بازگشت

رام كردن ابرها


از جمله آيات الهي، رام سازي ابرها است. خداوند براي زنده نگه داشتن بندگان و سرزمين ها، ابر را در اوقات معيني رام ساخته است، در حالي كه اگر هميشه ابر باشد زيانبار است چون اشعه ي خورشيد را مي پوشاند همان طوري كه باعث خشك شدن تمام مركبات مي شود و از طرفي نبودن ابر هم زيانبار است، زيرا كه باعث قحطي مي گردد و در نتيجه انسان و جانداران همه مي ميرند، از اين رو در اوقات خاص و فصول معين به منظور مصلحت عمومي تنظيم شده است.

ابراز انباشته شدن بخار آب در فضا فراهم مي آيد و ارتفاع ابرها بستگي به نوع آن دارد، نوعي از ابر روي سطح زمين است مانند مه، نوعي از آن تا ارتفاع بيش از دوازده كيلومتر مانند ابر رقيق مي باشد.

موقعي كه سرعت وزش باد، بيش از سي كيلومتر در ساعت باشد، به دليل مقاومت باد نزول قطره هاي باراني كه تشكيل شده، امكان پذير نيست، و هرچه پراكندگي قطعات ابر زياد باشد، پر از الكتريسيته ي مثبت شده، و الكتريسيته ي منفي را كه بادها حامل آنند از خود مي راند... و پس از مدتي مملو از بار الكتريكي مي گردند. موقعي كه اين دو بخش از بار الكتريكي به وسيله ي باد به هم نزديك مي شوند، باعث خنثي شدن الكتريسيته مي گردد و اين عمل در اثر جرقه اي صورت مي گيرد و يك لحظه كوتاه برق خفيفي همه جا را مي گيرد و به شكل خط شكسته اي در مي آيد كه به دنبال آن، صداي رعد - همان امواج صوتي كه از جابجايي هوا ايجاد مي شود - به گوش مي رسد، و ابر در يكجا متوقف شده، باران از آن فرو مي ريزد و زمين هر مقداري كه خداوند برايش مقرر كرده، آب مي گيرد.

پس ببين كه باد چگونه الكتريسيته مثبت و منفي را در ابر به وجود مي آورد، و چگونه باعث نزول باران از ابر مي گردد [1] تمام اينها از طرف خداوند بزرگ و دانا مقدر و تنظيم يافته است.

طنطاوي در تفسير خود از ابرها و فوايد آن سخن مي گويد:



[ صفحه 224]



«جاي تعجب است كه چگونه ابر در فضا، بيش از شانزده هزار زراع، بالاتر نمي رود و نزديكترين ابرهايي كه با سطح زمين مماس باشند در بعض نقاط بسيار اندك اند زيرا اگر ابر با سطح زمين مماس بود، براي جانداران، گياهان و وسايل مردم زيانبار بود. تا آن جا كه مي گويد: همان طور كه اگر دور و در ارتفاع زيادي از فضا بود، به حدي كه ديده نمي شد، برف و بارانهاي ناگهاني نازل مي شد در حالي كه انسان و حيوانات غافلگير شده و نمي توانستند خود را حفظ كنند و باعث زيان فراگيري مي شد» [2] .

اين بود بخشي از شواهد و دلايل موجود در آيه ي كريمه بر وجود خداي تعالي كه خود مصدر وجود تمام اين عوالم است. و امام عليه السلام به منظور تقويت حقيقت ايمان به خدا، و آزاد ساختن عقول از قيد خرافات شرك، به اين آيات استدلال فرموده است، و در ذيل بخش ديگري از همان حديث امام عليه السلام است كه مي فرمايد:

«هشام! خداي تعالي آن را دليل بر معرفت خود قرار داده تا بدانند كه اينان مدبري دارند و فرموده است: [و براي شما شب و روز، ماه و خورشيد را رام كرد، و ستارگان سر به فرمان او هستند، براستي در اينها نشانه ها است براي گروهي كه به خرد دريابند.] [3] و نيز فرموده است: [اوست كه آفريد شما را از خاك، باز از مني و بعد از خون بسته، سپس بيرون مي آورد شما را كودكي و بعد باقي مي گذارد تا به كمال خود برسيد، آنگاه پير شويد، و بعضي از شما قبل از آن مرگتان فرا مي رسد، و تا برسيد به مدت تعيين شده، و شايد شما به عقل تان (دلايل قدرت خدا را) دريابيد.] [4] و مي فرمايد: [براستي كه در آمد و شد شب و روز و آنچه از روزي كه خداوند از آسمان فرو فرستاد و زمين را بدان وسيله پس از مردنش، زنده گردانيد، و گردانيدن بادها و ابري كه بين آسمان و زمين مسخر است، نشانه هايي براي گروهي است كه از عقل خود استفاده مي كنند.] [5] و فرموده است: [خداوند زمين را پس



[ صفحه 225]



از مردنش زنده مي گرداند، بيان داشتيم براي شما نشانه ها را باشد كه شما تعقل كنيد.] [6] و مي فرمايد: [... بوستانهايي از انگور و زراعت و خرما، با شاخه هاي درهم و غير درهم همه از يك آب سيراب مي شوند و بعضي را در خوردن بر بعضي برتري مي دهيم، همانا در آن نشانه هايي است براي گروهي كه به عقل دريابند.] [7] و باز فرموده است: [و از نشانه هاي او است كه مي نمايد به شما برق را از راه بيم و اميد و فرو مي فرستد از آسمان آب را، پس زنده مي گرداند بدان وسيله زمين را پس از مردنش، همانا در اين نشانه هايي است براي گروهي كه تعقل كنند.] [8] .

و فرموده است:

«[بگو! بيائيد تا بخوانم آنچه را كه پروردگارتان بر شما حرام كرده است. شريك قرار ندهيد به او چيزي را و به پدر و مادر نيكوئي را و نكشيد فرزندانتان را از ترس تنگدستي، ما روزي مي دهيم شما را و آنان را و به كارهاي بد نزديك نشويد چه آشكار باشند و چه نهان و نفسي را كه خداوند حرام كرده است نكشيد مگر به حق، اين است كه وصيت كرده شما را بدان، باشد كه شما به عقل دريابيد.] [9] .

و باز فرموده است:

[... آيا مر شما راست از آنچه به اختيار خود گرفتيد از شريكان در آنچه شما را روزي داديم، پس شما در آن يكسان باشيد؟ آيا از ايشان همچون ترس از خودتان، مي ترسيد؟ اين چنين تفصيل مي دهيم آيات را براي گروهي كه به عقل درمي يابند.]» [10] .

امام عليه السلام به اين آيات كريمه، بر آثار قدرت خداي تعالي استدلال فرموده است كه خود دليل بر وجود خدا و يكتائي اوست، و در مواردي از آنها ما به تفصيل سخن



[ صفحه 226]



گفتيم و امام عليه السلام به منظور هشدار نسبت به اطمينان بخش بودن دلايل، آيات مكرر آورده است. كه اگر خردمند هوشيار در آنها دقت كند و بينديشد از خطر انحراف ايمن شده و هيچ جايي براي شك و ترديد نمي ماند، و از اين رو خداوند تعالي نيز در قرآن كريم مكرر آيات خود را بازگو كرده است.

آنگاه امام عليه السلام به بيان پاره اي از وسايل هلاكت و گناهاني را كه قرآن حرام كرده است پرداخته، كه عبارتند از:

1 - شرك به خدا.

2 - نافرماني پدر و مادر.

3 - كشتن فرزندان از ترس فقر و تنگدستي.

4 - كارهاي بد، چه آشكارا و چه پنهان.

5 - كشتن نفس محترمه.

اگر ترس از درازا كشيدن سخن نبود در مورد توضيح بقيه ي آيات كه امام عليه السلام در حديث خود استشهاد فرموده است به تفصيل بحث مي كرديم، از اين رو به بخش ديگري از سخن امام عليه السلام مي پردازيم كه فرمود:

«اي هشام! آنگاه خداوند خردمندان را موعظه كرده و آنان را به كار آخرت وا داشته و چنين فرموده است: [زندگاني اين جهان نيست مگر بازيچه و سرگرمي و هر آينه سراي آخرت بهتر است براي كساني كه بپرهيزند، آيا پس درك نمي كنيد؟].» [11] .

امام عليه السلام، به اين آيه كريمه استدلال كرده است بر اين كه، خداي متعال بندگان خردمندش را به سراي جاودانه و ناز و نعمت ترغيب فرموده و از سراي دنيا برحذر داشته است، زيرا كه بيشتر دنيا درگير بازيچه و سرگرمي است، بنابراين شايسته است كه خردمندان در دنيا پارسايي گزيده و از شر و حرام آن اجتناب كنند، و براي سراي آخرت، كه آماده براي پرهيزگاران و شايستگان است، كار كنند.

به بخش ديگر از سخنان امام مي پردازيم كه فرمود:

«اي هشام! آنگاه كساني را كه از كيفر عذاب ناآگاهند، خداي



[ صفحه 227]



تعالي بيم داده و فرموده است: [پس هلاك كرديم آن ديگران را و شما آنگاه كه صبح كنيد و شب هنگام بر آنها مي گذريد. آيا پس تعقل نمي كنيد؟] [12] و نيز فرموده است: [همانا ما فرود آورندگان عذاب از آسمانيم بر مردم اين قريه، به دليل نافرماني و تبهكاري كه مي كردند و هر آينه واگذاشتيم از آن، علامتي آشكارا براي گروهي كه تعقل كنند.]» [13] .

