بازگشت

رساله ي امام كاظم در توحيد


از جمله آثار ارزشمندي كه از امام عليه السلام به يادگار مانده است، رساله ي او در توحيد است. اين رساله - با همه ي اختصارش - آكنده از دلايل كلامي بر وجود خداي تعالي و بيان صفات ثبوتي و سلبي است. اين رساله - به طوري كه مورخان مي گويند - در پاسخ نامه اي بوده است كه فتح بن عبدالله خدمت امام فرستاده و از او درخواست جواب كرده است و آن بزرگوار پس از بسم الله به اين بيان پاسخ داده است:

«سپاس از آن خدايي است كه سپاس خود را به بندگانش الهام كرده و همه را با فطرت خداشناسي آفريده و به وسيله ي آفريدگان، به وجود خود راهنمايي كرده و آثار خلقت را دليل قدرت خويش گرفته [1] و ذاتش از پذيرش اوصاف مبرا است [2] و ديدارش از پذيرش ديدن بر كنار [3] و احاطه ي بر او از توان وهم، بيرون است [4] بودنش را مدتي و بقايش را نهايتي نمي باشد [5] مشاعر، او را در نيابند و هيچ پرده اي



[ صفحه 255]



او را مستور نسازد و تنها پرده ي ميان او و خلقش، همان آفرينش آنها است [6] ، براي اين كه، آنچه را ذات مخلوق پذيرا است، مقام كبريايي او را زيبنده نيست و آنچه شايسته ي مقام او نيست، در خور ممكنات است [7] ، براي جدايي صانع از مصنوع، و حد گذار و حد پذير و پروردگار و پروريده [8] او يكتا است، نه از نظر شمار [9] ، آفريدگار است نه به معني حركت [10] و بينا است نه به وسيله ي ابزار بينايي. شنوا است، نه به وسيله ي كاربرد ابزار [11] .

او گواه است، نه به وسيله ي حضور و تماس [12] با اشياء. نهان است، نه در پشت پرده حجاب [13] آشكار و ممتاز است، نه به حساب مسافت و فاصله مكاني. ازلي بودنش جلوي جولان انديشه ها را گرفته و جاودانگي اش، دست رد به سينه ي خردهاي تندرو زده است [14] كنه و حقيقت اش ديده هاي تيزبين را فلج كرده، و هستي اش اوهام تيز پرواز را از پا درآورده است.

آغاز باور داشتن او، شناخت وي [15] ، و كمال شناختش، يكتا دانستن



[ صفحه 256]



اوست، و كمال يكتا شمردن او، نفي صفات از اوست، چون هر صفتي گواهي دهد كه آن غير موصوف، و هو موصوفي گواهي دهد كه آن غير صفت است و هر دوي آنها گواه دوگانه بودن آنها است، و در وجود ازلي راه ندارد.

بنابراين هر كس خدا را وصف كند او را محدود ساخته [16] و هر كس محدودش نمايد، او را برشمرده است [17] ، و هر كس او را برشمارد، ازلي و قديم بودن او را نپذيرفته است [18] ، و هر كس بگويد: چگونه است؟ از وصف او پرسيده است [19] .

و هر كس گويد: در چيست؟ او را در چيزي گنجانده، و هر كه گويد: بر چيست؟ او را نشناخته است [20] و هر كس گويد: كجا است؟ جايي را از او خالي پنداشته [21] ؛ و هر كه گويد: ذات او چيست؟ او را در معرض توصيف قرار داده است [22] و هر كه گويد: تا كجا و چه وقت است؟ براي او نهايتي تصور كرده است. او دانا است، از زماني كه معلومي نبوده و آفريدگار است، از هنگامي كه مخلوقي وجود نداشته و پروردگار است، از موقعي كه پرورده اي لباس هستي نپوشيده



[ صفحه 257]



بوده است. اين چنين پروردگار ما وصف مي گردد و او بالاتر از توصيف ناسنجيده ي وصف كنندگان است» [23] [24] .

و در اين جا نامه اي كه مشتمل بر اصول و قوانين توحيد بوده، پايان مي گيرد. البته بسياري از اين مطالب و عبارات از اميرالمؤمنين عليه السلام نيز رسيده است، اما بايد توجه داشت كه امامان اهل بيت عليهم السلام در بسياري از موارد، در علم توحيد سخنانشان مشابه و همسان است. زيرا آنان بنيانگذاران قوانين و اصول علم توحيد و به وجود آورندگان دلايل و براهين آنند؛ و به وسيله ي ايشان اين علم شناخته شده و اصول و قوانينش استوار گشته است.


