بازگشت

زندان و شهادت


هارون الرشيد به رغم آن كه در اثر زيركي خاص خود و توسل به نيرنگ و نفاق و فراهم شدن ساير شرايط، در عرصه سياست آن روز چهره موفق و عنصر سياستمداري به شمار مي رفت، در جبهه مبارزه با خط امامت، با همه تلاشي كه براي پيروزي بر آن كرد، با ناكامي روبه رو شد و سرانجام به اين نتيجه رسيد، تا زماني كه رهبري اين جبهه را از بين نبرد همه ي تلاش هاي او بي ثمر خواهد بود.

هارون در طول مدت حكومت خود، بارها موسي بن جعفر (ع) را به مركز خلافت احضار كرد و حتي به زندان افكند ولي هر بار حادثه اي پيش مي آمد كه منجر به آزادي آن حضرت مي شد. وي حتي وقتي ديد مأموران به هنگام رويارويي با امام (ع) براي كشتن او با مشكل مواجه هستند و هيبت و عظمت امام (ع) مانع از انجام مأموريت ايشان مي شود، دستور داد مجسمه اي از چوب شبيه امام كاظم (ع) ساختند و چون جلادان مست مي شدند آنان را مأمور مي كرد با شمشير بر آن مجسمه يورش برند و اين كار را مدتها تمرين مي كردند تا آمادگي لازم را براي انجام مأموريت اصلي پيدا كنند. [1] .

وي در اقدامي ديگر خرماهايي را آلوده به سم كرد و به خدمتكارش دستور داد آنها را با حيله به امام (ع) بخوراند. ولي پيشواي هفتم (ع) كه از توطئه او آگاه بود با انداختن يكي از آن خرماهاي مسموم جلو سگ هارون و به هلاكت رسيدن آن حيوان در اثر سم، دست خليفه را رو كرد. [2] .



[ صفحه 216]



با اين حال، هارون همچنان بر تصميم خود بود و دنبال فرصتي مي گشت كه كار را يكسره كند تا آن كه در سال 179 هجري قمري پيش از انجام اعمال حج راهي مدينه شد و با وقاحت تمام در برابر روضه مطهر رسول خدا (ص) ايستاد و بي آن كه از غصب خلافت و حيف و ميل بيت المال مسلمانان و ستم ها و جنايات خويش در حق خاندان پيامبر (ص) شرم كند خطاب به آن حضرت گفت:

«اي رسول خدا! از اقدامي كه مي خواهم انجام دهم از شما پوزش مي طلبم. مي خواهم موسي بن جعفر را بازداشت كنم؛ زيرا او درصدد ايجاد فتنه و اختلاف و خونريزي در ميان امت است.» [3] .

آنگاه دستور داد آن بزرگوار را در حالي كه در مسجد رسول خدا (ص) مشغول نماز بود دستگير كردند و براي آن كه شيعيان نفهمند امامشان را به كجا تبعيد كرده اند و نيز براي جلوگيري از شورش احتمالي انقلابيون، دستور داد هنگام بيرون بردن امام (ع) از مدينه دو كجاوه ترتيب دادند و با هر كدام گروهي مسلح همراه كردند. يك كجاوه شبانه به مقصد بصره و كجاوه ديگر در روز به مقصد كوفه حركت داده شد و امام (ع) را با كجاوه اي كه عازم بصره بود روانه كردند. [4] .

امام كاظم (ع) پيش از رسيدن به بصره با «عبدالله بن مرحوم ازدي» كه از بصره عازم مدينه بود ملاقات كرد و چندين نامه به او داد و سفارش كرد آنها را به فرزند و امام پس از خودش، حضرت رضا (ع) برسانند. [5] .


پاورقي

[1] مسند الامام الكاظم (ع)، ج 1، ص 91 - 92.

[2] ر. ك: مناقب، ج 4، ص 303 - 304.

[3] مقاتل الطالبيين، ص 334.

[4] عيون اخبار الرضا (ع) ج 1، ص 70 و بحارالانوار، ج 48، ص 221.

[5] تنقيح المقال، ج 2، ص 214 از اين روايت استفاده مي شود كه هارون در مدينه به فرزند پيامبر (ص) آن قدر فرصت و اجازه نداده است كه سفارش هاي خود را به فرزندش امام رضا (ع) بكند.