امام عليه السلام به اين آيات كريمه استدلال فرموده است كه خداي متعال كساني را كه از امم پيشين نادان بوده و به خداي تعالي كافر شدند، هلاك ساخته است. اين آيات درباره ي قوم حضرت لوط نازل شده است آن هنگامي كه آنان خدا را انكار كرده و نسبت به آيات الهي كفران ورزيدند و خداوند عذاب خود را بر ايشان نازل فرمود و محل زندگي شان را به درياچه اي گنديده و زشت منظر، مبدل ساخت. و آن را كنار راهي قرار داد كه شب و روز، رهگذران از آن جا بگذرند، از اين رو خداوند متعال فرموده است: [و شما آنگاه كه صبح كنيد و شب هنگام بر آنها مي گذريد.]. [14] و خداي تعالي آنان را عبرت و پند براي كساني كه تعقل كنند قرار داده است زيرا كه در اين رويداد، زنهاري است براي ايشان از مخالفت با پيامبران و كساني كه براي اصلاح مردم آمده اند، زيرا كه سرانجام مخالفت و نافرماني، نابودي و هلاكت است [15] .

و فرمود:

«اي هشام! براستي كه عقل با دانش همراه است، خداي متعال فرموده است: [و اين مثل ها را براي مردم مي زنيم، در حالي كه درنمي يابند آنها را مگر دانايان.]» [16] .

امام عليه السلام براي ملازمت عقل و دانش، به اين آيه ي كريمه از آن جهت استدلال كرده است كه عقل در هيچ مرحله اي از دانش جدا نمي شود. سبب نزول اين



[ صفحه 228]



آيه چنان كه مفسران گفته اند آن است كه، كافران گفتند: خداوند چگونه به جانوران و حشراتي مانند پشه، مگس و عنكبوت مثال مي زند، در صورتي كه مثل بايد به چيزهاي ديگري كه اهميت دارند زده شود و اين سخن بيهوده اي است. زيرا تشبيه در آن صورت بليغ و رسا است كه در دل نشيند، پس هرگاه خداوند حكيم به كسي كه غيبت انساني را مي كند، بفرمايد: گويي تو با اين غيبت، گوشت مردار را مي خوري چون تو غيبت او را مي كني! پس اين سخن بيشتر در باز داشتن او از غيبت مؤثر است تا اين كه بگويد: غيبت حرام است، يا غيبت باعث پرخاش و دشمني در بين مردم مي گردد.

و خداي تعالي با جمله ي [آنها را در نمي يابند مگر دانايان] اشاره فرموده است به اين كه شناخت حقيقت اشياء و تميز بين درست و نادرست آنها، جز براي كسي كه داراي علم و آگاهي است، قابل درك نيست، بنابراين نادان از آنها بي خبر است [17] .

اينك به بخش ديگري از سخن امام عليه السلام مي پردازيم، كه فرمود:

«اي هشام! آنگاه خداي متعال، كساني را كه از عقل خود بهره نمي گيرند نكوهش كرده و فرموده است: [و آنگاه كه به ايشان گفته شود، پيروي كنيد آنچه را كه خداوند فرو فرستاده است، گويند: بلكه پيروي مي كنيم از آنچه كه پدرانمان را بر آن يافته ايم، آيا جز اين بود كه پدرانشان به خرد چيزي درنيافته و به راه راست هدايت نشده بودند؟] [18] و نيز فرمود: [و مثل آنان كه كافر شدند، چون كسي است كه بانگ مي زند، بدانچه نمي شنود، جز خواندني و ندايي، كر، گنگ و كورند، و ايشان در نمي يابند.] [19] و باز فرموده است: [از ايشان كساني هستند كه به تو گوش فرا مي دهند، آيا تو به كساني كه كر هستند - و هرچند كه به خرد درنيابند - مي تواني سخنت را به گوششان برساني؟] [20] و فرموده است: [آيا تو مي پنداري كه اكثر ايشان مي شنوند، و يا به عقل در مي يابند، ايشان جز بمانند چهارپايان



[ صفحه 229]



نيستند، بلكه گمراه ترند؟ [21] و فرموده است: همگي با شما نمي جنگند مگر در قريه هاي مستحكم و يا از پشت ديوارها، جنگ آنان در ميان خودشان سخت است، آنها را در يكجا جمع مي پندارند، در حالي كه دلهايشان پراكنده است، اين بدان سبب است كه ايشان گروهي هستند كه به عقل درنمي يابند] [22] و نيز فرموده است: [... و خويشتن را فراموش مي كنيد، در حالي كه كتاب را مي خوانيد، آيا پس به عقل در نمي يابيد؟] [23] .

امام عليه السلام با اين آيات كريمه بر نكوهش كسي كه از عقل بهره نمي گيرد استدلال فرموده و ما در ذيل به بخشي از معاني آيات اشاره مي كنيم، تا استشهاد امام عليه السلام روشن گردد.

آيه ي اول - بر نكوهش كساني دلالت دارد كه از پيشينيان و بزرگان خود در امور ديني، بدون بصيرت و بي دليل پيروي مي كنند. براستي انگيزه ي ايشان به پيروي از آنان، همان ناداني، كوردلي و تعصب است! و اين آيه ي مباركه كه درباره ي يهود موقعي نازل شد كه پيامبر خدا (ص) آنان را به اسلام دعوت كرد و ايشان سرباز زدند و گفتند: بلكه ما از آنچه پدرانمان را بر آن يافتيم، پيروي مي كنيم، زيرا آنان از ما بهتر بودند [24] ! در صورتي كه اگر ايشان داراي عقل درست و فكر پخته بودند، مي فهميدند كه تقليد در عقايد را عقل سليم پذيرا نيست، عقيده را ناگزير بايد از روي دليل علمي درست، به دست آورد زيرا كه آن اساس زندگي و سلوك انسان است.

شيخ محمد عبده در تفسير خود مي گويد: «اگر مقلدان داراي دلي آگاه بودند، هر آينه اين داستان با همين روش خاص خود براي بيزار داشتن آنان از تقليد كافي بود، زيرا كه آنان از هر ملتي و نسلي كه باشند به پيروي از آنچه خداوند نازل كرده است علاقمندند، به خاطر انس گرفتن - به جاي آنچه پدرانشان انس داشتند - با آنچه كه خود، خو گرفته اند و همين قدر در زشتي اين عمل بس است، زيرا كه عاقل تقليد كسي از



[ صفحه 230]



مردم را - هرچه عقلش كامل و راه و روشش پسنديده باشد - به آنچه خداوند نازل كرده، مقدم نمي دارد، زيرا هيچ عاقلي نيست مگر اين كه در معرض خطاي فكري است و هيچ راه يافته اي نيست مگر اين كه احتمال گمراهي اش مي رود.

پس در امور ديني، هيچ اطميناني جز بدانچه خداوند نازل كرده نيست و هيچ كسي معصوم نيست مگر آن كسي را كه خداوند او را معصوم داشته است. پس چگونه شخص عاقل از آنچه خداوند نازل كرده است - با ادعاي ايمان به قرآن - به پيروي پدران رو مي آورد بعلاوه آن كه اگر او به وحي هم ايمان نداشت، لازم بود از تقليد بيزار باشد، همان طوري كه خداي متعال فرمود: [و اگر پدرانشان به خرد، چيزي درنيافته و به راه راست هدايت نشده بودند.] [25] .

آيه دوم - به آيه ي اول پيوسته و متمم آن است، زيرا كه خداي متعال وقتي كه حالت كافران را در پافشاري بر تقليد كوركورانه به هنگام دعوتشان به اسلام نقل كرد، براي شنوندگان مثلي از حالت ايشان را آورده تا فريب آنان را نخورند و آن مثل اين است كه:

ايشان بسان چهارپاياني هستند كه حرف شبان را جز يك صداي بي معنايي بيشتر نمي شنوند، همين طور اين افراد، دعوت حق را توجه نكرده و درك نمي كنند، پس به منزله ي كسي است كه عقل ندارد. و اين بزرگترين نكوهش و مذمت است براي كساني كه به عقل درنيابند.

آيه ي سوم - خداوند متعال در اين آيه ي مباركه حال بعضي از كافران را نقل كرده است كه آنان در نهايت سنگدلي و جمود فكري و خموشي ذهني هستند، زيرا كه آنان بدانچه از آيات و دلايل صحت دعوت پيامبر كه بر ايشان خوانده مي شود گوش فرا مي دهند. اما از جهت دريافت و درك معني كر هستند و در دعوتشان بر پذيرش اين دين، هيچ نتيجه و فايده اي نيست زيرا كه آنان، به آخرين حد بيماريهاي عقلي و رواني رسيده اند، به طوري كه معالجه و نصيحت هم، در ايشان بي اثر است.

آيه ي چهارم - در اين آيه ي مباركه خداوند پيامبر خود را مخاطب قرار داده است بر اين كه در ايمان برخي از كافران چشم اميد نداشته باشد، زيرا كه آنان بسان چهارپايانند در



[ صفحه 231]



بهره نگرفتن بدانچه گوششان از آيات نوراني مي شنود و آنها گمراهتر از چهارپايانند، زيرا چهارپايان از صاحبشان كه سرپرستي آنها را عهده دار است و به چراگاه و آبشخور مي برد، و به لانه و اسطبلشان هدايت مي كند، فرمان مي برند، اما اينان از پروردگار و آفريننده و روزي دهنده ي خود، اطاعت نمي كنند و حق احسان و نعمتهاي او را نمي فهمند.

