بازگشت

مقدمه چاپ دوم


- 1 -

يك محقق كنجكاو، هر گوشه از زندگي امام موسي بن جعفر عليهماالسلام را كه مورد بحث و بررسي قرار دهد، به مطلب تازه اي دست مي يابد كه چون شعاع خورشيد مي درخشد و همراه خود خوبي و زيبائي، بزرگواري و بخشش فراواني را به ارمغان مي آورد و روشني بخش فرا راه امت است.

براستي، زندگاني حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام در تمام ابعادش، از ويژگيهاي خاصي برخوردار است: صلابت در راه حق، پايداري و سرسختي در برابر حوادث، و راه و روشي روشن كه هيچ اثري از انحراف و انعطاف پذيري در آن مشاهده نمي شود. با اين حال در عين اعتدال بوده و در فداكاري و برخورد با مسائل و پايبندي به اصول اسلامي، با روش پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم هماهنگ و منسجم بوده است.

از ميان اين همه ويژگيها، تنها ويژگي اي كه شخصيت امام عليه السلام بدان ممتاز است، صبر و پايداري وي در برابر حوادث مهم، و گرفتاريهاي طاقت فرسايي بوده است كه از دست طاغوتهاي زمان خود مي ديد. براستي كه آنها هر آنچه از ظلم و جور در توان داشتند نسبت به آن بزرگوار كوتاهي نكردند.

هارون بيش از همه بر ستمكاريهايش اصرار مي ورزيد، به همين دليل تصميم گرفت تا آن بزرگوار را در سلولهاي تاريك محبوس و زنداني سازد، امام عليه السلام چندين سال در اين زندانها با انواع رنجها و مشقتها به سر برد، اما هرگز كسي از آن حضرت نقل نكرده است كه از اين همه گرفتاري، كمترين گله و شكايت و يا اظهار



[ صفحه 18]



بي تابي كند، بلكه در برابر تمام سختيها، خدا را شكر و سپاس مي گفت و از اين كه خداوند به او جاي خلوتي براي عبادت داده و تنها كارش اطاعت و بندگي اوست، بيشتر سپاسگزاري مي كرد.

كليه ي تذكره نويسان و مورخان برآنند كه آن بزرگوار از جمله كساني بوده كه بيش از همه به طاعت و عبادت خدا مشغول بود، در مواضع سجده ي آن حضرت پينه هايي - در اثر زيادي سجده - مانند پينه هاي زانوي شتر وجود داشت و همچون جد بزرگوارش امام زين العابدين عليه السلام به لقب (ذوالثفنات) ملقب شد، براستي عقول از كثرت عبادت وي در مدتي كه زنداني بود متحيرند، روزها، روزه دار و شبها را در حال عبادت خدا مي گذراند.

فضل بن ربيع - آنگاه كه امام عليه السلام در خانه او زنداني بود - داستاني از عبادت وي نقل كرده است كه گواه بر نهايت چشم پوشي او از دنيا و توجهش به خدا است، ما در ضمن بحث و گفتگو از زندان آن بزرگوار، آن را نقل خواهيم كرد.

مشاهدات هارون از تقوا و كثرت عبادت امام عليه السلام او را حيرت زده كرده بود، او با بيان اين عبارت از شگفت زدگي درون خود پرده برداشت: «او از رهبانان بني هاشم است!!».

وقتي كه در خانه ي سندي بن شاهك زنداني گرديد، تنها كارش عبادت خدا شد، تمام اوقات سرگرم عبادت بود. خانواده ي سندي كه ناظر اعمال حضرت بودند، مشاهده كردند كه اين روش درست همان روش انبيا است. شقيقه، خواهر سندي را از انديشه ي امامت در خود فرو برد، از جمله آثار اين عمل آن شد كه كشاجم نوه ي سندي از برجسته ترين شيعيان عصر خود شد.

