بازگشت

سفيان ثوري


سفيان ثوري [1] ، بر منصور وارد شد، و همين كه در جاي خود آرام گرفت، با تمام گستاخي و جرأت رو به منصور كرد و گفت:

«از خدا بترس! تو، در اين جايگاه، وسيله ي شمشيرهاي مهاجران و انصار نشسته و به اين مقام رسيده اي، در حالي كه فرزندان ايشان از گرسنگي مي ميرند، عمر بن خطاب سفر حج كرد، جز پانزده دينار در آن سفر خرج نكرد، و زير درخت منزل مي گرفت!»

منصور به مسخره گفت:

تو مي خواهي من هم مثل تو باشم؟



[ صفحه 476]



تو لازم نيست مثل من باشي، بلكه پائين تر از آنچه خود هستي و بالاتر از آنچه من هستم باش! منصور فرياد زد: «برو بيرون!» ثوري رو به او كرد و تيري از منطق جوشان خود را به طرف او هدف گرفت و گفت:

من از موقعيت يك نفر به خوبي آگاهم كه اگر او تنها اصلاح شود، كار همه ي امت اصلاح مي شود.

آن يك نفر كيست؟

توئي يا اميرالمؤمنين!

سپس او را ترك گفت و برگشت، در حالي كه دل منصور از دست سخن وي آتش گرفته بود [2] .


پاورقي

[1] او شيخ الاسلام و بزرگ حافظان بود، ابواسامه مي گفت: هر كس به تو گفت كه مانند سفيان را ديده است، باور نكن. ابن ذئب مي گفت: من كسي را در عراق نظير سفيان ثوري شما، نديده ام. وي در سال 97 ه به دنيا آمد و هنوز نوجوان بود كه به دنبال علم رفت، پدرش از علماي كوفه بود، و در بصره - به دليل اينكه همواره حق را مي گفت و بر دستگاه خلافت سخت معترض بود - در حال خفا از جور مهدي از دنيا رفت، وفاتش در ماه شعبان سال 161 ه بود - تذكرة الحفاظ: 1 / 192 - 190.

ثوري بسياري از علوم خود را از امام صادق عليه السلام فرا گرفت، چون از جمله شاگردان امام صادق بوده است.

[2] المسامرات: 1 / 98.