به اضافه اين كه حيوانات، هيچ نيرويي از نيروهايي را كه خداوند به امانت نزد او سپرده بيهوده نمي گذارد، بلكه هر نيرويي را در راهي كه خلق كرده اند بكار مي برند. اما كافران، نيروهاي عقلاني خود را مهمل گذاشته و فطرت اصلي را كه خداوند همه را بر آن فطرت آفريده است - يعني: خداشناسي و ايمان به خدا - تباه ساخته اند، از اين رو آنان از چهارپايان گمراهترند.

آيه ي پنجم - اين آيه ي مباركه كه مشتمل بر نكوهش كافران است - از آن جهت كه داراي سه صفت نكوهيده اند - و آن سه صفت عبارتند از:

1 - ترس از جنگ و مبارزه.

2 - جنگ و درگيري شديد ميان خودشان.

3 - دوري دلهايشان از يكديگر.

خداي متعال هر سه صفت و يا تنها صفت آخري را معلول بي خردي دانسته است زيرا كه عاقل ترسو نمي شود، همان طوري كه مابين افراد عاقل، درگيري و اختلاف پيش نمي آيد و اينها از ناداني و حماقت سرچشمه مي گيرد و مؤمنان چنان صفتي ندارند. امام عليه السلام در اين گفتار خود، اشاره به مؤمنان فرموده است:

«مؤمنان در برابر ديگران به منزله ي يك دست و يك قدرتند»

و اين به خاطر وحدت فكر و هدف آنها است. بنابراين تفرقه و جدايي در صفوف ايشان قابل تصور نيست.

آيه ي ششم - درباره ي دانشمندان يهود نازل شده است. زيرا كه آنان به خويشاوندان خود كه مسلمان شده بودند همواره مي گفتند: شما بر عقيده ي خود استوار باشيد، اما خود، ايمان به دين اسلام نمي آوردند [26] ، در صورتي كه شايسته بود اول خود اسلام بياورند،



[ صفحه 232]



آنگاه ديگران را بر تمسك به اسلام فرمان دهند.

در اين جا سخن ما درباره ي توضيح آياتي كه امام عليه السلام بدانها - بر نكوهش بي خردان از مردم - استدلال فرموده است به پايان مي رسد، و به بخش ديگري از سخن آن بزرگوار مي پردازيم، فرمود:

«اي هشام! آنگاه خداوند، انبوه جمعيت را نكوهش كرده و فرموده است: [اگر تو از بيشتر كساني كه در زمين هستند اطاعت كني، گمراه مي كنند تو را از راه خدا] [27] و فرموده است: [و اگر از ايشان بپرسي، چه كسي آسمان ها و زمين آفريده است،]البته مي گويند: خدا، بگو: [سپاس خداي را كه اكثر آنان نادانند.] [28] و نيز فرموده است: [و اگر از آنها بپرسي چه كسي از آسمان آب را نازل كرد و زمين را پس از مردنش بدان وسيله زنده گردانيد، البته مي گويند: خدا، بگو: سپاس خداي را كه اكثر ايشان نمي فهمند.]» [29] .

امام عليه السلام به اين سه آيه - بر نكوهش اكثريت مردم - از آن رو استدلال كرده است كه، حق را ناديده گرفته و در باطل فرو رفته و غرق در شهوتها گشته اند، بجز آن كساني كه مورد لطف قرار گرفته و آنان را از ظلمتها به روشنايي درآورده است. ما در ذيل به مدلول اين آيات به اختصار اشاره مي كنيم:

آيه اول - خداي متعال در اين آيه، پيامبرش را مخاطب قرار داده و ديگران را اراده فرموده است، و يا خطاب به پيامبر و ديگران با هم است، كه اگر از توده ي مردم پيروي كرده و مطابق خواست و ميل آنها حركت كند، از راه دين گمراه و از راه حق، او را باز خواهند داشت.

آيه دوم - اين آيه، بر حسب مفهوم بر آن است كه اكثر مردم، چيزي را مي گويند كه خود نمي فهمند آنان در دل ايمان به خدا نياورده اند، بلكه تنها به زبان مي گويند بدون آن كه در اعماق روحشان نفوذ كرده باشد.

آيه سوم - خداي متعال در اين آيه، پيامبرش را مخاطب قرار داده، كه اگر او از



[ صفحه 233]



مشركان بپرسد، آبي را كه باعث روزي و زنده بودن آنهاست چه كسي از آسمان فرو فرستاده است؟ پاسخ خواهند داد، آن خدايي كه هستي بخش تمام ممكنات است، با اين همه نسبت به خدا مشركند و بعضي از آفريده هاي او را پرستش مي كنند كه تصور قدرت بر آفرينش هيچ چيز درباره ي آنها نمي رود. پس سپاس خداي را، بر اظهار دليلي كه خود آنان كرده و اعتراف ايشان بر اين كه آفريننده ي اصول و فروع و تمام نعمتها خدا است. پس حمد و سپاسي را كه خداوند تعالي در اين جا ياد كرده همانند سپاس كسي است كه گرفتاري را مي بيند و خدا را سپاس مي گويد كه او چنان گرفتاري را ندارد [30] .

اينك به بخش ديگري از سخن امام عليه السلام مي پردازيم:

«اي هشام! خداي متعال سپس گروه اندكي را ستوده و فرموده است: [و اندكي از بندگانم سپاسگزارند.] [31] و فرموده است: [و ايشان اندكند.] [32] و نيز فرموده است: [و مردي با ايمان از كسان فرعون كه ايمانش را پنهان مي داشت گفت: آيا مردي را مي كشيد كه مي گويد: پروردگار من خدا است.] [33] و فرموده است: [... و هر كه ايمان آورد. و ايمان نياورده بودند مگر اندكي] [34] و باز فرمود: [و ليكن بيشترشان نمي دانند.] [35] و فرموده است: [و بيشترشان از خرد بدورند] [36] و فرموده است: [و بيشترشان درك نمي كنند].»

امام عليه السلام به وسيله ي اين آيات كريمه بر ستايش پروردگار و از كمي مؤمنان و كميابي آنان، استدلال كرده است و اخباري كه از اهل بيت عليهم السلام رسيده، صراحت بر اين مطلب دارد. امام صادق عليه السلام فرموده است:



[ صفحه 234]



«زن با ايمان كمتر از مرد با ايمان و مرد با ايمان كمتر و عزيزتر از كبريت احمر است و كدام يك از شما كبريت احمر را ديده است؟»

علت اين كمبود مربوط مي شود به اين كه، ايمان حقيقي به خدا از بالاترين مراتب كمال است كه انسان بدانجا مي رسد و موانع زيادي وجود دارد كه مانع رسيدن به اين درجه از ايمان مي شود، مانند: تربيت غلط و محيط بد و ديگر موانعي كه باعث دوري انسان از آفريدگار خود شده و او را دچار گناه مي سازند.

و مقصود از آيه مباركه [و اندكي از بندگانم سپاسگزارند] آن نيست كه لفظ را - شكر خدا را - بر زبان برانند، بلكه به كار بردن تمام نعمتهايي كه خداوند به بنده اش مرحمت كرده، در راهي كه هدف خلقت بوده است و اين مرتبه ي والايي است كه جز از عارفان به خدا و كساني كه باور دارند تمام نعمتها و نيكيها از اوست، سر نمي زند، از اين رو در پي به دست آوردن خير و مبارزه با آفات نفس مي باشند و در اين هنگام است كه از جمله سپاسگزاران خدايند و شكر به اين معني، از مقامات عاليه اي است كه جز اندكي از مردم، داراي چنين صفتي نيستند.

به بخش ديگري از سخنان امام مي پردازيم كه فرموده است:

«اي هشام! آنگاه خداوند متعال، خردمندان را به بهترين نوع ياد كرده و به نيكوترين زيور آراسته و فرموده است: [آن را كه خواهد، دانش مي دهد، و هر كه را حكمت و دانش داده شد، پس خير فراوان داده شده و پند نگيرند مگر صاحبان خرد.] [37] و باز فرموده است: [و استوار قدمان در دانش، مي گويند به او ايمان آورديم، همگي از جانب پروردگار ما است، و پند نگيرند مگر صاحبان خرد] [38] و فرموده است: [همانا در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز، هر آينه نشانه ها است براي صاحبان خرد] [39] و نيز فرموده است: [آيا كسي كه مي داند كه آنچه فرستاده شد بسوي تو از جانب پروردگارت، راست است، همانند كسي است كه نابينا است؟ جز اين نيست كه صاحبان



[ صفحه 235]



خرد پند مي گيرند] [40] .

و باز فرموده است: [آيا كسي كه او در ساعات شب عبادت كننده است، در حال سجده و قيام است، از آخرت بيم دارد و اميدوار به بخشش پروردگار خود است، بگو: آيا برابر مي شوند كساني كه مي دانند و كساني كه نمي دانند؟ جز اين نيست كه تنها صاحبان خرد پند مي گيرند] [41] و نيز فرموده است: [كتابي است كه فرو فرستاديم به سوي تو، بابركت است، تا تأمل كنند در آياتش و تا صاحب خردان پند گيرند.] [42] و فرموده است: [براستي كه به موسي هدايت داده و به بني اسرائيل آن كتاب را به ميراث داديم كه هدايت و پند است براي خردمندان]» [43] و فرموده است: [پند ده، همانا پند دادن سود مي دهد مؤمنان را]. [44] .

