بازگشت

اخبار از راز دل افراد


هشام بن سالم مي گويد:

«من و مؤمن طاق بعد از رحلت امام صادق (ع) در مدينه بوديم. نظر توده مردم بعد از امام صادق (ع) بر امامت عبدالله بود. من و مؤمن طاق نيز بر او وارد شديم و از وي سؤالاتي كرديم ولي او جواب هاي نادرست داد. از نزدش بيرون آمديم در حالي كه نگران و متحير بوديم، نمي دانستيم كجا برويم و به چه كسي و چه گروهي روي بياوريم؛ مرجئه، قدريه، زيديه، معتزله يا خوارج. پيرمردي ما را نزد موسي بن جعفر (ع) برد. به محض تشرف به محضر آن گرامي، ابتداء آغاز به سخن كرد و فرمود: به سوي من، نه به سوي مرجئه و نه قدريه و نه زيديه و نه معتزله و نه خوارج، به سوي من، به سوي من، به سوي من....» [1] .

خالد مي گويد:

«بر امام كاظم (ع) كه در حياط خانه اش نشسته بود وارد شده، سلام كردم و تصميم داشتم از آن حضرت درباره يكي از دوستانمان كه پاسخ رد به اعلام نياز من داده بود بپرسم كه امام متوجه من شد و فرمود:... چنان چه يكي از شما نيازمند برادر (ديني) تان شديد كه براي او



[ صفحه 41]



امكان برآوردن حاجت شما نبود، او را جز به نيكي ياد نكنيد؛ همانا خداوند در دل او الهام مي كند كه حاجت وي را برآورد.

من سرم را بلند كردم و گفتم: لا اله الا الله.

امام به سوي من متوجه شد و فرمود:اي خالد! آنچه به تو دستور دادم عمل كن. [2] .


پاورقي

[1] رجال كشي، ج 2، ص 567، حديث 502 با اختصار و نقل به مضمون.

[2] كشف الغمه، ج 3، ص 32.