بازگشت

دعاي امام بر كسي كه به او ستم كرده است


امام عليه السلام در قنوت نماز بر يكي از ستم كنندگانش نفرين كرده است كه، به احتمال قوي، يكي از خلفاي عباسي زمان آن حضرت باشد، كه انواع غم و غصه را بر



[ صفحه 281]



دل آن بزرگوار وارد ساخته است. و ما عين عبارت دعا را به طور كامل در اينجا مي آوريم تا سختي هايي كه امام عليه السلام از طاغوت هاي زمان خود ديده است روشن گردد.

«اللهم، اني و فلان ابن فلان، عبدان من عبيدك، نواصينا بيدك تعلم مستقرنا و مستودعنا و منقلبنا و مثوانا، و سرنا، و علانيتنا تطلع علي نياتنا و تحيط بضمائرنا، علمك بما نبديه كعلمك بما نخفيه، و معرفتك بما نبطنه كمعرفتك بما نعلنه، و لا ينطوي عندك شي ء من امورنا و لا يستتر دونك حال من أحوالنا، و لا لنا منك معقل يحصننا، و لا حرز يحرزنا، و لا مهرب لنا نفوتك به، و لا تمنع الظالم منك حصونه، و لا يجاهدك عنه جنوده، و لا يغالبك مغالب بمنعة، أنت مدركه أينما سلك و قادر عليه أينما لجأ، فمعاذ المظلوم منا بك، و توكل المقهور منا عليك، و رجوعه اليك، يستغيث بك اذا خذله المغيث، و يستصرخك اذا قعد عنه النصير، و يلوذ بك اذا نفته الأفنية، و يطرق بابك اذا أغلقت عنه الأبواب المرتجة،

«بار خدايا! من و فلاني فرزند فلاني دو بنده از بندگان تو هستيم، و زمام اختيار هر دوي ما به دست تو است، تو جاي آرام گرفتن ما، جاي باز ايستادن ما، جاي سرنگون شدن ما، آرامگاه، ظاهر و باطن ما را مي داني، و از نيت هاي ما آگاهي، و بر رازهاي قلبي ما مطلعي، آگاهي تو به آنچه ما آشكار انجام مي دهيم همانند آگاهي تو بر آنچه كه ما پنهان مي داريم است، و معرفت تو بدانچه مخفي مي داريم، بسان معرفت بر آن است كه ما آشكارا مي سازيم. هيچ يك از كارهاي ما از تو پنهان نيست و هيچ حالتي از احوال ما از تو پوشيده نمي باشد و هيچ پناهگاهي از عذاب تو نداريم كه ما را حفظ كند و نه جاي امني كه ما را ايمن دارد و نه راه فراري كه از تو پنهان دارد. نه كاخ هاي ستمگر، وي را از قدرت باز دارد و نه سپاهيانش مي توانند مانع شوند، نه ستيزه گري، با جلوگيري خود، توان ستيز با تو را دارد. هرجا برود، تو سرانجام او را مي يابي و به هر كجا پناهنده شود، تو بر او دست مي يابي پس آن كه از ما دو نفر مظلوم است، به تو پناه آورده و آن كه مورد ستم قرار گرفته، به تو اعتماد كرده و بازگشتش به سوي تو است، وقتي كه بي ياور بماند از تو ياري مي طلبد، و هرگاه كسي او را ياري نكند، تو را به فرياد



[ صفحه 282]



و يصل اليك اذا احتجبت عنه الملوك الغفلة، تعلم ما حل به من قبل ان يشكوه اليك و تعرف ما يصلحه قبل ان يدعوك له، فلك الحمد بصيرا عليما لطيفا.

اللهم، و انه قد كان في سابق علمك و محكم قضائك، و جاري قدرك، و نافذ أمرك، و ماضي مشيئتك في خلقك أجمعين شقيهم و سعيدهم و برهم و فاجرهم ان جعلت لفلان ابن فلان علي قدرة فظلمني بها و بغي علي بمكانها و استطال و تعزز بسلطانه الذي خولته اياه، و تجبر و افتخر بعلو حاله الذي نولته، و غره املاؤك، و أطغاه حلمك عنه فقصدني بمكروه عجزت عن الصبر عليه، و تعمدني بشر ضعفت عن احتماله و لم أقدر علي الاستنصاف منه لضعفي، و لا علي الانتصار لقلتي فوكلت أمره اليك، و توكلت في شأنه عليك، و توعدته بعقوبتك، و حذرته