امام عليه السلام به اين آيات كريمه بر ستايش كساني كه خردمند كاملند و به برتري آنان بر ديگران، استدلال كرده است كه خداوند آنان را به بهترين صفات وصف كرده و بالاترين اوصاف را براي ايشان اختصاص داده است، و ما بيان مختصري از مفاد آن آيات را تقديم مي داريم تا جهت استشهاد امام عليه السلام بدين آيات روشن گردد.

آيه ي اول - اين آيه دلالت دارد بر اينكه، خداوند به بعضي از بندگانش دانش و حكمت را كه از بالاترين موهبت ها و برجسته ترين صفات است مرحمت كرده، كه در تعريف حكمت گفته اند؛ دانشي است پرسود و پرفايده.

و خداوند تعالي كساني را كه حكمت داده توصيف كرده است كه به او خير فراوان داده شده، همان طوري كه فرموده است: [جز صاحب خردان معني حكمت و قرآن را ندانند.]



[ صفحه 236]



آيه ي دوم - خداوند متعال در اين آيه، بندگاني را كه داراي عقل كاملند به سه صفت وصف كرده است:

1 - پايداري در دانش.

2 - ايمان به خدا.

3 - شناخت اين كه تمام اينها از جانب خدا است [45] .

و خداوند متعال حكم كرده است كه متصفان به اين اوصاف برجسته، خردمندان كاملي هستند كه صاحب خردند.

آيه سوم - سخن درباره ي تفسير و بيان اين آيه گذشت.

آيه ي چهارم - اين آيه ي مباركه، دلالت بر تعجب و اعتراض كساني دارد كه مدعي هستند؛ عالمان به احكام قرآن، با ديگران برابرند. با اين كه تفاوت ميان آنها چون تفاوت ميان كور و بينا و زنده و مرده است.

آيه ي پنجم - اين آيه ي مباركه دلالت دارد، بر تفاوت ميان افرادي كه شب را در طاعت خدا به بيدارخوابي مي گذرانند با ديگراني كه اوقات خود را به هرزگي و خوشگذرانيها بسر برده و از ياد خدا روگردانند. چگونه ممكن است برابر باشند؟

آيه ي ششم - اين آيه دلالت دارد بر اين كه، قرآن كريم چون مشتمل بر اسرار مهم و معارف والا و آيات روشني است، خداوند آنها را بر بندگانش نازل فرموده است تا بينديشند و دريابند، اما اين تدبر تنها براي كسي نتيجه بخش است كه داراي انديشه درست باشد.

آيه ي هفتم - اين آيه ي مباركه دلالت دارد بر اين كه، خداي تعالي به بني اسرائيل كتاب را مرحمت كرد و آنان را تنها به خاطر هدايت صاحب خردان، و انديشمندان حاملان كتاب قرار داد.

آيه ي هشتم - خداي متعال در اين آيه مباركه پيامبرش را مخاطب قرار داده است مبني بر اين كه، همواره بياد خدا باشد و به ناداناني كه نه سخن او به گوششان مي رود و نه به دعوت وي مي انديشند، اعتنا نكند. زيرا شأن پيامبر (ص) فيض رساندن و گسترش تعليمات و تقويت قواي روحي است، در حالي كه جز مؤمنان كسي از اينها بهره مند نمي شود.



[ صفحه 237]



امام عليه السلام فرمود:

«اي هشام! خداي تعالي مي فرمايد: [براستي كه در آن پندي است براي كسي كه داراي قلب است».] [46] مقصود از قلب، عقل است. و باز مي فرمايد: [براستي كه ما به لقمان حكمت داديم.] [47] .

مقصود از حكمت، درك و عقل است.

امام عليه السلام يادآوري كرده است كه، مقصود از قلب كه در آيه ي نخست آمده، آن عضو مخصوص كه در بدن انسان و ساير حيوانات موجود است، نمي باشد. بلكه مقصود همان عقلي است كه مدرك معاني كلي و جزئي است و مي تواند حقايق اشياء را بشناسد، كه در حقيقت، هستي معنوي انسان به او است و آيه ي دوم اشاره دارد به نعمتي كه پروردگار به لقمان مرحمت كرده و به او حكمت را كه بهترين و بالاترين نعمتها است عنايت كرده است. آنگاه امام عليه السلام شروع به خواندن بعضي از حكمتها و نصايح لقمان، براي هشام فرموده و گفت:

«اي هشام! لقمان به پسرش گفت: به خاطر حق فروتن باش، تا خردمندترين مردم باشي، زيرا كه هوشيار در برابر حق اندك است، پسرك من! دنيا براستي دريايي است ژرف، كه مردمان بسياري در آن غرق شده اند، بنابراين بايد كشتي تو در دنيا، تقواي الهي، و درون آن پر از ايمان و بادبانش، توكل و ديدبانش، عقل و راهنمايش، علم و لنگر آن كشتي، صبر و پايداري باشد.»

امام عليه السلام در سخن خود به پاره اي از وصاياي لقمان اشاره فرموده است كه لقمان فرزندش را به تواضع براي حق سفارش كرده است، يعني انسان براي خود وجودي جز وابسته به حق و براي خود و ديگران نيرو و تواني جز به حق نبيند و تواضع از بالاترين اعمال است. از پيامبر (ص) رسيده است كه فرمود:

«هر كس تكبر بورزد، خداوند او را پست و خوار سازد. و هر كس براي خدا تواضع كند، خداوند او را بلند پايه گرداند.»



[ صفحه 238]



براستي انسان هر گاه از خودخواهي تهي شود و تكبر را از خود بزدايد، خداوند بر شرف و فضيلت او بيفزايد.

حضرت لقمان، دنيا را به دريايي تشبيه كرده است و وجه شباهت، دگرگوني دنيا و تغيير شكل و صورت آن، در هر لحظه است و موجوداتي كه در دنيا هستند چون امواج دريا، در معرض فنا و نابودي اند. و احتمال دارد وجه تشبيه آن باشد كه، دنيا چون دريايي است كه مردم از آن مي گذرند، همچنين از گذرگاه دنيا نيز مردم راهي آخرتند، و نفوس در دنيا همچون مسافران و بدنها چون كشتي ها و قايق هايي است كه آنان را از سراي دنيا به منزلگاه جاويد منتقل مي كند و انبوه زيادي از مردم در اين دنيا غرق شده اند، از آن رو غرق شده اند كه آنان بر سر خواسته هاي نفساني باعث هلاكت يكديگر گشته اند.

و هرگاه دنيا دريايي است كه باعث غرق شدن و به هلاكت رسيدن است، پس راه نجات و سلامتي، جز به وسيله ي كشتي تقوا و درستي وجود ندارد و بايد بادبان آن كشتي نيز، توكل و اعتماد بر خدا در تمام امور باشد. همان طوري كه عقلي لازم است تا ديدبان و سرپرست آن باشد و راهنماي عقل، علم است، زيرا كه نسبت علم به عقل چون نور است به چراغ و ديد است نسبت به چشم، و با همه ي اينها ناگزير از پايداري و صبر است، زيرا كه اوج گرفتن انسان و نزديكي اش به خدا، جز با تلاش پي گير و مبارزه ي بي امان با نفس ممكن نيست. اينكه به جلوه گاه ديگري از سخنان امام عليه السلام مي نگريم، فرمود:

«اي هشام! براستي كه هر چيزي، راهنمايي دارد و و راهنماي عقل، انديشيدن است و راهنماي انديشه، خاموشي. و هر چيزي، مركبي دارد و مركب عقل، تواضع است، و همين قدر در ناداني تو بس، كه مرتكب چيزي شوي كه از آن منع شده اي. اي هشام! خداوند پيامبران و رسولان خود را به جانب بندگانش گسيل نداشته مگر آن كه آنان را خداشناس سازند. بنابراين پذيراترين بندگان كساني هستند كه شناخت بهتري داشته و داناترين آنها به امر خدا، كساني هستند كه عقل بهتري دارند و عقل كساني كه كاملتر است، در دنيا و آخرت، ارجمندتر و والاترند.»



[ صفحه 239]



امام عليه السلام در اين سخن آخر خود، براي بزرگواري و فضيلت انبياء عليهم السلام به كامل بودن عقل آنان استدلال فرموده است و پيامبر (ص) نيز به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

«يا علي! هرگاه مردم به وسيله انواع نيكي ها به آفريدگارشان تقرب جستند، تو با عقل خود تقرب بجوي تا از آنها جلوتر باشي.»

براستي كه فزوني عقل از بالاترين چيزهايي است كه انسان از آن برخوردار است، زيرا بدان وسيله به خوشبختي دنيا و رستگاري در سراي آخرت مي رسد.

امام عليه السلام فرمود:

«اي هشام! خداوند را بر مردم دو حجت است: حجت ظاهري و حجت باطني. اما حجت ظاهري، همان پيامبران و فرستادگان و امامان عليهم السلام مي باشند و حجت باطني، عقول و خردها است.

اي هشام! خردمند آن كسي است كه روزي حلال او را از سپاسگزاري باز ندارد و مال حرام نيز بر صبر و پايدراي او غالب نگردد.»

امام عليه السلام، در بخشهاي ديگري از سخنانش، به پاره اي از حالات خردمندان پرداخته است كه آنان را نعمتهاي فراوان الهي از شكرگزاري خداي تعالي باز ندارد، همچنان كه گرفتاري ها و مصيبت ها، صبر و پايداري او را از بين نبرد.

