بازگشت

حقيقت بداء از نظر شيعه


شيعه پايبند بداء است، و امامان اهل بيت عليهم السلام آن را به صراحت بيان كرده اند، از ايشان نقل شده است كه

«خدا را به هيچ چيز همانند بداء عبادت نكنند.»

علماي اعلام با دلايل فراوان، امكان بداء و ضرورت اعتقاد به بداء را ثابت كرده اند اما - چنان كه در آينده توضيح خواهيم داد - نه بطور مطلق. از جمله كساني كه به صورت موضوعي و فراگير راجع به بداء بحث كرده اند، آيت الله العظمي سيد ابوالقاسم خوئي است، كه در ضمن بحث و گفتگوي خود آن را تقرير كرده است، همان طوري كه در كتاب «البيان» خويش نوشته است - و ما عين نوشته او را در «البيان»، در اين جا نقل مي كنيم - عبارت چنين است:

«بدايي كه شيعه ي اماميه بدان معتقد است، تنها در مورد قضاي غير حتمي الهي است اما قضاي محتوم، تخلف ناپذير است و ناچار بدانچه قضاي الهي تعلق گرفته است، بايد مشيت پروردگار نيز تعلق بگيرد. توضيح آن كه قضا بر سه قسم است:

اول - قضاي الهي كه هيچ كسي از مخلوق را بر آن آگاهي نيست و علم مخزوني كه مخصوص ذات مقدس او است. و شكي نيست كه بداء در اين قسم از قضا واقع نمي شود، بلكه در روايات زيادي از اهل بيت عليهم السلام رسيده است كه بداء از اين علم نشأت مي گيرد.

شيخ صدوق در كتاب «عيون» به سند خود از حسن بن محمد نوفلي، نقل كرده است كه امام رضا عليه السلام به سليمان مروزي، فرمود:

«از ابوعبدالله - امام صادق - عليه السلام روايت شده كه فرمود: خداوند عزوجل دو نوع علم دارد: يك نوع علم اندوخته و نهان، كه جز



[ صفحه 259]



او كسي آن را نمي داند، بداء نيز از اين نوع علم است.

و نوع ديگر، علمي كه به فرشتگان و پيامبران تعليم داده است، بنابراين دانايان از اهل بيت پيامبر شما، آن را مي دانند.»

شيخ محمد بن حسن صفار، در كتاب «بصائر الدرجات» به اسناد خود از ابوبصير نقل كرده است كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«خداوند داراي دو نوع علم است: علم نهاني و اندوخته كه جز او كسي از آن آگاه نيست، بداء از آن علم است و علمي كه فرشتگان و پيامبران الهي از آن آگاهند، و ما نيز آن را مي دانيم» [1] .

دوم - قضاي الهي كه به پيامبر و فرشتگان خبر داده كه در آينده - بطور حتم - انجام مي گيرد، و شكي نيست كه در اين قسم از قضاي الهي نيز بداء پيش نمي آيد. هرچند كه تفاوت اين مورد، با مورد اول در اين است كه بداء از اين علم نشأت نمي گيرد.

امام رضا عليه السلام به سليمان مروزي - در همان روايت پيشين كه از صدوق نقل شد - فرمود:

«علي عليه السلام همواره مي گفت: علم بر دو قسم است: يكي علمي است كه خداوند به فرشتگان و پيامبرانش تعليم داده است و آنچه را كه خداوند به فرشتگان و پيامبرانش آموخته است و كسي را از خلق، بر آن آگاه نساخته، آنچه از آن را كه بخواهد، جلو مي اندازد، و آنچه را كه بخواهد تأخير مي اندازد و آنچه را بخواهد از بين مي برد و يا ثابت مي دارد [2] .

عياشي از فضيل نقل كرده، مي گويد: از ابوجعفر - امام باقر - عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: از جمله امور، اموري هستند كه ناگزير انجام مي گيرند، و بعضي از امور نيز نزد خداوند محفوظند كه هر كدام را بخواهد، مقدم مي دارد و هر كدام را بخواهد محو يا اثبات مي كند و



[ صفحه 260]



بر اين امور، كسي را آگاه نساخته است - يعني ويژه ي ذات مقدس اوست - بنابراين آنچه را كه پيامبران از جانب خدا آورده اند، به طور حتم انجام مي گيرد، خداوند نه خود را و نه پيامبر و نه فرشتگانش را تكذيب نمي كند.»