مي طلبد، و هرگاه از تمام درها رانده شود، به تو پناه مي آورد، و آنگاه كه همه ي درهاي اميد به روي او بسته شود در خانه ي تو را مي كوبد، و هرگاه پادشاهان غفلت زده، خود را از او پنهان دارند، او به تو پيوندد، پيش از آن كه زبان به شكوه گشايد، تو گرفتاري او را مي داني، و پيش از خواندن تو، مصلحتش را مي داني، پس تو را سپاس به خاطر بينائي، دانايي و مهرباني ات.

خدايا! براستي در علم گذشته، قضاي استوار، تقدير جاري، فرمان مؤثر و اراده ات كه درباره ي تمام بندگانت از خوشبخت تا بدبخت، نيك و بدشان گذشته است، اگر از آن رو كه براي فلاني فرزند فلاني مقدر كرده بودي از آن رو به من ستم كرد و بدان جهت بر حق من تجاوز نموده و دست درازي كرد، و به قدرتي كه تو به او داده بودي بزرگ منشي كرد، و به وسيله ي ارجي كه به او مرحمت كرده بودي گردن فرازي و فخرفروشي كرد، و فرصتي كه داده بودي او را مغرور ساخت، و حلم تو او را به سركشي واداشت. پس قصد آزار مرا كرد، به نحوي كه از صبر بر آن ناتوان، و آهنگ شري را نسبت به من نمود كه از تحمل آن عاجزم، و از انتقام وي به خاطر ضعفم ناتوانم و هم به خاطر كمي يار و ياورم، نمي توانم بر او پيروز شوم، از اين رو كار او را به تو واگذاردم، و



[ صفحه 283]



ببطشك، و خوفته بنقمتك، فظن ان حلمك عنه من ضعف، و حسب ان املاءك له من عجز، و لم تنهه واحدة عن اخري، و لا انزجر عن ثانية باولي لكنه تمادي في غيه، و تتابع في ظلمه، و لج في عدوانه و استشري في طغيانه جرأة عليك يا سيدي و مولاي و تعرضا لسخطك الذي لا تحبسه عن الباغين.

فها أنا يا سيدي مستضام تحت سلطانه، مستذل بفنائه، مبغي علي، وجل خائف، مروع مقهور قد قل صبري و ضاقت حيلتي، و تغلقت علي المذاهب الا اليك، و انسدت عني الجهات الا جهتك، و التبست علي اموري في دفع مكروهه، و اشتبهت علي الآراء في ازالة ظلمه، و خذلني من استنصرته من خلقك، و أسلمني من تعلقت به من عبادك، فاستشرت نصحي فأشار علي بالرغبة اليك، و استرشدت دليلي فلم يدلني الا اليك،

درباره ي او به تو توكل نموده و از كيفر تو، او را تهديد كرده و از حمله ي تو، او را ترسانده و از عذاب تو، بيم دادم. او گمان كرد كه حلم تو نسبت به او از روي ضعف است و تصور كرد كه فرصت دادن تو او را از روي ناتواني است، خودداري نكرد و بار ديگر سرسخت تر شد، و يكبار از بار دوم او را باز نداشت و تجاوز نوبت اول از دومي باز نداشت، بلكه او در گمراهي خود ماند و بر ستمكاري اش ادامه داد و در دشمني اش پابرجا مانده و در سركشي خود، راه گستاخي بر تو را پيش گرفت.

اي سرور و اي آقاي من! او خود را در معرض خشم تو قرار داده كه از ستمگران آن را باز نمي داري. و اي آقاي من! من اينك زير سلطه ي او پايمالم، و در آستانه ي او خوارم، در حالي كه بر من ستم مي راند. ترسان، بيمناك، هراسان و مقهورم، صبرم اندك و راه چاره بر من تنگ شده و تمام راه ها جز بسوي تو، به روي من بسته شده است و از هر طرف جز سمت تو، جلو من گرفته است و در رفع شر او درمانده، و در رفع ظلم او، فكرم مشوش گشته است، و از هر كس از بندگانت ياري خواستم، مرا خوار گذاشت، و به هر كس اميد بستم، مرا رها كرد. به خلوصم بازگشتم، او مرا به جانب تو گرايش داد، و از راهنمايم، راه را جستم، تنها بسوي تو رهبري كرد، اينك اي مولاي من! به جانب تو



