بازگشت

در هاشميه


كاروان علويان صحرا را در مي نورديد و آنان را به سمت قبرها و سياهچالها شتابان مي برد، تا اين كه به محل «هاشميه» رسيدند، منصور دستور داد آنها را به زندان افكندند، زنداني كه شب و روزش تشخيص داده نمي شد، و طوري بود كه به علت تاريكي زياد، وقت نماز را تشخيص نمي دادند. قرآن كريم را به پنج قسمت كرده



[ صفحه 449]



بودند، وقتي كه از نماز فارغ مي شدند، هر كدام يك قسمت آن را مي خواندند. [1] .

منصور دستور داد محمد بن ابراهيم را حاضر كردند، محمد در زيبايي و خوش صورتي نمونه بود و مردم براي ديدن جمال او مي رفتند، وقتي كه در برابر منصور حضور يافت، منصور به سخريه بر او نگريست و گفت:

نام تو ديباج اصغر است؟

آري.

به خدا سوگند چنان تو را بكشم كه هيچ كدام از افراد خاندان شما را آن چنان نكشته ام!

آنگاه دستور داد تا ستوني سرپا كردند و داخل آن را خالي كردند، او را داخل آن ستون قرار داده و زنده زنده، پايه و ستون را روي بدن او بالا بردند [2] .

سياست اين ظالم تبهكار در برابر علويان با انواع زشتيها و شكنجه ها همراه بوده است و هيچ رعايت حرمت رسول خدا (ص) را درباره ي فرزندانش نكرد و قصد داشت آنها را به گونه اي از بين ببرد كه در تاريخ خونخواران بشري سابقه نداشته است.

در قساوت و آدمكشي به حدي رسيده بود كه عبدالله بن حسن، بزرگ علويان، آب طلبيد و بعضي از حاضران از منصور اجازه خواستند تا آب بياورند او اجازه داد، اما وقتي كه آب سرد آوردند، در آن بين كه او آب مي نوشيد ابوالازهر از جا جست و با پا به شدت به ظرف آب زد، كه در اثر اين عمل وحشيانه دندانهاي ثناياي او ميان ظرف آب ريخت. [3] .

علويان در زندان منصور ماندند، در حالي كه انواع شكنجه ها و سخت ترين مصيبتها را مي ديدند، در همانجا كه بودند وضو مي گرفتند و شستشو مي كردند به طوري كه بو اطراف آنها را فرا گرفته بوده. يكي از خادمان چاره را در آن ديد كه مقداري عطر بياورد، تا بدان وسيله بوهاي ناخوشايند را برطرف كنند، اما اين كار چندان تأثير نداشت، پاهايشان ورم كرد و ورم كم به كم به قلبشان رسيد و بيشتر آنها مردند. و



[ صفحه 450]



طاغوت دستور داد زندان را روي كساني كه زنده مانده بودند خراب كنند، زندان را روي سر آنها خراب كردند كه اكثر آنها از جمله عبدالله بن حسن زير آوار مردند. [4] .

اين صحنه ي غم انگيز در دنياي غمها با انواع مصائب و شكنجه ها همراه بود، در اين صحنه حرمت رسول اكرم (ص) درباره ي اولاد و فرزندانش از بين رفت و منصور هيچ حرمتي قائل نشد و خدا را در مورد آنها فراموش كرد.

اين نفوس زكيه جان هاي پاكشان را - به خاطر خدا - نثار كردند، تا اين كه بندگان خدا را از شر اين فرومايه ي سلطه گري كه منكر تمام ارزشهاي انساني بود، نجات بخشند.

اين فاجعه ي بزرگ، موجهايي از خشم مردم را بر عليه بني عباس برانگيخت كه ابوفراس حمداني پس از گذشت چندين سال از اين جنايت زشتي كه جد بني عباس، منصور مرتكب شده بود، آنان را هجو مي كند و مي گويد:



بئس الجزاء جزيتم في بني حسن

اباهم العلم الهادي و امهم



لا بيعة ردعتكم عن دمائهم

و لا يمين و لا قربي و لا ذمم



هلا صفحتم عن الأسري بلا سبب

للصافحين ببدر عن اسيركم



هلا كففتم عن الديباج سوطكم

و عن بنات رسول الله شتمكم



ما نزهت لرسول الله مهجته

عن السياط فهلا نزه حرم



ما نال منهم بنو حرب و ان عظمت

تلك الجرائم الا دون نيلكم



كم غدرة كلم في الدين واضحة

و كم دم لرسول الله عندكم



انتم له شيعة فيما ترون و في

اظفاركم من بنيه الطاهرين دم



هيهات لا قربت قربي و لا رحم

يوما اذا اقصت الأخلاق و الشمم



كانت مودة سلمان له رحما

و لم يكن بين نوح و ابنه رحم [5] .



[ صفحه 451]



اين اشعار بيانگر عميق ترين غمها و مصائب و گرفتاريهاي وارد بر علويان، در زمان منصور و ساير سلاطين بني عباس است كه ريشه هاي رحم و خويشاوندي را قطع كرده و خوبي هايي را كه پيامبر بزرگوار (ص) در حق جدشان عباس روا داشت، فراموش كرده و در مقابل، با تلخ ترين و سخت ترين شكنجه ها نسبت به ذريه و عترت پيامبر (ص) برخورد كردند.


پاورقي

[1] مروج الذهب: 3 / 225.

[2] طبري: 9 / 398.

[3] مقاتل الطالبيين: ص 243.

[4] مروج الذهب: 3 / 225.

[5] الغدير: 3 / 238، يعني:

پاداشي كه به فرزندان حسن داديد بد پاداشي بود، آنان كه پدر و مادرشان شاخص هدايت بودند

نه بيعت، و نه سوگند، و نه خويشاوندي و نه عهد و پيماني، هيچ چيز شما را از ريختن خون ايشان باز نداشت.

نه گذشتي نسبت به اسيراني كرديد - كه بي دليل اسير شما بودند - در برابر گذشتهايي كه نسبت به اسيران شما در بدر كردند.

و نه هرگز تازيانه ي خود را از ديباج باز داشتيد، و نه از دشنام به دختران پيامبر خودداري كرديد!

نه به خاطر رسول خدا (ص) پاره ي جگرش از تازيانه ها بركنار ماند، پس چرا حرمت اهل بيت را پاس نداشتيد!

فرزندان حرب از ايشان - با اين كه گناهان ايشان بزرگ بود - از دست شما كمتر مجازات ديدند.

شما چقدر نسبت به دين، مكر و دشمني آشكار كرديد و چه خونهايي از رسول خدا به گردن شما است!

شما، خود را پيروان او مي پنداريد، در صورتي كه از خون پاك فرزندانش چنگالهايتان رنگين است

هيهات، نه شما خويشاوندان پيامبريد و نه فاميل او! زيرا كه از نظر خو و خصلت ها از او دوريد

دلبستگي سلمان به پيامبر (ص) باعث خويشاوندي او است، در حالي كه بين نوح و پسرش خويشاوندي نيست.