بازگشت

مقام علمي


علم امامان عليهم السلام لدني و خدادادي است نه اكتسابي؛ از اين رو، آن بزرگواران از همان دوران كودكي به آنچه مردم بدان نياز داشتند عالم بودند و در هر موردي با استدلال و منطق پاسخ آنان را مي دادند.

در مباحث و درس هاي پيش نمونه هايي از دانش خدادادي پيشواي هفتم (ع) را كه در دوران پيش از امامت از آن گرامي ظاهر شده است نقل كرديم، اينك نمونه هايي ديگر.

- محمد بن مقلاص اسدي كوفي مشهور به ابن خطاب از اصحاب امام صادق (ع) بود كه در حق آن حضرت غلو كرد و به انحراف كشيده شد.

پيشواي ششم (ع) با آگاهي از انحراف و ارتداد او، در حضور جمع، او را نفرين كرده و از وي بيزاري جست.



[ صفحه 66]



عيسي شلقاني نزد امام صادق (ع) آمد تا نظر آن حضرت را درباره ي ابن خطاب بپرسد. امام (ع) فرمود: چرا با فرزندم موسي ديدار نمي كني و مسائلت را از او نمي پرسي؟

عيسي نزد موسي بن جعفر كه خردسال بود رفت ولي پيش از آن كه آغاز به سخن كند، حضرت شروع به سخن كرد و فرمود:

«اي عيسي، خداوند از پيامبران بر نبوت پيمان گرفته است و آنان را از حد و مرز خود تجاوز نكردند؛ از جانشينان ايشان نيز بر وصايت از آنان پيمان گرفته است؛ آنان نيز از حد خود فراتر نرفتند.

خداوند ايمان را بر گروهي براي زماني عاريه داد سپس آن را از آنان گرفت؛ و ابن خطاب از اين گروه است».

عيسي پاسخ موسي بن جعفر را به بزرگي و عظمت تلقي كرد، بپا خاست و آن حضرت را در آغوش كشيد و پيشاني اش را بوسيد و در حالي كه از محضرش مرخص مي شد مي گفت: پدر و مادرم به فدايت، دودماني كه «از نظر پاكي، دانش، تقوا و فضيلت) بعضي از بعضي ديگر گرفته شده اند و خداوند شنوا و داناست. [1] .

- فردي به نام «بريهه» كه مدت هفتاد سال سابقه ي مسيحيت داشت، در جستجوي حق برآمد. پس از تلاش زياد با هشام بن حكم ديدار و مناظره كرد و مغلوب او شد. از هشام پرسيد: آيا اين نظرات و ديدگاه ها از آن خودت مي باشد يا از كسي آموخته اي؟ هشام امام صادق را معرفي كرد. «بريهه» تصميم به ديدار با پيشواي ششم (ع) گرفت. وقتي به منزل آن حضرت وارد شد، فرزندش موسي (ع) را كه كودكي خردسال بود ديدار كرد. هشام جريان را به وي عرض كرد. حضرت موسي (ع) از بريهه درباره آگاهي او از انجيل و تأويل آن پرسيد. پاسخ داد: من به آن دانا هستم.

موسي بن جعفر (ع) شروع كرد به تلاوت انجيل. بريهه با شنيدن انجيل از كودك خردسال، گفت: من مدت پنجاه سال است كه در جستجوي شما يا فردي مثل شما هستم. سپس ايمان آورد. [2] .

- ابوحنيفه با عبدالله بن مسلم رهسپار منزل امام صادق (ع) شدند. در بيرون منزل



[ صفحه 67]



گروهي از شيعيان را ديدند كه منتظر بيرون آمدن حضرت يا شرفيابي به خدمتش بودند.

در اين ميان پسري خردسال بيرون آمد. مردم در برابر هيبت و عظمتش بپا خاستند. ابوحنيفه نظري به وي افكند و از عبدالله بن مسلم پرسيد: اين كيست؟ پاسخ داد: موسي فرزند امام صادق (ع) است. ابوحنيفه گفت: سوگند به خدا، او را نزد شيعيانش شرمنده مي كنم. آنگاه رو به آن حضرت كرد و پرسيد: فرد غريب در صورت نياز به قضاي حاجت كجا تخلي كند؟ حضرت نظري به ابوحنيفه كرد و فرمود:

«پشت ديواري قرار بگيرد و خود را از ديد مردم پنهان بدارد. از ساحل نهرها، زير درختان ميوه، آستانه ي خانه ها، گذرگاه هاي مردم و مساجد دوري گزيند و نيز رو به قبله و پشت به آن ننشيند، آنگاه جامه برگيرد و هر كجا خواهد قضاي حاجت كند.»

ابوحنيفه با شنيدن اين پاسخ انديشمندانه از فرزند خردسال امام (ع) از موضع قبلي خود بازگشت و اين بار ملتمسانه و عاجزانه و با تعبير «فدايت شوم» سؤال ديگري در زمينه يكي از مشكل ترين مسائل اعتقادي و جنجالي ترين موضوع مورد بحث بين معتزله و اشاعره يعني «فعل بندگان» مطرح كرد.

موسي بن جعفر (ع) به تفصيل و با برهان عقلي همه ي ابعاد و اقسام مسأله را بيان كرد و نظريه صحيح را به اثبات رسانيد.

ابوحنيفه با شنيدن پاسخ مفصل و مستدل حضرت موسي بن جعفر (ع) با تلاوت اين آيه شريفه:

«ذرية بعضها من بعض و الله سميع عليم.» [3] .

آنها فرزندان و دودماني هستند كه (در دانش و تقوا و فضيلت) بعضي از بعض ديگر گرفته شده اند و خدا شنوا و داناست.

به ناتواني خود و عظمت و فضل موسي بن جعفر (ع) اعتراف كرد و به تعبير همراه او؛ «عبدالله بن مسلم» چنان شرمنده و خاموش شد كه گويي دهانش را با سنگي لجام نهاده اند. [4] .



[ صفحه 68]




پاورقي

[1] مناقب، ج 4، ص 293 و بحارالانوار، ج 48، ص 116.

[2] الانوار البهية، ص 155 با اختصار.

[3] آل عمران (3)، آيه 34.

[4] احتجاج، ج 2، ص 158.