امام عليه السلام فرمود:

«اي هشام! هر كس سه چيز را بر سه چيز مسلط گرداند، گويي بر نابودي عقل خويش كمك كرده است: هر كه پرتو انديشه ي خود را به وسيله ي آرزوي زياد در دنيا تاريك سازد. زيبائي هاي حكمت و دانش خود را با پرحرفي بزدايد. روشنايي پندآموزي خود را با خواسته هاي نفساني خاموش سازد. گويا هواي نفسش را بر نابود ساختن عقل خود، ياري داده است و هر كه عقل و خرد خويش را نابود كند، دين و دنياي خود را تباه ساخته است.»

امام عليه السلام در اين گفتار اين مطلب را بيان داشته است كه، در انسان دو نيروي مخالف وجود دارد كه عبارتند از: عقل و هواي نفس. هر كدام از آنها سه صفت



[ صفحه 240]



دارد در برابر صفات آن ديگري. صفات عقل عبارتند از: انديشه، حكمت و پندگيري. و صفات هواي نفس عبارت از: آرزوي طولاني، پرحرفي، و فرو رفتن در شهوات.

اما آرزوي زياد در دنيا، مانع از انديشه درباره امور آخرت است و نفس را وادار به توجه بر امور دنيا سازد، و مقصود از اين سخن امام كه فرمود: «اظلم نور تفكره بطول امله» همين است. زيرا كه آرزوي زياد در دنيا، پرتو انديشه را به وسيله ي پرده ي تاريكي بي فروغ ساخته و مانع از تابش بر صحنه هاي نيكي و خير مي گردد.

اما پرحرفي آدمي، زيبايي حكمت را از صفحه ي نفس مي زدايد.

و اما سرگرمي به لذتها و توجه به خواسته هاي نفساني، چشم دل را كور ساخته و نور ايمان را از بين برده و نور بينش و پندآموزي را از صفحه ي نفس خاموش مي سازد، به اين ترتيب هر كس اين خصلتهاي ناروا را بر نفس خود مسلط گرداند، در حقيقت بر ويراني بنياد عقل خود كمك كرده و هر كس عقل خويش را نابود سازد، در حقيقت دين و دنياي خود را تباه ساخته است.

امام عليه السلام فرمود:

«اي هشام! چگونه عمل تو در پيشگاه خدا پاك و خالص باشد، در حالي كه تو دلت را از امر پروردگار باز داشته اي و از هواي نفس خود كه بر عقلت غلبه داشت، پيروي نموده اي.

اي هشام! صبر و استقامت بر تنهايي، نشانه ي نيرومندي عقل است. پس هر كس عارف به خدا و صفات و احكام او باشد، از اهل دنيا و شيفتگان به دنيا، دوري كند و به پاداشي كه نزد خداست دل ببندد و خداوند در هنگام وحشت، انيس او، و در تنهايي، همراه او، و به هنگام تنگدستي باعث بي نيازي، و بدون داشتن فاميل و قبيله، عزت بخش او خواهد بود.

اي هشام! حق به خاطر عبادت خدا مشخص شده است و هيچ راه نجاتي جز به وسيله ي طاعت خدا وجود ندارد، طاعت در گرو دانش، دانش وابسته به آموختن و آموختن به عقل استوار است. و علم جز از عالم رباني، علم نيست و شناخت علم نيز وابسته به عقل است.

اي هشام! عمل كم از عالم، پذيرفته و چند برابر است. در حالي كه



[ صفحه 241]



عمل فراوان از اهل هوا و هوس و نابخردان، مردود است.»

مقصود امام عليه السلام آن است كه عمل اندك شخص دانا پذيرفته است بدان جهت كه علم باعث صفاي دلها و پاكيزگي نفوس و رسيدن به شناخت خداي متعال است.

و فضيلت هر علمي تنها و تنها به مقدار تأثير آن در صفاي دل و برطرف ساختن پرده ها و تاريكي ها از نفس آدمي است و اين خود برحسب افراد، تفاوت دارد. چه بسا انساني كه عمل اندكي در صفاي دل او - نظر به لطافت و طبع نازك، رقيق بودن حجاب نفسش - كافي است. و چه بسا انساني كه عمل پاكيزه اي كه از وي سر مي زند هيچ تأثيري - نظر به آلودگي طبع و زيادي موانع نفساني اش - در صفاي ذات او ندارد.

و فرمود:

«اي هشام! همانا خردمند با داشتن حكمت، خواري را بر دنيا ترجيح مي دهد، اما با وجود دنيا پستي و خواري را بر حكمت ترجيح نمي دهد، از اين رو تجارتش سودبخش است.

اي هشام! خردمندان، فزوني دنيا را ترك گفته اند، چگونه گناهان را ترك نگويند؟ و دنيا را به خاطر اين كه زياد است و دوري از گناهان را به دليل آن كه واجب است ترك گفته اند.»

امام عليه السلام فرمود:

«اي هشام! عاقل به دنيا و اهل دنيا نگريست و دانست كه جز با مشقت و رنج بدان نرسند، به آخرت نيز نگريست و فهميد كه بدان هم بدون مشقت و رنج نرسند، اين بود كه با مشقت و رنج آن را جست كه، پايدارتر است.

اي هشام! خردمندان از دنيا كناره گيري كرده و به آخرت گراييدند، زيرا آنان دريافتند كه دنيا هم خود طالب است و هم مطلوب و آخرت نيز هم طالب است و هم مطلوب، پس هر كه آخرت را بجويد، دنيا خود در پي او مي رود، تا روزي و نصيب خود را به طور كامل از آن برگيرد و هر كس دنيا را بجويد، آخرت، او را مي طلبد و مرگ او فرا مي رسد، پس دنيا و آخرت او را تباه مي سازد.»



[ صفحه 242]



توضيح بخشهاي ديگري از سخن امام عليه السلام: عبارت: «الدنيا طالبة مطلوبة» يعني اين كه دنيا روزي مقدر را به هر كه در آن زندگي مي كند، مي رساند و به اين جهت او طالب و در جستجو است و اما مطلوب بودن دنيا به اين ترتيب است كه، اهل دنيا براي رسيدن به نعمتهاي آن در تلاش و كوشش اند.

و اما طلب آخرت، همانا آمدن مرگ و فرا رسيدن اجل حتمي، براي تمام اهل دنيا است كه آخرت، آنان را مي جويد تا آنان را از دنيا به آخرت منتقل سازد و اما مطلوب بودن آخرت به اين معني است كه مورد تلاش شايستگان اهل آخرت، در راه تحصيل اعمال شايسته است تا اين كه از عذاب و رنج اخروي در امان باشند.

امام عليه السلام فرمود:

«اي هشام! هر كس مي خواهد بدون مال و ثروت، بي نياز و دلش از حسد، آسوده و دينش، سالم بماند، بايد به درگاه خداي متعال بنالد و به زاري از او درخواست كند تا عقلش را كامل سازد، زيرا كسي كه عاقل است، بدانچه او را كفايت كند قناعت مي ورزد، و هر كه به مقدار كفايت بسنده كند، بي نياز خواهد بود، و هر كس به مقدار كفايت بسنده نكند، هرگز روي بي نيازي را نخواهد ديد.

اي هشام! خداي متعال از قول گروه شايستگان نقل مي كند كه آنان گفتند: پروردگارا! دلهاي ما را پس از آن كه راهنمائي كردي، منحرف مساز و ما را از جانب خود رحمتي ببخش كه تو بسيار بخشنده اي، موقعي كه آنان دانستند كه دلها منحرف مي شوند و به كوري و پستي ها باز مي گردند. براستي آن كه بي خرد است از خدا نمي ترسد و هر كه خدا را درك نكند، او شناخت ثابتي كه باعث بصيرت قلبي شده، و حقيقت شناخت را در دل خود احساس نكرده و به خدا دل نبندد. و هيچ كس به اين مرحله نرسد، مگر آنكه گفتارش، رفتارش را تصديق، و نهانش با ظاهرش همسان باشد. زيرا خداوند تبارك و تعالي، جز از طريق ظاهر و گوياي عقل، بر باطن پوشيده ي عقل راهي نگشوده است.»

امام عليه السلام با اين بخش از سخن خود اشاره فرموده است به اين كه، مؤمن



[ صفحه 243]



هرگاه دلش را به نور الهي روشن نساخته و عقلش را به هدايت خداوند متعال هدايت نكرده باشد، ايمن از انحراف نخواهد بود. همان طوري كه - پس از ورود به محيط سالم - از ارتداد و برگشت از اسلام، در امان نيست. قرآن مجيد به اين مطلب اشاره فرموده است:

«[اين بدان سبب است كه ايشان ايمان آوردند، سپس كافر شدند. پس به دلهاي ايشان مهر زده شده و ايشان نمي فهمند.]» [48] و نيز فرموده است [و هر كس از شما از دين خود برگردد، پس بميرد، در حالي كه كافر است.] [49] .

و به همين دليل است كه شايستگان و نيكان، همواره از خداوند درخواست مي كنند، تا در دلهايشان انحراف پديد نيايد و از راه دين گمراه نگردند، زيرا كه نفوس بشري بنا به وضع اوليه و بر حسب آفرينش خود، اگر توفيق ياري نكند از وسوسه ها و گمراه سازي هاي شيطان در امان نيستند.

