بازگشت

ابومسلم


دولت عباسي تنها روي شانه هاي ابومسلم استوار شد، او بود كه دولت عباسي را بوجود آورد و تخم اين دولت را غرس نمود و اگر تلاش ابومسلم نبود، پرچم بني عباس برافراشته نمي گشت و نامي از آنها برده نمي شد. منصور عباسي نسبت به ابومسلم بدبين شد و به وي پاداشي چون پاداش سنمار داد، او را طلبيد و به او امان داد و احترام و پذيرايي زيادي از او كرد و در يكي از كاخهاي خود جا داد. افسران نگهباني خود؛ عثمان بن نهيك و شبيب بن واج و ابوحنيفه حرب بن قيس را طلبيد و به ايشان گفت پشت رواق بايستيد وقتي كه ابومسلم وارد شد و من دست هايم را به هم زدم، شما وارد شويد و او را بكشيد، ابومسلم بر حسب روال هميشه وارد شد، او را در اطاق مجاور نشاندند و گفتند: منصور كاري دارد، مقداري زيادي كه نشست، منصور اجازه ورود داد، ابومسلم وارد شد و به منصور سلام داد، منصور نگاه انتقام جويانه و خشمگيني به او كرد و گفت: به من بگو، چرا در راه از من پيش افتادي؟ نخواستم كه هر دو (قافله) در كنار يك آب جمع شويم كه باعث زحمت مردم شود.

منصور اعمال ناپسند او را به رخش مي كشيد و مورد سرزنش قرار مي داد و ابومسلم معذرت خواهي مي كرد. و چون گله و سرزنش به طول انجاميد، ابومسلم گفت: با مني كه امتحان خود را داده ام، و آن همه كارها كرده ام، نبايد اين طور گفتگو شود!!

منصور فرياد زد: اي زنازاده به خدا سوگند كه اگر به جاي تو كنيزكي بود، اين كارها را مي كرد، تو به نام دولت ما و با نيروي ما، آن كارها را كردي، و اگر آن كارها، به خود تو مربوط مي شد، نمي توانستي بندي را جدا كني. ابومسلم مرتب عذرخواهي مي كرد، اما عذر او پذيرفته نبود، تا اين كه منصور دستش را محكم به هم زد و نگهبانان شمشير به دست وارد شدند، وقتي كه ابومسلم مرگ را در چند قدمي خود ديد، با حالت التماس به منصور گفت:

مرا براي سركوبي دشمنانت نگه دار!

كدام دشمن از تو دشمن تر است براي من؟

شمشيرها او را در ميان گرفتند و او فرياد مي زد: بخشش! بخشش!



[ صفحه 423]



مأموران منصور بر او تاختند و او را از پا درآوردند و منصور بالبداهه شعر زير را انشاء كرد:



زعمت ان الدين لا يقتضي

فاستوف بالكيل ابامسلم



سقيت كأسا كنت تسقي بها

امر في الحلق من العلقم [1] .

آنگاه دستور داد تا جسد او را به رود دجله افكندند [2] به اين ترتيب طومار زندگي ابومسلم، به دست پرمكر منصور درهم پيچيده شد و بدين وسيله ابومسلم در دنيا و آخرت زيان برد و اين چنين زياني، زيان آشكار است.


پاورقي

[1] ابن اثير: 4 / 355، يعني:

تو مدعي بودي كه وام (قتلي كه مرتكب شده اي) باز پرداخت ندارد اكنون پيمانه را اي ابومسلم، كامل دريافت كن

از همان جامي بنوش كه خود به مردم مي نوشاندي، كه آن جام از حنظل در كام تو تلخ تر است.

[2] يعقوبي: 2 / 399.