بازگشت

عبدالرحمن بن زياد


عبدالرحمن بن زياد آفريقايي، از وطن خود به قصد ديدار منصور آمد و در آستانه ي كاخ او يك ماه ماند و نتوانست وارد شود، پس از اين كه اجازه دادند، وارد شد و چون مجلس آرام گرفت، منصور رو به او كرد و گفت:

چكار داري؟

بر شهرهاي ما ظلم و جور حاكم شده است، من آمدم تا جريان را به اطلاع شما برسانم اما ديدم، تمام ستمها از كاخ تو برمي آيد، در آنجا اعمال ناروا و ظلم و جور را آشكارا مي ديدم تصور مي كردم، كه به دليل دوري آن جا از دربار تو است، اما هرچه نزديكتر شدم ديدم كه كار بدتر است!...»

منصور از سخن او، برآشفت و دستور داد او را از كاخ بيرون كردند [1] .



[ صفحه 479]



و بار ديگر، وي نزد منصور آمد، منصور پرسيد:

قدرت من نسبت به قدرت بني اميه چگونه است؟

من در زمان سلطنت بني اميه، ستمي را كه نديده بودم، در زمان قدرت شما ديدم!

ما يار و ياوري نداريم.

عمر بن عبدالعزيز به حق مي گفت: حكومت و پادشاهي به منزله ي بازاري است، آنچه در آنجا مصرف دارد، جلب مي شود، اگر پادشاه نيكوكار باشد، مردم نيكي خود را عرضه مي كنند، و اگر بدكار باشد، فسق و فجور خود را ابراز مي دارند. منصور با شنيدن اين سخنان، سر به زير افكند و چيزي نگفت [2] .


پاورقي

[1] تاريخ بغداد: 10 / 215.

[2] تاريخ خلفاء: ص 268.