بازگشت

ايمان به خدا


وقتي كه نفوس، آكنده از روح ايمان به خدا گشتند، از گناهان پاك و از تيرگي ها پاكيزه مي گردند،... پس به وسيله ي ايمان است كه عدالت و محبت سايه گستر مي شود و فضيلت و مهرورزي همگاني مي گردد و بر انواع ناپسنديهاي اجتماعي از قبيل ستمكاري، فريبكاري و دشمني خاتمه داده مي شود...



[ صفحه 266]



براستي خداوند، پيامبران و سفراي خود را بر بندگان فرستاده است تا در زمين جانهاي آنان، اين نهال ارزشمند را غرس كنند. و امام عليه السلام از همين فضيلت سخن گفته و آن را بر تمامي اعمال برتري داده است. و اين هنگامي بوده است كه شخصي از آن بزرگوار پرسيد:

«اي عالم! به من بگو: كدام عمل در نزد خدا از همه ي اعمال بالاتر است؟

آن عملي كه جز در سايه ي آن هيچ عمل ديگر پذيرفته نمي شود.

آن عمل كدام است؟

ايمان به خدا، آن چيزي كه بالاتر از همه اعمال و پرنتيجه تر و ارجمندتر از همه است.

به من بگو: آيا ايمان، گفتار و رفتار با هم است و يا تنها گفتار بدون عمل است؟

ايمان، تمامش عمل است و گفتار بخشي از همان عمل، آن هم به دليل وجوبي است از طرف خدا، اين مطلب در كتاب خدا روشن و نورش آشكار و حجتش ثابت است و كتاب خدا خود گواه بر آن بوده و بدان دعوت مي كند.

آن را برايم تعريف كن تا خوب درك كنم!

ايمان حالات و درجات و طبقات و جايگاه هايي دارد. بخشي از آن، كامل و پايان يافته است و بخشي ديگر، ناقص و نقصش آشكارا است و قسمتي از آن زايد است ولي آن زيادت رجحان دارد.

ايمان براستي كامل مي گردد و زياد و كم مي شود؟!!

آري.

چگونه مي شود؟

خداوند متعال، ايمان را بر اعضا و جوارح فرزند آدم واجب گردانيده و بر آنها تقسيم كرده و جدا جدا سهم هر يك را معين ساخته است. بنابراين هيچ عضوي از اعضاي بني آدم نيست مگر اين كه به بخشي از ايمان موظف است كه عضو ديگر موظف نيست، از جمله، قلب است كه بدان وسيله درك مي كند و مي فهمد. و آن فرمانرواي بدن آدمي



[ صفحه 267]



است كه بدون امر و نظر او، اعضاي بدن هيچ كاري، بيروني و يا دروني را انجام نمي دهند.

از آن جمله، دستها است كه بدان وسيله حمله و دفاع مي كند، پاها است كه بدان وسيله راه مي رود. و از جمله، آلات تناسلي است كه بدان وسيله آميزش مي كند، چشمان است كه با آنها مي بيند، گوشها است كه با آنها مي شنود.

و بر قلب چيزهايي را واجب كرده است كه بر زبان واجب نكرده، و بر زبان چيزي را واجب گردانيده كه بر چشمها واجب نكرده است و بر چشمها چيزي را واجب گردانيده غير از آنچه كه بر گوش واجب كرده است. و بر گوش چيزي را واجب كرده كه بر دستها واجب نكرده و بر دستها غير از آنچه بر پاها واجب كرده،چيز ديگري را فرض نموده است و بر پاها چيزي غير از آنچه بر آلات تناسلي واجب نموده و بر آلات تناسلي جز آنچه را كه بر چهره ي انساني واجب است، فرض كرده است.

اما آنچه را كه از ايمان، بر قلب واجب گردانيده است عبارت است از: اقرار، شناخت، تصديق، تسليم، باور و رضا بر اين كه خدايي جز خداي يكتاي بي شريك وجود ندارد، او يگانه، بي نياز از همه چيز و همه نيازمند به او هستند، نه همسر و نه فرزندي دارد. و اين كه محمد (ص) بنده و فرستاده ي او است...». [1] .


پاورقي

[1] اصول كافي: 2 / 39 - 38.