بازگشت

آخرين تلاش مذبوحانه


در آخرين روزهايي كه امام كاظم (ع) در زندان بود و حدود يك هفته بيشتر به شهادتش باقي نمانده بود، هارون «يحيي بن خالد برمكي» را خواست و از او درباره موسي بن جعفر نظرخواهي كرد. يحيي، پيشنهاد مدارا و گذشت داد.

هارون گفت: به نمايندگي از طرف من نزد او برو و زنجير از پايش باز كن و سلام مرا به او برسان و به او بگو: «پسر عمويت مي گويد: (هر چند شما گناه و تقصيري نداريد ولي متأسفانه) من سوگند خورده ام تا اعتراف به گناه نكنيد و از من تقاضاي عفو ننماييد، شما را آزاد نكنم. اعتراف به گناه و درخواست عفو از فضل شما نمي كاهد؛ يحيي نيز، وزير و مورد اعتماد من است (و موضوع را فاش نمي كند). همين مقدار از معذرت خواهي كه قسم من شكسته نشود كافي است و شما آزاد خواهيد شد.»

امام (ع) بدون آن كه طولاني شدن مدت زندان و گرفتاري ها و زجرهاي فراواني كه در



[ صفحه 221]



طول اين مدت در زندان هاي مختلف متحمل شده بود، كوچكترين تأثيري در اراده آهنين آن گرامي مبني بر ظلم ستيزي و دست رد به سينه ظالم زدن، داشته باشد، پاسخي كه به يحيي داد اين بود:

«من در آستانه مرگ هستم و از عمرم بيش از يك هفته باقي نمانده است. به هارون بگو: موسي بن جعفر مي گويد: پيك من روز جمعه نزد تو مي آيد و آنچه را ديده است باز مي گويد و به زودي؛ آنگاه كه در پيشگاه خدا رو در رويت قرار مي گيرم خواهي دانست ظالم و تجاوزگر كيست.»

اين واكنش تند امام (ع) در برابر هارون، راه هر گونه مذاكره و سازشي را از سوي آن حضرت منتفي و خليفه را در قتل آن بزرگوار مصمم تر ساخت.