[ صفحه 284]



فرجعت اليك يا مولاي صاغرا راغما مستكينا عالما انه لا فرج لي الا عندك، و لا خلوص لي الا بك انتجز وعدك في نصرتي و اجابة دعائي لأن قولك الحق الذي لا يرد و لا يبدل، و قد قلت تباركت و تعاليت (و من بغي عليه لينصرنه الله) و قلت جل ثناؤك، و تقدست أسماؤك: (أدعوني أستجب لكم) فأنا فاعل ما أمرتني به لا منا عليك، و كيف امن به و أنت دللتني عليه، فاستجب لي كما وعدتني يا من لا يخلف الميعاد، و اني لأعلم يا سيدي ان لك يوما تنتقم فيه من الظالم للمظلوم، و أتيقن ان لك وقتا تأخذ فيه من الغاصب للمغصوب، لأنه لا يسبقك معاند، و لا يخرج من قبضتك منابذ، و لا تخاف فوت فائت و لكن جزعي و هلعي لا يبلغان الصبر علي اناتك، و انتظار حلمك فقدرتك يا سيدي فوق كل قدرة و سلطانك غالب كل سلطان، و معاد كل أحد اليك، و ان امهلته، و رجوع كل ظالم اليك و ان

بازگشته ام در حالي كه كوچك، ناچار، درمانده ام و مي دانم كه چاره اي جز از جانب تو و نجاتي جز به وسيله ي تو نيست.

خدايا! وعده ات را در ياري من و پذيرش دعايم عملي ساز، زيرا قول تو حق است، تغيير و تبديل ندارد، تو خود - با بزرگي و مقام ولايت - فرمودي: [و هر كه مظلوم واقع شود، خداوند او را حتما ياري مي كند.] و باز تو خود فرمودي: [مرا بخوانيد تا اجابت كنم شما را] و من آنچه دستور دادي، بدون منت بر تو، انجام دادم و چگونه منت نهم، در حالي كه تو خود، مرا راهنمايي بر آن كردي، پس اي كه خلف وعده نمي كني مطابق وعده ات دعاي مرا بپذير! و من اي سرورم به حق مي دانم كه تو، روزي داري كه در آن روز انتقام مظلوم را از ظالم مي گيري و يقين دارم كه تو را وقتي است كه در آن وقت از غاصب حق مغصوب را مي ستاني، زيرا كه هيچ دشمني بر تو پيشي نگرفته، و هيچ ستيزه جويي از دست قدرت تو بيرون نگشته، و بيم از بين رفتن هيچ چيزي نيست بلكه بي تابي و بي قراري من، به پاي صبر بر گذشت تو و انتظار حلم و بردباري تو نمي رسند.

اي سرور من! قدرت تو بالاتر از هر قدرتي و سيطره ي تو بالاتر از هر سيطره اي است. و بازگشت هر كسي بسوي تو است، هرچند كه مهلتش دهي، و رجوع هر



[ صفحه 285]



انظرته، و قد اضرني يا سيدي حلمك عن (فلان) و طول اناتك له، و امهالك اياه، و يكاد القنوط ان يستولي علي، لولا الثقة بك، و اليقين بوعدك، فان كان في قضائك النافذ و قدرتك الماضية انه ينيب، او يتوب، او يرجع عن ظلمي و يكف عن مكروهي، و ينتقل عن عظيم ما ركب مني.

فصل علي محمد و آله، و اوقع ذلك في قلبه قبل ازالة، نعمتك التي أنعمت بها عليه، و تكدير معروفك الذي صنعته اليه، و ان كان علمك به غير ذلك من مقامه علي ظلمي، فاني أسألك يا ناصر المظلومين المبغي عليهم اجابة دعوتي، فصل علي محمد و آله، و خذه من مأمنه أخذ عزيز مقتدر، و أفجأه في غفلته مفاجاة مليك منتصر، و أسلبه نعمته و سلطانه، و افضض عنه جموعه و اعوانه و مزق ملكه كل ممزق، و فرق انصاره كل مفرق، و أعزله من نعمتك التي لم يقابلها بالشكر و الاحسان،

ستمگري به تو است، اگرچه فرصتش دهي.

