بازگشت

ارشاد و راهنمايي امام


ارشاد مردم به راه حق و راهنمايي به راه راست، از جمله ي مهمترين كارهاي اصلاحي است كه امام عليه السلام توجه خاصي به آن داشته و نقش مهمي را در نجات مردم فريفته ي دنيا و دلباخته ي زر و زيور، ايفا كرد. و به بركت راهنمايي و موعظه ي آن بزرگوار بود كه ايشان از راه گمراهي و ضلالت خود دست برداشتند و از بهترين مؤمنان گشتند.

مورخان در اين باره رويدادهاي زيادي را نقل كرده اند، داستان امام را با بشر حافي نقل كرده اند كه در آغاز كار - آن طوري كه راويان مي گويند - بشر باده گساري مي كرد و شب و روزش را به فسق و فجور مي گذرانيد، تا اين كه امام عليه السلام از كنار خانه ي او در بغداد عبور كرد و صداي لهو و لعب و آوازخواني و نواي ني را شنيد كه از خانه ي او بلند بود، كنيزي از آن خانه بيرون آمده در حالي كه زباله داني در دست داشت و آنها را سر راه مردم ريخت، امام عليه السلام نگاهي به طرف او كرد و فرمود:

«اي كنيز! آيا صاحب اين منزل آزاد است، يا برده؟

آزاد است.

راست گفتي، اگر بنده بود از آقا و صاحب اختيارش مي ترسيد.»

كنيز وارد منزل شد، در حالي كه بشر كنار بساط ميگساري بود، از او پرسيد: چرا دير كردي؟ كنيز ماجراي خود با امام را نقل كرد، بشر با عجله از منزل بيرون دويد، تا خودش را به امام رساند و توسط آن بزرگوار توبه كرده، از او عذر خواست [1] و گريه كرد، و پس از آن شروع به خودسازي نمود و از روي معرفت و ايمان به خدا پيوست، تا آن جا كه در پارسايي و زهد سرآمد زمان شد.



[ صفحه 184]



ابراهيم حربي درباره ي وي مي گويد: «شهر بغداد، كسي را كه عقلش كاملتر و زبانش را نگه دارنده تر از بشر بن حارث باشد، در خود نپروريده است كه در هر مويش عقل داشت» [2] .

بشر، از لذايذ زندگي دنيا رو برتافت و به قناعت راضي شد، درباره ي قناعت مي گفت: اگر جز برخورداري از عزت بي نيازي، هيچ چيز ديگر در قناعت نبود، همين خود در ارزش قناعت بس بود، سپس اين شعر را سرود:



افادتني القناعة اي عز

و لا عز اعز من القناعة



فخذ منها لنفسك رأس مال

و صير بعدها التقوي بضاعة



تحز حالين تغني عن بخيل

و تسعد في الجنان بصبر ساعة [3] .

از مردم روزگار خود خشمگين بود، و معاشرت با آنها را خوش نداشت، به دليل آن كه، افراد باايمان و نيكوكار كمتر پيدا مي شد ولي اشرار و منحرفين فراوان بودند. از اين رو از اكثر مردم دوري مي جست، تا آن جا كه مأمون احمد بن حنبل را واسطه قرار داد تا براي ملاقات او اجازه بگيرد، او خودداري كرده، جواب مثبتي نداد [4] .

از جمله اشعار وي، در ناخشنودي از مردم روزگار، اين شعر است:



ذهب الرجال المرتجي لفعالهم

و المنكرون لكل امر منكر



و بقيت في خلف يزين بعضهم

بعضا ليدفع معور عن معور [5] .

بشر از دنيا كناره گرفت و به خدا پيوست تا اين كه يكي از اقطاب عارفان شد و تمام اينها به بركت موعظه و راهنمايي امام عليه السلام بود [6] .



[ صفحه 185]



از جمله كساني كه امام عليه السلام، او را به راه راست هدايت كرد: حسن بن عبدالله است، همان كسي كه مورد توجه سلاطين و پارساي در دنيا بوده، امر به معروف و نهي از منكر مي كرد و سرزنش هيچ سرزنش كننده اي او را از راه خدا باز نمي داشت. وي خدمت امام عليه السلام رسيد و امام به او فرمود:

«اي ابوعلي! چقدر دوست دارم آن حالتي را كه تو داري و خوشحالم از آن، جز اين كه آگاهي تو كم است، آگاهي بيشتري كسب كن!

آگاهي چيست؟

فقه بياموز و حديث فرا بگير.»

از آن روز به بعد، شروع به فراگيري و نوشتن، فقه و حديث از مالك و ديگر فقهاي اهل مدينه نمود و به امام عليه السلام عرضه كرد. اما امام نپسنديد و او را به فقه اهل بيت و فراگيري احكام از ايشان و ايمان داشتن به امامت خود، رهبري فرمود، و او به سرعت پذيرفت و هدايت يافت [7] .

امام عليه السلام همواره مردم را به كار نيك دعوت مي كرده و بر انجام عمل شايسته راهنمايي مي نمود و از هنگامه ي ديدار پروردگار و روز قيامت برحذر مي داشت. شنيد كه مردي، آرزوي مرگ مي كند، بلافاصله به سراغ او رفت و فرمود:

«آيا بين تو و خداوند خويشاوندي هست تا بدان وسيله براي تو امتيازي قائل شود؟

خير.

پس به اين ترتيب تو آرزوي هلاكت ابدي را داري» [8] .

براستي كه امام عليه السلام توجه خاصي به راهنمايي مسلمانان، بر انجام تقوا و عمل نيك داشت. و ما برخي از نصايح والا و راهنمايي هاي ارزنده ي وي را كه جامع هر نوع پند و رهنمود است در آن جا كه آثار علمي و تربيتي آن بزرگوار را عرضه مي كنيم، ياد خواهيم كرد.



[ صفحه 186]




پاورقي

[1] الكني و الالقاب: 2 / 150، به نقل از منهاج الكرامه علامه مناوي همين داستان را در كواكب الدرية: ص 208 نقل كرده است با اين تفاوت كه وي نام امام موسي عليه السلام را ذكر نكرده است.

[2] تاريخ بغداد: 7 / 37.

[3] قناعت چه عزتي را به من بخشيد كه هيچ عزتي بالاتر از عزت قناعت نيست

از قناعت براي خود سرمايه اي فراهم كن و پس از قناعت از سرمايه ي تقوا بهره گير!

اين دو حالت را داشته باش تا از بخيل بي نياز و در بهشت به وسيله ي صبر مدت كوتاه دنيا خوشبخت باشي!.

[4] كواكب الدرية: 1 / 208.

[5] تاريخ بغداد: 7 / 77. يعني:

مرداني كه به كارشان اميدواري بود و آناني كه هر كار بدي را، بد مي دانستند، رفتند.

و به جاي آنها كساني ماندند كه از يكديگر تعريف مي كنند، تا كج بيني، مدافع كج بين ديگر گردد!.

[6] بشر در سال 227 ه از دنيا رفت و در بغداد به خاك سپرده شد، و مسجد جامعي به نام او كنار مسجد امام اعظم موجود است. اما قبر مشهور به آرامگاه شيخ بشار - آن طوري كه بعضي گمان كرده اند - قبر بشر حافي نيست بلكه آرامگاه بشار است كه به زهد و پارسايي شهرت داشت.

[7] المناقب: 3 / 407، چاپ نجف.

[8] الاتحاف بحب الاشراف: ص 55.