستادن در نزد ايشان به عنوان تعظيم، يا حركت كردن پيش پاي آنان، به هنگام ورودشان به مجلس يا عبور آنان. احتمال مي رود منظور از قيام، قيام به امور واليان و همكاري با آنان باشد، ولي معناي اول مناسبتر است (ر. ك: بحارالانوار، ج 72، ص 431.

[2] بحارالانوار، ج 72، ص 431؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 460 و كافي، ج 2، ص 219.

[3] براي آگاهي از تفصيل نامه ي امام (ع) رجوع كنيد به معادن الحكمة، ج 2، ص 137 - 141.

[4] ر. ك: معادن الحكمة، ج 2، ص 141 - 142.

[5] در درس دهم به نمونه اي از اين سياست درباره يكي از شاگردان امام به نام هشام بن حكم اشاره كرديم.

[6] ر. ك: بحارالانوار، ج 48، ص 38 - 39؛ ارشاد، ص 294 - 295.