امام عليه السلام فرمود:

«اي هشام! اميرالمؤمنين عليه السلام همواره مي فرمود: با هيچ وسيله اي بهتر از عقل، خداوند عبادت نمي شود و عقل هيچ كسي كامل نمي شود مگر اين كه در او چندين خصلت وجود داشته باشد: از كفر و شرارت او در امان باشند، از او هدايت و نيكي آرزو شود، زيادي مالش را در راه خدا صرف كند، از حرف زياد خودداري نمايد، بهره اش از دنيا، مقدار قوت و خوراك ضروري باشد، در تمام روزگار از علم و دانش سير نشود، خواري و ذلت با خدا از عزت بدون خدا در نزد او محبوبتر باشد، فروتني محبوبتر از بزرگي باشد، كار نيك اندك ديگران را زياد و كار نيك زياد خود را اندك ببيند، تمام مردم را از خود بهتر بپندارد و خود را در نزد خود، بدتر از همه ببيند و اين است تمام كار.»

امام عليه السلام براي بيان مقصود خود به سخن جدش اميرالمؤمنين عليه السلام استدلال كرده است كه صفات خردمندان و ويژگيهاي رفتار ايشان را در اين گفتار



[ صفحه 244]



بازگو كرده است.

امام عليه السلام فرمود:

«اي هشام! خردمند، هرچند كه خواسته ي او باشد، دروغ نمي گويد.

«اي هشام! آن كه مروت ندارد، دين ندارد و هر كه عقل ندارد، مروت ندارد. و ارزشمندترين مردم كسي است كه دنيا را در نزد خود مهم نبيند. بدانيد كه اين بدنهاي شما را بهايي جز بهشت نيست، بنابراين به بهاي ديگر نفروشيد.»

توضيح اين كه هيچ چيزي جز بهشت شايستگي آن را ندارد تا بهاي اين بدنها قرار گيرد، صاحب وافي [50] از استاد [51] خود، توضيحي براي اين گفتار امام عليه السلام نقل كرده است كه ما عين آن را در اين جا مي آوريم:

«براستي كه اين بدنها روز بروز رو به كاستي است، از آن رو كه نفس بجاي بدن، رو به عالم ديگري دارد، پس اگر نفس خوشبخت باشد، نتيجه كوشش و تلاشش در اين دنيا و سرانجام كارش بريدن از حيات جسماني، به سوي خداي تعالي و به طرف نعمتهاي بهشتي خواهد بود، چون در طريق هدايت و راستي بوده است، پس گويي بدنش را در معامله با خداي تعالي به بهاي بهشت فروخته است و خداوند او را به همين منظور آفريده است. اما اگر بدبخت باشد، نهايت تلاشش و پايان عمرش به سوي همدمي با شيطان و عذاب دوزخ خواهد بود، به دليل آن كه وي در راه گمراهي بوده است. بنابراين، گويي كه او بدنش را به بهاي شهوت هاي زودگذر و لذت هاي حيواني فروخته است كه بزودي به صورت آتش سوزان در مي آيند. در صورتي كه آنها، امروز نهان و پوشيده از نظر اهل دنيا است و بزودي در روز قيامت آشكارا خواهند شد [و ظاهر گردانيده شود، دوزخ براي كسي كه ببيند]» [52] و اين داد و ستدي با شيطان است و آن جا است كه بيهوده كاران زيان كرده اند [53] .



[ صفحه 245]



امام عليه السلام فرمود:

«اي هشام! اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمود: از نشانه هاي عاقل آن است كه در وي سه خصلت باشد: هرگاه بپرسند، پاسخ دهد. هرگاه مردم، ناتوان و عاجز از سخن گفتن باشند او سخن گويد و بتواند نظري دهد كه صلاح مردم در آن باشد، پس هر كس كه از اين خصلت ها در او نباشد نابخرد است.»

اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد:

«در بالاي مجلس نمي نشيند مگر كسي كه در او اين سه خصلت و يا يكي از اين ها باشد، پس هر كسي كه چيزي از اينها را نداشته باشد و در بالاي مجلس بنشيند، او نابخرد است.»

و حسن بن علي عليهماالسلام مي فرمايد:

«هر گاه خواستيد درخواستي بكنيد، از اهلش درخواست كنيد. عرض كردند: پسر پيغمبر (ص) اهلش چه كساني هستند؟ فرمود: كساني كه خداوند داستان آنان را در قرآن بازگو كرده و آنها را ياد كرده است: [تنها و تنها صاحبان خرد پند پذيرند] [54] فرمود: آنان همان خردمندانند.»

و علي بن الحسين عليهماالسلام فرمود:

«همنشيني با نيكان باعث جلب به نيكي و صلاح است و آداب و روش دانشمندان فزوني در عقل، و پيروي از زمامداران عدل و داد، كمال عزت و بهره گيري از مال، كمال جوانمردي. و راهنمايي كسي كه مشورت خواسته، اداي نعمت است و آزار نرساندن به ديگران از كمال خردمندي است كه باعث آسايش آدمي در دنيا و آخرت است. اي هشام! خردمند سخني نمي گويد كه بيمناك از تكذيب آن باشد و از كسي تقاضا نمي كند كه بترسد از بر نياوردن خواسته اش و چيزي را كه در توان ندارد به ديگران وعده نمي دهد و به چيزي كه به سختي اميد مي رود، اميدوار نمي شود و به چيزي كه بيم آن را دارد كه به



[ صفحه 246]



دليل ناتواني بر آن دست نيازد، اقدام نمي كند.»

امام عليه السلام در اين قسمتهاي اخير از گفتار خويش به دورانديشي شخص عاقل و احتياط او در گفتار و پاسداري از شرافت و مقامش و خودداري از اقدام به كاري كه اطمينان به انجامش ندارد، اشاره فرموده است.

در اين جا پيام والاي امام، مطابق روايت ثقةالاسلام كليني پايان گرفت [55] و علاوه بر آن، حسن بن علي حراني در كتاب خود (تحف العقول) مطالب زيادي آورده است كه مرحوم كليني از نقل آنها خودداري كرده است و ما مصلحت ديديم كه برخي از آن سفارشها را برگزينيم و به خاطر اختصار و تكميل فايده آنها را بدون شرح و توضيح تقديم خوانندگان بداريم:

امام عليه السلام فرمود:

«اي هشام! هر كس خود را از عرض و آبروي مردم بازدارد، خداوند در روز قيامت از لغزش او مي گذرد، و هر كه خشم خود را از مردم فرو خورد، خداوند در روز قيامت خشم خود را از او باز دارد.

اي هشام! در بالاترين دسته ي شمشير رسول خدا (ص) اين عبارت بود؛ سركش ترين مردم بر خدا كسي است كه به كسي كه او را صدمه نزده، صدمه بزند و كسي را كه به قصد كشتن او نيست، بكشد و هر كه غير دوستان خدا را دوست بدارد، بر آنچه خداوند بر پيامبرش نازل كرده است، كافر شده و هر كه بدعتي بگذارد و يا بدعت گذاري را پناه دهد، خداوند در روز قيامت از او هيچ عوض و بدلي را نپذيرد.

اي هشام! بهترين وسيله ي تقرب به خدا پس از معرفت به او، نماز و خوش رفتاري با پدر ومادر و ترك حسد، خودبيني و گردنفرازي است.

اي هشام! آن روزي را كه در پيش داري اصلاح كن، ببين چه روزي است پاسخي براي آن روز آماده كن. زيرا تو را نگه داشته و مي پرسند، از زمانه و اهل زمانه پند گير! (تا آن جا كه فرمود:) و به دگرگوني روزگار و حالات آن بنگر، زيرا هرچه از دنيا پيش آيد همان طوري است كه گذشته است، بنابراين از آن پند گير! علي بن



[ صفحه 247]



الحسين عليهماالسلام فرمود: همه چيز، آنچه آفتاب بر آن بتابد از خاوران تا باختران زمين، از دريا، بيابان، دشت و كوه، نزد يك نفر از دوستان خدا و عارفان به حق خدا، همانند بازگشت سايه است. (سپس فرمود:) آيا آزاد مردي نيست كه اين پس مانده ي غذا در دهان - يعني دنيا - را به اهلش واگذارد؟ زيرا كه براي جان شما بهايي جز بهشت نمي باشد. بنابراين به بهاي ديگري نفروشيد زيرا هر كه از خدا به دنيا خشنود شود، به چيز پستي خرسند شده است.

اي هشام! براستي همه ي مردم ستاره ها را مي بينند، اما به وسيله ي آنها راه را نمي يابند مگر كسي كه راه سير و جايگاه هاي آنها را بشناسد و شما هم همچنين حكمت را مي آموزيد، ولي بدان رهبري نمي شويد مگر كسي كه مطابق آن عمل كند.

اي هشام! در انجيل آمده است: [خوشا به حال كساني كه به هم محبت كنند، آنانند كه در روز قيامت مورد محبت قرار مي گيرند، خوشا به اصلاح كنندگان بين مردم، آنانند كه در روز قيامت مقربند. خوشا به آناني كه قلبشان را پاك بدارند، آنان پرهيزگاران در روز قيامت هستند، خوشا بر متواضعان در دنيا، آنانند كه در روز قيامت بر كرسيهاي قدرت نشينند.]

اي هشام! كم سخن گفتن حكمت بزرگي است، بر شما باد به خاموشي كه روشي نيكو و باعث سبك باري و كمي گناهان است، راه بردباري را استوار بداريد كه راه آن، صبر است و البته خداوند آن كسي را كه بيجا بخندد و بي هدف راه رود، دشمن مي دارد. فرمانروا بايد چون شباني باشد كه از رعيت خود غفلت نورزد و بر آنان فخرفروشي نكند، از خداوند در پنهانيهاي خود شرم بداريد، چنان كه از مردم در آشكار شرم مي كنيد. و بدانيد كه سخن حكمت، گم شده مؤمن است. در پي دانش باشيد، پيش از اين كه از ميان برود، از ميان رفتن دانش، از ميان رفتن دانشمندي است كه در بين شما است.

