بازگشت

علي بن يقطين


علي بن يقطين در سال 124 هجري قمري در كوفه متولد شد و در همان شهر نشو و



[ صفحه 189]



نما كرد و به تحصيل علم و ادب پرداخت. [1] پدرش يقطين از مخالفان بني اميه و از مبلغان عباسيان بود. از اين رو، در دوران خلافت «مروان حمار» تحت تعقيب حكومت قرار گرفت و به مدينه فرار كرد. با روي كار آمدن بني عباس به كوفه بازگشت. [2] .

«يقطين» با خلفاي عباسي همكاري نزديك داشت و به خاطر حمايت هاي بي دريغ و صادقانه اش از آنان، نزد سفاح، منصور و مهدي منزلت والايي پيدا كرد.

«علي بن يقطين» هر چند از نظر فكري مخالف پدر و ارادتمند و دوستدار اهل بيت (ع) بود، ولي در سايه ي دورانديشي و حسن تدبير در امور موفق شد در اندك زماني اعتماد مهدي عباسي را جلب كند و مسؤوليت يكي از ديوان هاي حكومتي را بر عهده گيرد. [3] .

علي همچنان در حال پيشرفت و نزديك شدن بيشتر به مركزيت دستگاه خلافت بود تا آن كه در دوران حكومت هارون به مقام وزارت رسيد. [4] .

وي، ارتباط نزديك با موسي بن جعفر (ع) داشت و در همه ي امور از آن حضرت دستور مي گرفت و ادامه ي همكاري اش با دستگاه خلافت در پست وزارت به دستور آن گرامي بود. وي زماني به حضور امام (ع) رسيد و از آن حضرت تقاضا كرد با استعفاي وي از منصب وزارت موافقت كند. امام (ع) او را از اين تصميم بازداشت و فرمود:

«اين كار را نكن! زيرا تو مونس ما و مايه ي عزت برادرانت هستي. اميد مي رود خداوند به وسيله تو مرحمي بر قلب شكسته اي بنهد يا زبانه هاي آتش كينه ي دشمنان را از دوستانش دفع كند. [5] .

بار ديگر، زماني كه امام (ع) عازم عراق شد به ديدار آن حضرت رفت و از وضع بد خود و ناخشنودي از شغلش به امام شكايت برد و از او استدعا كرد اجازه دهد از منصبش كناره گيري كند. امام (ع) نپذيرفت و فرمود:

«اي علي! خداوند در ميان ستمگران، دوستاني دارد كه به وسيله ي آنها از دوستان خودش دفع



[ صفحه 190]



ستم مي كند و تو از آنان هستي! [6] .

از علي بن يقطين نزد هارون بارها سعايت شد ولي امام (ع) هر بار به ياري او شتافت و با راهنمايي و صدور دستورالعمل به موقع جان او را از خطر قطعي حفظ كرد. به عنوان نمونه يك سال هارون چند دست لباس به عنوان خلعت به وزير خود بخشيد كه در ميان آنها يك لباس خز مشكي رنگ زربفت و از لباس هاي ويژه خلفا بود.

علي بن يقطين بيشتر آن لباس ها را همراه اموالي ديگر براي امام كاظم (ع) فرستاد. امام همه آنها را پذيرفت جز همان لباس را كه پس فرستاد و يادآور شد اين لباس را نگه دار! زيرا به همين زودي به آن نياز پيدا خواهي كرد.

پس از گذشت چند روز يكي از خدمتكاران بركنار شده وي كه از ارتباط او با امام كاظم (ع) و پول ها و هدايايي كه براي آن حضرت مي فرستاد آگاهي داشت، از او نزد هارون سعايت كرد و گفت: علي بن يقطين پيرو موسي بن جعفر (ع) است و هر سال خمس اموال خود را براي او مي فرستد. آنگاه داستان لباس ها را دليل آورد و گفت: خلعت مخصوصي كه خليفه در فلان روز به وي اهدا نموده بود به موسي بن جعفر (ع) داده است.

هارون سخت ناراحت شد و گفت: اگر آنچه مي گويي راست باشد او را خواهم كشت؛ سپس بي درنگ وزير خود را احضار كرد و در مورد آن لباس از وي پرسيد. او گفت: آن را در جاي مخصوصي گذاشته ام و در نگهداري اش كوشش مي كنم، هر صبح و شام بقچه را مي گشايم و آن خلعت را با ديد تبرك مي نگرم و مي بوسم، سپس در جايگاه خود مي گذارم.

هارون گفت: فوري آن را بياور! علي بن يقطين لباس را آورد. با مشاهده لباس خشم خليفه فرو نشست و به وزير خود گفت: پس از اين هرگز سخن سعايت كننده اي را درباره تو باور نخواهم كرد. [7] .


پاورقي

[1] تنقيح المقال، ج 2، ص 315.

[2] همان.

[3] ر. ك: الوزراء و الكتاب، ص 166.

[4] اعيان الشيعه، ج 8، ص 371.

[5] حياة الامام موسي بن جعفر (ع)، ج 2، ص 286.

[6] رجال كشي، ج 2، ص 731 و معجم رجال الحديث، ج 13، ص 230.

[7] ارشاد، ص 293 - 294.