پاورقي

[1] مقصود آن است كه، آيات با عظمت آفرينش همچون آسمانها، زمين، خورشيد و ماه كه از آنها به آيات آفاقي نيز تعبير مي شود و همچنين با آفرينش ارواح، عقول و نفوس و ادراك كه به آنها آيات انفسي مي گويند، بر عظمت قدرت خود استدلال فرموده است.

[2] يعني صفات خدا عين ذات است نه عارض بر ذات و چون ذات مقدس او نامرئي است.

[3] يعني با چشم سر ديده نشود، بلكه تنها به نور معرفت ديده شود.

[4] يعني او محيط بر همه چيز است، چگونه ممكن است محاط باشد!.

[5] يعني او فوق زمان و آفريدگار زمان است. و هم او، قائم به ذات است نه به صفات.

[6] حجابها مخصوص موجودات مادي و حادثند و بر خدا زيبنده نيست.

[7] يعني: صفات ممكن بر ذات واجب او روا نيست، البته مقصود از امكان در اين جا امكان عام است كه شامل امتناع نيز مي گردد.

[8] ذات صانع كه كامل است از مصنوع ناقص جدا است و همين طور، خداي متعال كه نامتناهي است و او را حدي نباشد، با مخلوقي چون انسان محدود و متناهي، فرق دارد. و دلايل اثبات اينها در كتابهاي فلسفه و كلام آمده است.

[9] وحدت ذات و صفات او از تكرار اعداد مبرا است، چه! وحدت علم، قدرت، اراده و ساير صفات او، در خارج و ذهن، دوم ندارد، پس اين وحدت در باب اعداد راه ندارد، همان طوري كه وجود خدا در خارج و ذهن بي نظير است، وحدت او نيز مخصوص خود اوست.

[10] ايجاد خدا به معني افاضه و ابداع است، و حركت و عمل از عوارض جسم است و او مبرا است.

[11] چون نياز به ابزار از خصوصيات ممكن است و ممكن الوجود كه نياز به غير دارد، نه واجب تعالي.

[12] تماس نيز از خصوصيات جسم است و خداوند منزه از جسم و جسمانيات است.

[13] عقول نه از جهت استتار به او نمي رسند، بلكه خود قاصر و ناتوانند.

[14] ابعاد و مسافات و همچنين زمان از خصوصيات ممكن است، خداوند بالاتر از همه ي اينها و مبرا است.

[15] قبل از هر چيز، انسان بايد صانع و مدبر عالم را بشناسد، و شناخت مراتبي دارد:

الف: تصديق و باور داشتن به وجود خدا

ب: تنها به خدايي او معتقد بودن و هيچ چيز را شريك او نداشتن.

ج: اخلاص و ايمان به اين كه قدرت و ديگر صفات او عين ذات مقدس او است.

[16] يعني، اگر صفت او را عين ذات نداند، محدود ساخته است، چون هر صفت غير ذات، خود ناگزير تحت يكي از نه مقوله است و حد معيني دارد، اگر نه وجود بر آن عارض نمي گردد، در صورتي كه خداوند خود افاضه كننده ي وجود است!.

[17] يعني، هر كس خدا را محدود سازد، او را از جمله معدودات شمرده است و قبلا گفتيم كه نسبت شمارش به خدا محال است.

[18] يعني، هر معدودي نيازمند به غير است و هر نيازمندي مسبوق به عدم است؛ و هر كس خدا را در زمره ي معدودات شمارد، ازلي بودن او را انكار كرده است.

[19] يعني، هر كس چنين عقيده اي داشته باشد، براي خدا صفت زايد بر ذات قائل شده كه قبلا بطلان آن را بيان كرديم.

[20] چنين عقيده اي مستلزم جسم دانستن خدا است كه آن هم نسبت به خدا محال است.

[21] يعني: ساير جاها را تهي از خدا دانسته در صورتي كه هيچ ذره اي در عالم خالي از خدا نيست.

[22] كلمه ي «ماهو» در سؤال از چيستي اشياء مي آيد (ماء حقيقيه) و در پاسخ ويژگيهاي كلي ذاتي مركب از جنس و فصل قريب گفته مي شود، در صورتي كه وجود خدا، بدون ماهيت و در نتيجه بدون صفت است.

[23] چون عقول متناهي است، نمي تواند محيط بر نامتناهي باشد.

[24] اصول كافي: 1 / 140 - 139.