اي هشام! از علم و دانش آنچه را كه نمي داني بياموز، و آنچه را كه آموختي به نادان بياموز، دانا را به خاطر علمش بزرگ شمار و با او



[ صفحه 248]



ستيزه مكن و نادان را به دليل ناداني اش ناچيز شمار، اما او را از خود مران و به خود نزديك كن و تعليم ده.

اي هشام! براستي هر نعمتي را كه از شكرش عاجز ماندي به منزله ي گناهي است كه مسؤول آني. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: خداوند بندگاني دارد كه از ترس او دل شكسته اند، با اين كه فصيح و خردمندند، دم فرو بسته اند و سخن نمي گويند، به درگاه خدا پيش مي روند با كردارهاي پسنديده، كار زيادي را كه براي خدا است زياد نشمارند و به كار اندك خود نيز دل خوش ندارند و خود را در نزد خويش افراد بد بدانند، در حالي كه زيرك و نيكوكارند.

اي هشام! حياء از ايمان است و ايمان در بهشت، و بي حيايي از ستمكاري است و ستمكار در دوزخ مي باشد.

اي هشام! سخنگويان سه دسته اند: سودبر، سالم و نابود. سودبر، همان است كه ذكر خدا گويد. سالم، كسي است كه خاموش است و نابود، آن كسي است كه سخن بيهود گويد. براستي خداوند بهشت را بر هر هرزه گوي پرروي بي شرم كه هيچ باكي ندارد كه چه بگويد و يا به او چه بگويند، حرام فرموده است. ابوذر مي گفت: [اي جوياي دانش! اين زبان، هم كليد خوبي و هم بدي است، به دهانت مهر بزن همان طوري كه بر صندوق طلا و نقره ات مهر مي زني.]

اي هشام! چه بد بنده اي است آن كه دو زبان و دورو است كه برادرش را در حضور ستايش و در پشت سر بدگويي كند، اگر به او بخشش كند حسد ورزد و اگر گرفتار آيد او را ترك كند، پيش از هر ثوابي، پاداش خير نيكوكاري است و پيش از هر كيفري، كيفر تجاوز و ستمكاري است. بدترين بندگان خدا كسي است كه از بدزباني او، همنشيني با وي را نپسندي. و آيا چيزي جز محصول زبان، مردم بدزبان را واژگونه در آتش دوزخ اندازد؟ از خوبي اسلام شخص، ترك سخن بيهوده است.

اي هشام! يك شخص، مؤمن نيست تا وقتي كه هم بيمناك و هم اميدوار باشد و بيمناك و اميدوار نيست مگر اين كه براي آنچه كه



[ صفحه 249]



بيمناك و يا اميدوار است كار كند.

اي هشام! خداوند عزوجل فرمايد: به عزت و جلالم و عظمت و قدرت، و مقام كبريائيم سوگند كه، هيچ بنده اي خواسته ي مرا به خواسته ي خودش مقدم ندارد، مگر اين كه او را خودكفا و بي نياز از ديگران سازم، و متوجه آخرتش گردانم، و كار و شغلش را باعث كفايت او قرار دهم، و آسمان و زمين را ضامن روزي اش گردانم، و خود در پشت سر تجارت هر تاجري پشتوانه ي او باشم.

اي هشام! بر تو باد به مداراي با مردم كه كج خلقي بد است. براستي نرمش و مدارا و نيكوكاري و خوشخويي باعث آبادي ديار و فزوني روزي است.

اي هشام! فرموده ي خداي تعالي: [آيا سزاي نيكي جز نيكي است؟] [56] درباره ي مؤمن و كافر و نيك و بد، جاري است، به هر كه احساني شد، بايد پاداش دهد. پاداش، آن نيست كه همان عمل او را عينا انجام دهي مگر اين كه بيش از آن را انجام دهي و اگر همان كني كه او كرده، او فضيلت آغاز كردن به نيكي را دارد.

اي هشام! همانا مثل دنيا، همچون ماري است كه ظاهرش نرم و درونش زهر كشنده است، مردمان خردمند از آن برحذرند اما كودكان به طرف آن دست دراز مي كنند.

اي هشام! بر طاعت خدا پايدار باش و از معاصي خدا باز ايست، دنيا همان زماني است كه آنچه گذشته، نه شادي دارد و نه غم و آنچه نيامده، نمي داني كه چگونه است؟ پس به همان ساعتي كه در آني صبر كن، چنان باش كه مورد رشك ديگران باشي!

اي هشام! از گردنفرازي بپرهيز كه هر كس را در دل، به مقدار دانه اي تكبر باشد، وارد بهشت نمي گردد: بزرگي شايسته خدا است و هر كس با وي در آن باره ستيزد، خداوند او را به رو در آتش دوزخ اندازد.

اي هشام! از ما نيست آن كه هر روز به حساب خود رسيدگي نكند و اگر كار نيك انجام داده، بيشتر انجام دهد، و اگر بد كرده، از خداوند



[ صفحه 250]



طلب آمرزش كند و به درگاهش توبه نمايد.

اي هشام! دنيا به صورت زن كبود چشمي براي حضرت مسيح مجسم شد. عيسي عليه السلام به او گفت: تا حال چند شوهر كرده اي؟ گفت: بسيار، فرمود: همه ي آنها طلاقت داده اند؟ گفت: نه، بلكه همه را كشته ام! حضرت مسيح فرمود: واي بر شوهران زنده ات كه چگونه از گذشته ها عبرت نگرفته اند.

اي هشام! روشنايي بدن در چشم انسان است، اگر چشم بينا بود، همه ي بدن روشن است. و روشنايي جان، همان عقل است و اگر بنده اي خردمند باشد، پروردگارش را مي شناسد و چون به پروردگارش عارف شد، در دينش بينا خواهد بود، و اگر به پروردگارش عارف نبود، دينش پايدار نماند. همان طوري كه بدن بدون خون، زنده نمي ماند، دين نيز بدون برهان روشن، باقي نمي ماند و دليل روشن، بدون خرد استوار نماند. اي هشام! براستي كه زراعت، در دشت رويد نه در سنگلاخ، همچنين حكمت، در دل متواضع رشد كند نه در دل متكبر زورگو، زيرا خداوند تواضع را وسيله ي عقل قرار داده و تكبر را از ابزار بي خردي ساخته است. آيا نمي داني هر كه سر به سقف خانه كوبد، سرش بشكند و هر كه سر بزير باشد، سايه بر او افكند و او را در بر گيرد و همچنين هر كه براي خدا تواضع نكند، خداوند او را خوار سازد و هر كس براي خدا تواضع كند، خداوند او را بالا برد.

اي هشام! چقدر ناگوار است تنگدستي پس از توانگري و گناه بعد از عبادت. و زشت تر از آن، كار آن پرستنده ي خدا است كه پرستش خدا را ترك كند.

اي هشام! خيري در زندگي نيست مگر براي دو كس: يكي آن كه گوش دهد و به خاطر بسپارد و ديگر آن عالمي كه سخن بگويد.

اي هشام! ميان بندگان خدا چيزي بهتر از عقل تقسيم نشده است، خواب عاقل بهتر از شب زنده داري نادان است.

اي هشام، رسول خدا (ص) فرمود: هرگاه بنده ي مؤمني را ساكت ديديد به او نزديك شويد كه او حكمت القاء كند. مؤمن كم حرف و پركار



[ صفحه 251]



است و منافق پرحرف و كم كار.

اي هشام! خداوند به داوود عليه السلام وحي كرد كه به بندگانم بگو: عالم فريفته ي دنيا را، ميان من و خودشان واسطه نكنند تا آنان را از ياد من و از راه محبت من و مناجاتم باز دارد. آنان راهزنان بندگان من هستند، كمترين كاري كه با آنان بكنم آن است كه شيريني دوستي و مناجاتم را از دلشان بيرون سازم.

اي هشام! هر كه خود را بزرگ بيند، فرشته هاي آسمان و فرشتگان زمين او را لعنت كنند. و هر كه به برادرانش تكبر ورزد و بر آنها گردنفرازي كند، با خدا مخالفت كرده. و هر كس مدعي مقامي باشد كه در خور آن نيست به راه خطا رفته است.

اي هشام! خداوند به داوود عليه السلام وحي كرد: اي داوود! يارانت را بر حذر دار و آنان را بترسان از حب شهوتها، زيرا كه آنان به شهوتهاي دنيا دل بسته اند، و دلهايشان، از من پوشيده است.

اي هشام! از تكبر نسبت به اوليايم بپرهيز، مبادا به دانشت بنازي كه خدا تو را دشمن بدارد، و پس از دشمني خدا از دنيا و آخرت خود سودي نبري. در دنيا همانند كسي باش كه در خانه اي ساكن است كه مال او نيست و منتظر كوچ كردن است.

اي هشام! همنشيني با دين داران، باعث شرف دنيا و آخرت است. مشورت با خردمندان خيرخواه، باعث بركت و رشد و توفيق الهي است و چون خردمند خيرخواه به تو نظري داد، مبادا مخالفت كني، كه مخالفت با نظر او هلاكت آور است.

