بازگشت

مصلح كبير


بزرگترين انتقادكننده ي منصور، كه در آن زمان به انتقاد سياسي پرداخت كه با حق و عدالت سازگار نبود، همان مصلح كبير است - تاريخ از گفتن نام اصلي وي بخل ورزيده است، - كه به منصور جرائمش را گوشزد كرده، و از اعمال و رفتارش حساب كشيد، و اينك عين گفتار او را نقل مي كنيم: در آن ميان كه منصور مشغول طواف بود، ناگهان با همين مرد مواجه شد كه مي گفت:

«بار خدايا! از پيدايش ظلم و فساد در روي زمين، و آن طمعي كه بين حق و طرفداران حق فاصله انداخته است، به پيشگاه تو شكوه دارم!...»

اين سخنان همانند صاعقه اي بر سر منصور طاغوت ستمگر، فرود آمد، وقتي كه از طواف خود فارغ شد، دستور داد تا آن مرد را آوردند، همين كه در مقابل وي ايستاد، منصور از او پرسيد: آن چه حرفي بود كه مي زدي؟ او از منصور امان خواست، و گفت: اگر حقيقت روشن شد و او حق را گرفت، كسي متعرض او نشود! پس از آن كه منصور امان داد، گفت:

«همانا كسي به خاطر طمع دنيا، بين حق و طرفداران حق فاصله انداخته است تويي يا اميرالمؤمنين!



[ صفحه 480]



واي بر تو!! چگونه در دل من طمع است، در صورتي كه طلا و نقره در دست من و ترش و شيرين در اختيار من است؟!!

خداوند تو را پاسدار مسلمانان و اموال ايشان قرار داده است، و تو مابين خود با مسلمانان، مانعي از گچ و آجر، و درهاي آهنين، و دربانهاي مسلح درست كرده اي و به دربانان دستور داده اي كه، جز فلاني و فلاني كس وارد نشود، و اجازه نداده اي كه مظلوم و ستمديده اي و يا ضعيف، فقير، گرسنه و برهنه اي، و نه هيچ كس از آن افرادي را كه در اين مال، حقي دارند، بگذارند تا نزد تو بيايد و چون اين افراد مي بينند كه تو آنها را ويژگان خود قرار داده، و بر ديگر افراد رعيت مقدم داشته اي، اموال مردم را براي تو اخذ مي كنند و به مردم نمي دهند، و اموال را جمع مي كنند، و بين مردم تقسيم نمي كنند. و با خود مي گويند:

اين (كه خليفه است) به خدا خيانت كرده است، پس ما چرا خيانت نكنيم، و او خود را مسخر ما كرده است، و تصميم مي گيرند كه اخبار مربوط به مردم را - جز آنچه را كه خود بخواهند - به تو نرسانند، و هر عاملي كه از طرف تو فرستاده شود و برخلاف نظر آنها رفتار كند، او را از كار بركنار مي كنند و بدگويي مي كنند تا او را از چشم تو بيندازند و بي ارزش كنند، وقتي كه اين قبيل كارها از طرف تو و از سوي آنها بين مردم پخش مي شود، مردم آنها را با شوكت و عظمت مي شمرند! در نتيجه، اولين كاري را كه كارگزاران تو نسبت به آنها انجام مي دهند، هديه هايي را به آنها مي دهند تا اين كه آنان را در مورد ظلم و جور بر رعيت، پشتيباني كنند. آنگاه قدرتمندان و ثروتمندان رعيت، نيز به خاطر اين كه به افراد زيردست خود بتوانند ظلم كنند، همين كار را مي كنند، به اين ترتيب پهنه زمين خدا به خاطر طمع از ظلم و فساد پر مي شود، و اين قبيل افراد، شريك سلطنت تو مي گردند، در حالي كه تو غافلي. و اگر ستمديده اي بخواهد نزد تو ببيايد، آنها مانع مي شوند و اجازه ي ورود نمي دهند، و اگر بخواهند شكايت نامه اي به تو بدهند، باز هم جلوگيري مي كنند، و از طرفي تو كسي را تعيين مي كني كه ببيند به چه كسي ظلم مي شود، اما مظلوم، مكرر نزد او مي آيد و مي رود و از ترس نديمان تو او را برمي گردانند و اگر در حضور تو فرياد برآورد، آن قدر مي زنند تا عبرت ديگران باشد، در صورتي كه تو نگاه مي كني و فكر نمي كني كه با اين حال از



[ صفحه 481]



اسلام چه مي ماند!

پس يا اميرالمؤمنين! اگر تو اين اموال را براي فرزندانت جمع مي كني، كه خداوند به تو نشان داده كه چگونه كودكي از شكم مادر به دنيا مي آيد و در روي زمين هيچ چيز از خود ندارد، و هيچ مالي وجود ندارد مگر اينكه در نزد كسي و متعلق به شخصي است، اما خداوند كم كم، به آن كودك لطف مي كند و ثروتمند مي شود، و مردم به او توجه مي كنند. اين تو نيستي كه به او مي دهي بلكه خداوند به هر كس بخواهد، بي حساب مرحمت مي كند! اما اگر مال را براي استوار ساختن و استحكام بخشيدن به سلطنت خود جمع آوري مي كني، خداوند بني اميه را به تو نشان داد، كه چگونه، نه از اموالي كه جمع آوري كرده بودند، از قبيل، طلا و نقره، و نه از افراد و سپاه، و اسلحه و مركب هاي سواري - وقتي كه اراده ي خداوند درباره ي آنها تعلق گرفت - سودي بردند و هيچ كاري براي آنها ساخته نشد.

و اما اگر اين اموال را براي هدفي بالاتر از اين اهداف جمع مي كني، پس به خدا سوگند كه مقام و مرتبه اي والاتر از مقامي كه تو داري وجود ندارد، مگر يك مقام كه آن هم، جز با تغيير اين روش نمي رسي...» [1] .

براستي اين انتقادگر بزرگ با اين مطالب، پرده از روي تمام ظلم و جورهايي كه مسلمانان مي ديده اند و منصور و كارگزاران خيانتكارش بر سر مردم مي آوردند، برداشته است! عمالي كه اخبار رعيت و شكنجه و ظلم هايي را كه آنها مي ديدند، به منصور نمي رساندند، و اگر مظلومي مي خواست نزد وي شكايتي بكند، مانع از ورود وي به دربار مي شدند. و اگر فرياد شكايت و دادخواهي را برمي آورد، او را چنان سركوب مي كردند تا عبرت ديگران گردد. منصور هم خود را از مردم، دور نگه داشته و هيچ اهميتي به مصالح آنها نمي داد، و هرگز در رفع گرفتاريهاي ايشان نمي انديشيد، روي گنج اموال و اندوخته ها (چون افعي خفته) ايستاده بود و كمترين كمكي به مسلمانان (درمانده) نمي كرد.



[ صفحه 482]




پاورقي

[1] مختصر اخبار الخلفاء: 18 - 17.