اي آقاي من! حلم تو نسبت به فلاني و زيادي صبر تو و فرصت دادنت به او، مرا صدمه زده است، و نزديك است نااميدي بر من چيره شود، اگر اطمينان به تو و يقين به وعده ي تو نبود. پس اگر در قضاي حتمي و تقدير تو گذشته است كه او باز مي گردد و يا توبه مي كند و يا از ستم كردن بر من، برمي گردد و از آزار من دست برمي دارد و از گناه بزرگي كه نسبت به من مرتكب شده، دگرگون مي شود. پس بر محمد و خاندان او درود فرست و اين را، پيش از اين كه نعمتي را كه به او داده اي زايل گردد، و خوبي كه نسبت به او كرده اي تيره شود، در دل او بينداز، و اگر در علم تو نسبت به پايداري او بر ستمكاري به من جز آن گذشته است، پس اي ياور مظلومان در برابر ستمكاران! از تو اجابت دعايم را مسألت دارم، پس بر محمد و آل محمد درود فرست، و او را از جاي امن خويش با نهايت قدرت بگير، و چون توانايي، انتقام گير و ناگهاني در حال غفلتش، غافلگير كن، و نعمت و قدرتش را از او سلب و اطرافيان و ياورانش را پراكنده و طومار سلطنتش را در هم پيچ، و يارانش را كاملا پراكنده ساز و نعمت خود را كه با شكر و احسان، سپاسگزاري نكرده از او برگير، و لباس شوكت خود را كه به نيكي مقابله



[ صفحه 286]



و انزع عنه سربال عزك الذي لم يجازه بالاحسان، و اقصمه يا قاصم الجبابرة، و اهلكه يا مهلك القرون الخالية، و أبره يا مبير الامم الظالمة، و اخذله يا خاذل الفرق الباغية، و ابتر عمره، و ابتز ملكه، و عف اثره، و اقطع خيره، و اطف ناره، و اظلم نهاره، و كور شمسه، و ازهق نفسه، و اهشم سوقه، و جب سنامه، و ارغم انفه، و عجل حتفه، و لا تدع له جنة الا هلكتها، و لا دعامة الا قصمتها، و لا كلمة مجتمعة الا فرقتها و لا قائمة علو الا وضعتها، و لا ركنا الا وهنته، و لا سببا الا قطعته، و ارنا انصاره و جنوده عبيدا بعد العزة، و اجعلهم متفرقين بعد اجتماع الكلمة، و مقنعي الرؤوس بعد الظهور علي الامة، و اشف بزوال امره القلوب الوجلة و الأفئدة اللهيفة، و الأمة المتحيرة، و البرية الضايعة، و اظهر بزواله الحدود المعطلة، و السنن الداثرة، و الاحكام المهملة، و المعالم المتغيرة، و الآيات المحرفة،

نكرده از تن او بركن و او را در هم شكن، اي درهم شكننده ي ستمگران! و نابودش كن، اي نابود كننده ي مردم روزگاران گذشته! و هلاكش كن، اي هلاك كننده ي امت هاي ستمكار! و خوارش كن، اي خوارساز گروه هاي سركش! و رشته ي عمرش را قطع، و ملكش را به قهر از او بگير، بازدار روش او را و آزمايش او را قطع كن، آتش او را خاموش و روشني او را تاريك ساز و خورشيد او را تيزه و خود او را هلاك نما. و رونق بازار او را بشكن، و كوهان شتر او را ببر، و دماغ او را به خاك بمال، مرگ او را نزديك كن. هيچ شادي برايش نگذاري جز اين كه نابود سازي، و هيچ پايه اي، مگر درهم بشكني و هيچ وحدت كلمه اي، مگر متفرق سازي و هيچ پايه ي بلندي، مگر پست كني و هيچ اساسي، مگر سست نموده، و وسيله اي، مگر بگسلي.