اي هشام! از آميزش با مردم و انس با ايشان بپرهيز، مگر اين كه خردمند و امانتدار در ميان آنها بيابي، با او انس بگير و از ديگران بگريز، چنان كه از درندگان شكاري. و خردمند سزاوار است وقتي كه كاري كند، از خدا شرم دارد. و چون به نعمت خاصي برسد، ديگران را با خود در كار شريك كند. و چون يكي از دو كار برايت پيش آيد كه نداني كدام درست است و كدام بهتر است؟ ببين كدام يك به هواي نفست نزديكتر است با آن مخالفت كن، زيرا كه بسياري از



[ صفحه 252]



وقتها حق، در گرو مخالفت با نفس است. مبادا حكمت را به دست آوري و به دست نادانان بسپاري.»

پس هشام عرض كرد:

اگر مردي را ديدم كه خواهان آن است جز اين كه فهمش بر آنچه به وي القاء كنند، نارسا است چه كنم؟ فرمود:

«به او در نصيحت كردن ملاطفت كن و اگر دلتنگ شد، خود را دچار فتنه مكن. (سپس آن حضرت، به دنبال سخنانش فرمود:) از رد كردن متكبران برحذر باش، زيرا علم و دانش اگر بر افراد نابخرد عرضه شود، خوار و بي ارزش مي شود.»

آنگاه، هشام گفت:

اگر كسي را نيافتم كه عقلش برسد تا بپرسد، چه كنم؟ فرمود:

«ناداني او را به پرسيدن، غنيمت شمار، تا از فتنه ي گفتار و فتنه ي مهم رد كردن ديگران در امان بماني! و بدان كه خداوند، متواضعان را به اندازه ي تواضعشان بالا نبرد، بلكه به قدرت عظمت و بزرگواري خود، بلندمرتبه سازد. و خائفان را به اندازه ي ترسشان، آسايش، ندهد، بلكه به اندازه ي كرم وجود خود، در امان سازد. و افراد غمگين را به مقدار غمگيني شان، كارگشائي نكند، بلكه به اندازه ي مهر و علاقه ي خود، كارگشايي نمايد. تو چه گمان مي كني نسبت به كسي كه مهربان است و به آزار رساننده ي دوستان خود نيز مهرباني مي كند، تا چه رسد به كساني كه براي او، خود را بيازارند. و چه گماني مي بري نسبت به كسي كه توبه پذير و مهربان است، حتي از دشمنش توبه را مي پذيرد تا چه رسد به كسي كه رضاي او را مي جويد و دشمني مردم را به خاطر او پذيرا است.

اي هشام! هر كس دنيا را دوست داشت، ترس آخرت از دلش بيرون رود، و به هيچ بنده اي دانش ندهند كه بيشتر دنيا را دوست بدارد، مگر اين كه از خدا دورتر و نزد او دشمن تر گردد.

اي هشام! خردمند هوشيار كسي است كه آنچه را كه توانايي ندارد،



[ صفحه 253]



واگذارد، و بسيار باشد كه سلامتي در مخالفت با هواس نفس است، هر كس آرزوي طولاني دارد، عملش بد است!

اي هشام! اگر راه سير مرگ را مي ديدي از آرزويت كاسته مي شد!

اي هشام! از طمع بپرهيز و بر تو باد به نااميدي از آنچه در دست مردم است طمع از مردم ببر، كه طمع كليد هر خواري و ذلت است و عقلها را مي ربايد و مردانگي ها را از بين مي برد و آبرو را مي ريزد و دانش را نابود مي كند. و بر تو باد كه به پروردگارت پناه ببري و بر او توكل كني، با نفس خود پيكار كن تا از راه هوسش برگرداني، زيرا جهاد با نفس همچون جهاد با دشمن، بر تو واجب است.»

هشام مي گويد: عرض كردم: با كدام دشمنان جهاد واجب تر است؟ فرمود:

«با دشمني كه از همه ي دشمنان به تو نزديكتر و متجاوزتر و زيانبارتر است و دشمني اش با تو سخت تر، و او با همه ي نزديكي اش به تو، از تو پوشيده است و با آن كه، دشمنان ديگر را بر تو وادار كند، تو او را نمي بيني، آن ابليس است كه براي وسوسه در دلها گمارده شده است، با اوست كه بايد سخت دشمني كني، او در مبارزه براي هلاك ساختن، تو از تو پايدارتر و شكيباتر نيست، زيرا او با همه ي توانايي كه دارد از تو ناتوان تر و با تمام بدي هايي كه دارد از تو كم زيان تر است. در صورتي كه تو به خدا پناه بري، به راه راست رهبري شده اي.

اي هشام! هر كه را خداوند به سه خصلت گرامي دارد به او لطف كرده است: خردي كه جلو هواي نفس او را بگيرد و دانشي كه رنج ناداني از او ببرد، و بي نيازي و توانگري كه ترس فقر و تنگدستي را از او بزدايد. اي هشام! از اين دنيا دوري كن و از اهل دنيا برحذر باش. زيرا مردم در دنيا چهار دسته اند: كسي كه نابود شده و هم آغوش هوا و هوس است، كسي كه دانشجو و خواننده قرآن است كه هرچه بر دانشش افزوده شود، تكبرش افزون گردد. و قرآن خواني كه دانش خود را وسيله ي گردنفرازي بر زيردستان قرار دهد. عابد ناداني كه زيردستان خود را در عبادت كوچك شمارد، و دوست دارد كه او را تعظيم و توقير نمايند. و بيناي دانشمند و عارفي كه به راه حق آشنا است و قيام بدان را دوست دارد،



[ صفحه 254]



و او درمانده و يا مغلوب است، نمي تواند بدانچه فهميده قيام كند و بدين سبب اندوهناك و غمگين است. او بهترين اهل زمان خود و پسنديده ترين خردمندان عصر خويش است.»

تا اينجا سخن امام عليه السلام درباره ي اين سفارش و موعظه ي گرانقدر كه جامع اصول فضايل و آداب و قوانين راه و رفتار و اخلاق بود، پايان گرفت. در اين حديث، امام عليه السلام آنچه براي توده ي مردم در زندگي فردي و اجتماعي كارساز و سازنده بود، بيان فرمود.


پاورقي

[1] الله و علم الحديث: ص 175 - 174.

[2] تفسير الجواهر: 1 / 155.

[3] سوره ي نحل: آيه 12.

[4] سوره ي مؤمن: آيه 66.

[5] عين متن آيه نيست بلكه مضمون آيه چهارم سوره ي مباركه ي جاثيه است.

[6] سوره ي حديد: آيه 18.

[7] سوره ي رعد: آيه 4.

[8] سوره ي روم: آيه 24.

[9] سوره ي انعام: آيه 151.

[10] سوره ي روم: آيه 28.

[11] سوره ي انعام: آيه 32.

[12] سوره ي صافات: آيات 136 تا 138.

[13] سوره ي عنكبوت: آيات 33 و 34.

[14] تفسير ابن كثير: 4 / 20.

[15] روح المعاني: 7 / 313.

[16] سوره ي عنكبوت: آيه 43.

[17] تفسير رازي.

[18] سوره ي بقره: آيه 169.

[19] سوره ي بقره: آيه 171.

[20] سوره ي يونس: آيه 42.

[21] سوره ي فرقان: آيه 44.

[22] سوره ي حشر: آيه 13.

[23] سوره ي بقره: آيه 43.

[24] التبيان: 1 / 188، چاپ ايران.

[25] المنار: 1 / 100.

[26] مجمع البيان: 1 / 98.

[27] سوره ي انعام: آيه 116.

[28] سوره ي لقمان: آيه 25.

[29] سوره ي عنكبوت: آيه 63.

[30] روح المعاني: 6 / 423.

[31] سوره ي سبا: آيه 13.

[32] سوره ي ص: آيه 24.

[33] سوره ي غافر: آيه 28.

[34] سوره ي هود: آيه 40.

[35] سوره ي انعام: آيه 37.

[36] سوره ي مائده: آيه 103.

[37] سوره ي بقره: آيه 268.

[38] سوره ي آل عمران: آيه 6.

[39] سوره ي آل عمران: آيه 189.

[40] سوره ي رعد: آيه 19.

[41] سوره ي زمر: آيه 8.

[42] سوره ي ص: آيه 28.

[43] سوره ي غافر: آيه 52.

[44] سوره ي ذاريات: آيه 54.

[45] يعني: تمام آيات متشابه و محكم.

[46] سوره ي ق: آيه 36.

[47] سوره ي لقمان: آيه ي 11.

[48] سوره ي منافقون: آيه 3.

[49] سوره ي بقره: آيه 217.

[50] مقصود از صاحب وافي، ملامحسن معروف به فيض كاشاني صاحب تفسير صافي و كلمات مكنونه است و مقصود از استاد او نيز احتمالا ملاصدرا صاحب اسفار باشد كه هم استاد و هم پدرزن فيض كاشاني بود. م.

[51] مقصود از صاحب وافي، ملامحسن معروف به فيض كاشاني صاحب تفسير صافي و كلمات مكنونه است و مقصود از استاد او نيز احتمالا ملاصدرا صاحب اسفار باشد كه هم استاد و هم پدرزن فيض كاشاني بود. م.

[52] سوره ي نازعات: آيه 36.

[53] وافي.

[54] سوره ي زمر: آيه 9.

[55] اصول كافي: 1 / 20 - 13، و در كتاب وافي نيز 1 / 28 - 26 نقل شده است.

[56] سوره ي الرحمن: آيه 60.