سوم - آن قضاي الهي كه خداوند به پيامبر و فرشتگانش از انجام آن در خارج خبر داده است، جز اين كه انجام آن موقوف بر آن است كه مشيت الهي برخلاف آن تعلق نگيرد. و اين نوع از قضا همان است كه بداء در آن رخ مي دهد.

«آنچه را كه خداوند بخواهد، محو و اثبات مي كند، و نزد او است اصل كتاب» [3] .

و جناب ايشان، در مورد اين كه، بداي مورد نظر شيعه، همان قسم سوم از اقسام بداء است، استدلال بر بخشي از اخبار و روايات مأثور از اهل بيت عليهم السلام نموده و پس از آن توضيح كاملي به شرح زير بدان افزوده، مي فرمايد:

و بداء تنها در قضاي موقوف است كه از آن به لوح محو و اثبات تعبير مي شود و اعتقاد به جواز بداء، مستلزم نسبت جهل به خداي سبحان نمي گردد و در اين عقيده، چيزي كه با عظمت و جلال او منافات داشته باشد، وجود ندارد.

پس عقيده ي به بداء در حقيقت اعتراف صريح بر اين مطلب است كه جهان در حدوث و بقايش، زير نفوذ و قدرت خداوند است.

بنابراين، قول به بداء، اعتراف صريح است بر اين كه جهان زير نفوذ و قدرت خدا است، هم در پيدايشش و هم در بقايش، و اراده ي خداوندي ازلا و ابدا در همه ي اشياء نافذ است. بلكه با اعتقاد به بداء، امتياز و تفاوت بين علم الهي و علم مخلوق، روشن مي گردد. بنابراين، علم مخلوق - اگرچه پيامبران و اوصياء باشند - بدانچه علم الهي احاطه دارد، محيط نيست، زيرا كه بعضي از مخلوقين، هرچند كه - به تعليم الهي - عالم به تمام عوالم ممكناتند، بدانچه علم مخزون الهي احاطه دارد و مخصوص ذات مقدس خود قرار داده است، احاطه ندارند، زيرا كه وي به مشيت الهي براي وجود شي ء، و يا عدم مشيت خداوندي، آگاه نيست، مگر اين كه خداوند او را به طور حتم آگاهي دهد.



[ صفحه 261]



اعتقاد به بداء باعث انقطاع بنده و توجه خاص او به خدا و درخواست اجابت دعاي خود تنها از او، و كفايت مهماتش از وي، و درخواست توفيق اطاعت از او و دور كردنش از معصيت او، مي گردد. زيرا كه انكار بداء و پايبندي بر اين عقيده كه، هرچه قلم تقدير بر آن رفته است، ناگزير انجام مي گيرد - بدون استثناء - باعث نااميدي شخص معتقد به چنين عقيده، از اجابت دعا مي گردد، زيرا آنچه را كه بنده از پروردگار خود مي خواهد هرگاه قلم تقدير بر آن رفته باشد، خواه و ناخواه انجام مي پذيرد، ديگر نيازي به توسل و دعا و زاري بي فايده است.

و هنگامي كه بنده از اجابت دعاي خود نااميد باشد، زاري و دعا را در پيشگاه آفريدگار وا مي گذارد چه آن كه، ديگر فايده اي ندارد. و همين طور است جريان ساير عبادات و صدقاتي كه از معصومين عليهم السلام رسيده است، زيرا كه اينها نه باعث زيادي عمر و نه روزي و چيزهاي ديگري مي گردد كه بنده ي خدا در پي به دست آوردن آنها است [4] .

و پس از اين مطالب، ايشان مطلب خود را به وسيله ي آيات و روايات وارده از طريق عامه و خاصه بر ضرورت بداء و لزوم اعتقاد بدان، مورد تأكيد قرار داده است.

اين بود عقيده شيعه در مورد بداء - آن طوري كه آية الله خوئي بيان فرمودند - و اين مطلب واضح و روشني است كه درستي آن را دليل و برهان تأييد مي كند.


پاورقي

[1] شيخ كليني از ابوبصير نقل كرده است. وافي، باب بداء 1 / 113.

[2] شيخ كليني همين روايت را از فضل بن يسار به نقل از ابي جعفر - امام باقر - عليه السلام نقل كرده است، همان مصدر.

[3] سوره ي رعد: آيه 39.

[4] تفسير البيان: 1 / 276 - 271.