بازگشت

جمال الدين اتابكي


«امام موسي عليه السلام را به خاطر عبادتش، عبد صالح و به خاطر علمش، كاظم مي گويند [1] ، وي سال 128 و يا 129 ه در مدينه به دنيا آمد. آقا، عالم، والامقام، بخشنده، ستوده و دعايش در پيشگاه خدا پذيرفته بود» [2] .

اين بود قسمتي از نظراتي كه بزرگاني از علما در كتابهاي خود آورده بودند، اينها حكايت از مقدار قدرداني و بزرگداشت آنها از امام عليه السلام دارد و تمام آنها به وجود اوصاف زير در امام، اتفاق نظر دارند:

1 - امام عليه السلام داناترين و فقيه ترين فرد زمان خود بوده است.

2 - در عبادت و طاعت تا آن جا كوشا بود كه كسي به پاي او نمي رسيد.

3 - صبر و بردباري امام از همه بيشتر و خشم خويش را از همه بيشتر فرو مي خورد و در برابر كساني كه نسبت به وي بي حرمتي مي كردند، گذشت و احسان مي نمود.



[ صفحه 205]



4 - از بخشنده ترين و سخاوتمندترين و دست و دلبازترين مردم بود تا آن جا كه كيسه هاي مرحمتي او ضرب المثل بود، و به هر كس احسان او مي رسيد بي نياز مي شد.

5 - آن بزرگوار باب الحوائج در پيشگاه خدا بود، و خداوند او را مخصوص به اين كرامت فرموده و مورد چنين لطفي قرار داده بود و براي هر كه متوسل به او مي شد، برآوردن نياز و حل مشكلش را ضمانت كرده و بدون رواي حاجت و فراغت بال و خيال راحت باز نمي گشت.

6 - از آن بزرگوار كراماتي سرمي زد كه عقلها و انديشه ها، مات و مبهوت بودند.

7 - امام عليه السلام از همه ي مردم به خانواده و خويشان، بيشتر صله ي رحم مي كرد.

8 - آن حضرت از فصيح ترين و بليغ ترين مردم بود.

9 - وي امامي از امامان مردم مسلمان و از جمله حجت هاي خداوند بر مردم بود.

10 - آن بزرگوار در تواضع و نرم خويي به حد اعلا رسيده بود.

مورخان داستاني را نقل كرده اند كه اين برجستگي را تأييد مي كند؛ مي گويند: «آن بزرگوار به مرد سياهپوست بد قيافه اي رسيد، به او سلام داد و نزد وي ماند و با او مدتي به گفتگو نشست و بعد از او خواست تا اگر حاجتي دارد، برآورد، آنگاه برخاست و از نزد وي رفت. اين كار براي بعضي از اصحاب امام گران آمد و به امام عليه السلام اعتراض كردند و يكي از آنها به عنوان اعتراض گفت:

«يابن رسول الله! آيا شما به چنين كسي وارد مي شويد و بعد درباره ي نيازمنديهاي او مي پرسيد، در حالي كه او به شما نياز فراوان دارد؟

امام عليه السلام از اين سخن به خشم آمد و با روحيه و انديشه ي اسلامي كه هيچ تفاوتي بين افراد مسلمان نمي بيند، به وي پاسخ داد و فرمود:

«او بنده اي از بندگان خدا و برادري - مطابق كتاب خدا - و همسايه اي در سرزمين خدا است. بهترين پدران - حضرت آدم - و بهترين اديان - اسلام - ما را به هم مربوط ساخته است و شايد روزگار،



[ صفحه 206]



بعضي از نيازمنديهاي ما را به دست او قرار دهد پس ما را بعد از فخر و تكبر، در برابر خود متواضع ببيند...»

براستي كه تفرقه و جدايي ميان مسلمانان به هيچ صورتي از اسلام نيست و تمام مسلمين در يك سطح مي باشند و گرامي ترين آنها نزد خدا پرهيزگارترين ايشان است.

با اين نسيم خوشبوي ايمان و تقوا بود كه امام عليه السلام نفوس بيماري را كه دچار خودخواهي و آفات اجتماعي بودند معالجه مي كرد.

اين صفات برجسته در وجود امام عليه السلام تنها راز بزرگي وي بوده و رمز اجماع دانشمندان بر بزرگداشت آن بزرگوار، و اتفاق همه ي مسلمين بر محبت اوست.



[ صفحه 209]




پاورقي

[1] امام عليه السلام را به خاطر كظم غيظ آن بزرگوار و به دليل حلم فراوانش كاظم گفتند نه به جهت علم و دانش آن حضرت، زيرا مناسبتي بين علم و عنوان كاظم وجود ندارد!.

[2] النجوم الزاهرة: 2 / 112.