ياران و سپاهيانش را براي ما - پس از عزتي كه دارند - بردگان، قرار ده! و پس از اتحادي كه دارند، آن ها را پراكنده ساز، و پس از چيرگي بر اين امت، سرافكنده كن! و با زوال دولتش، دل هاي بيمناك و قلب هاي سوخته و امت سرگردان و جامعه ي تباه شده را شفا ببخش، و با نابودي اش، حدود الهي اجرا نشده و سنت هاي كهنه شده و احكام كنار مانده و آثار دگرگون شده و آيات دست خورده و تعليمات فراموش شده و



[ صفحه 287]



و المدارس المهجورة، و المحاريب المجفوة، و المشاهد المهدومة، و اشبع به الخماص السابغة، و ارو به اللهوات اللاغبة و الاكباد الظامية، و ارح به الاقدام المتعبة، و اطرقه ببلية لا اخت لها، و بساعة لا مثوي فيها، و بنكبة لا انتعاش معها، و بعثرة لا اقالة منها، و أبح حريمة، و نغص نعيمه، و اره بطشتك الكبري، و نقمتك المثلي، و قدرتك التي هي فوق قدرته، و سلطانك الذي هو اعز من سلطانه، و اغلبه لي بقوتك القوية، و محالك الشديد، و امنعني منه بمنعك، و ابتله بفقر لا يجبره، و بسوء لا يستره، وكله الي نفسه فيما تريد أنك فعال لما تريد، و ابرأه من حولك و قونك، وكله الي حوله و قوته، و ازل مكره بمكرك، و ادفع مشيته بمشيتك، و اسقم جسده، و ايتم ولده و نقص اجله، و خيب امله، و أزل دولته، و أطل عولته، و اجعل شغله في بدنه، و لا تفكه من حزنه، و صير كيده في ضلال،

محراب هاي خالي مانده و مشاهد ويران شده، برپا بدار، و بدان وسيله شكم هاي تهي از نعمت را سير و زبان هاي به كام چسبيده و جگرهاي تفديده را سيراب بنما، و گام هاي رنجور را بدان وسيله اميدوار ساز. او را به بلايي بي نظير مبتلا كن و به هلاكتي كه خلاصي نداشته باشد و نكبتي كه نتواند بلند شود و لغزشي بي علاج دچار كن و حرمت او را بريز و نعمت هاي او را تيره كن و خشم عظيم و عذاب نمونه، و قدرتي را كه بالاترين قدرت ها و سلطنتي كه بالاتر از سلطنت او است به او بنمايان. و مرا با نيروي توانمندت و قدرت شديدت بر او پيروز گردان و با نيروي بازدارنده ي خود، او را بازدار و او را به فقري جبران ناپذير و به بدحالي آشكارا مبتلا كن و او را در آنچه مي خواهي به خودش واگذار، كه تو آنچه را خواهي، انجام دهي و او را از نيرو و توان خود بي بهره ساز و به نيرو و توان خودش واگذار، و مكر او را، با مكر خود از بين ببر، و خواست او را، با خواست خود دفع كن.

تنش را بيمار و فرزندانش را يتيم و عمرش را كوتاه و آرزويش را نوميد و دولتش را نابود و شيونش را طولاني فرما! و او را سرگرم بدنش ساخته و از غم خود جدا نگردان و فريب او را در گمراهي و حكم او را به زوال و نعمت او را به دگرگوني و كوشش او را



[ صفحه 288]



و امره الي زوال، و نعمته الي انتقال، و جده في سفال، و سلطانه في اضمحلال، و عاقبته الي شر مال و امته بغيظه ان امته، و ابقه بحسرته ان ابقيته، وقني شره و همزه و لمزه و سطوته و عداوته، و المحه لمحة تدمر بها عليه، فانك اشد بأسا و أشد تنكيلا...».

به فرومايگي و قدرت او را در نابودي و سرانجام كار او را، بدترين عاقبت قرار ده!

و او را به خشم خودش اگر قرار است بميراني، بميران، و اگر باقي مي داري، به حسرت و افسوسش باقي دار، و مرا از شر و بدگويي و بدزباني و قهر و دشمني او بازدار، و اشاره اي كن تا بدان وسيله نابودش سازي كه تو سختگير و شديد العذابي...».

(چنان كه ملاحظه مي فرماييد) در اين دعاي شريف گرفتاري هاي سخت و رنج هاي كشنده اي را كه امام عليه السلام از دشمن ديده لمس مي شود، و هم اين كه آن بزرگوار اين دعا را ايراد نكرده است مگر پس از اين كه، دلش از اندوه سخت و تلخي رنج پر شده بود.