بازگشت

محروميت از حقوق


سلطه هاي حاكم، نسبت به ظلم بر علويان و محروم داشتن ايشان از تمام حقوق طبيعي خويش، توجه خاصي داشتند؛ اين بود كه بين آنان نيازمندي و فقر را رواج داده و آنان از آغاز وفات پيامبر (ص) با شدت و محروميت مواجه شدند، آنان را از خمسي كه خداوند براي ايشان واجب كرده است، محروم كردند و فدك را كه مال ايشان بود، مصادره كردند تا شوكت و جلال ايشان استوار نماند. در امور خلافت و حكومت مستبدانه رفتار كردند و از فرزندان پيامبر رو برتافتند و در كاستن از مقام ايشان هرچه توانستند كردند.

امام اميرالمؤمنين عليه السلام اندوه عميق خود را در خطبه ي «شقشقيه» به خاطر از دست رفتن حقش ابراز مي دارد و در نهج البلاغه قسمتهاي زيادي از سخنان امام است كه ژرفاي جان انسان را مي لرزاند، آن بزرگوار در اين عبارات خشم خود را از غارت ميراث و حكومت خويش، اعلان مي كند.



[ صفحه 434]



نفوس فرزندان وي نيز از اين نوع انديشه آكنده بوده است، اين بود كه براي بازگرداندن اين حق به خود تلاش و كوشش فراواني كردند. وقتي كه دعبل خزاعي قصيده ي خود را در حضور امام رضا عليه السلام قرائت كرد و به اين شعر رسيد:



أري فيئهم في غيرهم متقسما

و ايديهم من فيئهم صفرات [1] .

غمهاي امام عليه السلام را به جوش آورد و شروع كرد به اظهار تأسف كردن و در حالي كه آثار ناراحتي و غم بر چهره اش نقش بسته بود، فرمود:

«آري، و الله، دستشان خالي بود!»

و ما همواره اين احساس غم انگيز و آميخته با تأسف را در نزد ائمه اهل بيت عليهم السلام و پيروانشان مي يابيم، اين بود كه در اين راه به مبارزه برخاسته و علويان و پيروان ايشان، قربانيان زيادي را دادند، تا آن جا كه زندان ها و قبرستانها از ايشان پر شده و با سخت ترين و شديدترين مشكلات روبرو شدند. اين بود پاره اي از عواملي كه علويان را به مبارزه و قيام در برابر حاكمان ستمگر از بني اميه و بني عباس واداشت.


پاورقي

[1] يعني: مي بينم غنيمت (حق) ايشان در بين ديگران تقسيم گشته، و دست ايشان از حق خود خالي است.