بازگشت

منصور


- پيش بيني مرگ منصور: علي بن حمزه مي گويد: «از امام كاظم (ع) شنيدم كه فرمود: سوگند به خدا، منصور «بيت الله» را هرگز نخواهد ديد. من به كوفه آمدم و اين بشارت را به يارانمان دادم تا آن كه منصور به قصد حج وارد كوفه شد. ياران ما مطالبي گفتند. ولي من سخن پيشوايم را تكرار كردم.

منصور به بستان رسيد. شيعيان نزد من گرد آمده گفتند: چيزي به مكه باقي نمانده است! من همچنان بر سخن امام (ع) تأكيد كردم و گفتم: نه به خدا سوگند، او هرگز كعبه را نخواهد ديد.

هنگامي كه منصور به «بئر ميمون» رسيد، خدمت امام كاظم (ع) رسيدم. آن حضرت را در محراب عبادت و در حال سجده ديدم. امام (ع) پس از انجام سجده اي طولاني سر برداشت و خطاب به من فرمود: بيرون برو و ببين مردم چه مي گويند. من از نزد امام (ع) بيرون رفتم، ديدم مردم خبر از مرگ منصور مي دهند. نزد امام (ع) بازگشتم و جريان را به او گفتم. امام (ع) تكبير گفت و سخن نخستين خود را تكرار كرد. [1] .

با تأمل در صدر و ذيل اين روايت، موضع منفي امام (ع) در برابر منصور و نقش دعاي آن حضرت در به هلاكت رسيدن وي كاملاً روشن مي شود.

- مراسم جشن نوروزي: منصور از امام كاظم (ع) خواست تا در مراسم جشن نوروزي دربار شركت كند و به نمايندگي از سوي خليفه هداياي درباريان، فرماندهان نظامي و اشراف و بزرگان را كه به عنوان عيدي براي منصور مي آورند بگيرد.

امام (ع) كه مي دانست اين مسأله بهانه است و منصور در وراي آن اهداف سياسي ديگري را دنبال مي كند، درخواست او را رد كرد و فرمود:

«من روايات (به يادگار مانده از) جدم رسول الله را بررسي و جستجو كردم؛ خبري كه مؤيد جشن نوروزي باشد نيافتم. اين جشن از سنت هاي پارسيان است كه اسلام آن را محو كرده است. و پناه مي بريم از اين كه احياگر سنتي باشيم كه اسلام آن را محو كرده است.»



[ صفحه 197]



منصور جنبه ي سياسي قضيه را عنوان كرد و گفت: اين يك سياست حكومتي است؛ سپس حضرت را سوگند داد كه خواسته اش را بپذيرد. امام (ع) وقتي با اصرار فراوان منصور مواجه شد ناچار پذيرفت.

درباريان، اميران و سپاهيان گروه گروه مي آمدند، فرا رسيدن نوروز را به آن حضرت تبريك مي گفتند و هدايا را به او تقديم مي كردند. خدمتكار منصور بر سر حضرت ايستاده بود و يكايك هدايا را شمارش مي كرد. آخرين نفر پيرمرد كهنسالي بود كه عرض كرد: اي پسر رسول خدا (ص)! من مردي تهيدست هستم! از اين رو، به جاي هديه ي مالي، سه بيت شعري كه جدم در ثناي جد شما حسين بن علي سروده است به عنوان هديه خدمتتان تقديم مي كنم. مضمون اشعار هديه شده چنين است:

«در شگفتم از شمشير جلا داده شده اي كه در روز نبرد بر وجود غبارآلود تو فرود آمد. و نيز از تيرهايي كه در پيش روي آزادگان در حالي كه جدت را فرا مي خواندند (و فرياد وا محمد ايشان بلند بود) و سيل اشك از چشمانشان جاري بود، بر پيكرت وارد شد.

چگونه عظمت و بزرگواري ات موجب پراكندگي و كاهش تيرها بر پيكر مباركت نگشت!»

امام (ع) به گرمي هديه اش را پذيرفت و او را در كنار خود نشانيد؛ سپس به خدمتكار منصور فرمود: نزد خليفه برو و گزارش هداياي فراهم آمده را به او بده و از او نسبت به آنها كسب تكليف كن. خادم مأموريت را انجام داد و بازگشت و پيام آورد كه منصور گفته است: همه ي اموال را به موسي بن جعفر بخشيدم، هرگونه مي خواهد در آنها تصرف كند.

امام (ع) تمامي آن هدايا را به آن پيرمرد بخشيد. [2] .

خودداري اوليه ي امام (ع) از پذيرش دعوت منصور، و برخلاف سنت پيامبر (ص) قلمداد كردن جشن نوروزي دستگاه خلافت كه از بدعت هاي معاويه بود و همانگونه كه در بيان منصور آمده بود با اهداف سياسي برگزار مي شد و مهمتر از آنها استقبال گرم امام (ع) از سه بيت شعري كه در مصيبت جدش سروده شده بود، به عنوان هديه و بخشيدن همه ي هدايا و تحفه هاي فراهم آمده از درباريان، رجال كشوري و لشكري و بزرگان و اشراف به پيرمرد به پاداش اشعار اهدايي او، همه نشانگر موضع منفي امام (ع) نسبت به خليفه و دستگاه سلطنتي اوست.



[ صفحه 198]




پاورقي

[1] مسند الامام الكاظم (ع)، ج 1، ص 51، به نقل از قرب الاسناد، ص 144.

[2] مناقب، ج 4، ص 318 - 319؛ بحارالانوار، ج 48، ص 108.