اين روش است كه بر دلها و انديشه ها حاكم مي گردد، و همان است كه همه ي مفاهيم بزرگ و قله هاي عظمت و پارسايي در دنيا و توجه به خدا را فرا گرفته است.

در اين جا گوشه اي ديگر از مظاهر بزرگ شخصيت امام عليه السلام يعني سخاوت را مي بينيم. تمامي مورخان برآنند كه آن بزرگوار دست و دلبازترين و بخشنده ترين شخص بود نسبت به كساني كه سزاوار بخشش بودند، كيسه هاي مرحمتي او ضرب المثل بود. همواره مردم مي گفتند: «تعجب است از كسي كه مشمول بخشش



[ صفحه 19]



موسي عليه السلام شده و باز هم از تنگدستي شكوه مي كند.» آن بزرگوار به تنگدستان و محرومان در نيمه هاي شب رسيدگي مي كرد تا كسي او را نشناسد. تمام ثروت خود را كريمانه بين ناتوانان و درماندگان تقسيم مي نمود و بخشش فراوانش چون باران رحمت بر آنان ريزش مي كرد. و بسياري از آنها را از مرارت و تلخي تنگدستي و محروميت نجات مي داد.

راويان حديث اتفاق نظر دارند بر اين كه آن بزرگوار بخشهاي عظيمي از دانش را در اختيار داشت و دانشمندترين فرد زمان خود بود. دانشمندان و راويان در اطراف او حلقه مي زدند، درباره ي رويداد و حادثه اي نظر نمي داد مگر اين كه آنان به سرعت مي نوشتند و ضبط مي كردند، درباره ي علوم و فنون مختلف - بويژه در مسائل مربوط به قوانين اسلام - مطالبي از آن حضرت نقل كرده اند و از مسائل جديدي آنها را بهره مند مي ساخت. اين مطلب قابل توجه است كه آن بزرگوار نخستين كسي است از امامان اهل بيت عليهم السلام كه باب حلال و حرام را به روي مردم گشود. [1] .

امام موسي بن جعفر عليهماالسلام پس از پدر بزرگوارش امام صادق عليه السلام عهده دار امور دانشگاهي شد، كه بايد آن را نخستين مؤسسه فرهنگي در اسلام به حساب آورد، زيرا از آن جا جمعي از دانشمندان بزرگ برخاستند كه در پيشاپيش آنها رهبران مذاهب اسلامي قرار گرفته اند و آنان نقش مهمي را در پيشبرد حيات فكري و رشد حركت علمي زمان خود ايفا كردند، كه امواج آن به ساير عصرها نيز گسترش يافت. همان امواج بود كه روح اسلام و رهبري آن را به همراه داشت، و رسالت مهم خود را به گوشهاي آزاده و انديشه هاي بيدار رساند، و ما در خلال اين كتاب از آخرين ره آوردهاي آن سخن خواهيم گفت.

براستي كه امام هفتم عليه السلام از درخشانترين رهبران اسلام در جهت نشر دانش و تابندگي فرهنگ اسلامي و اظهار واقعيت و حقيقت اسلام بوده است.

علاوه بر امتيازات برجسته اي كه غير قابل شمار است، بردباري و فرو خوردن خشم، نيز از ويژگيهاي اوست، بردباري از جمله خصوصيات ذاتي و اركان وجودي آن بزرگوار است. همه ي مورخان نوشته اند كه آن حضرت، در برابر بدي، خوبي مي كرد و در



[ صفحه 20]



مقابل خطاي ديگران، گذشت مي كرد، روش او همانند روش جدش پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم بود. تمامي آنچه را كه از بدي و اذيت و آزار از دست كينه توزان ديد، با پايمردي و گذشت زياد، پاسخ داد تا آن جا كه به كاظم (فرو خورنده ي خشم) ملقب شد و اين لقب، معروفترين لقب اوست.

وقتي كه ما ويژگيهاي امام و صفات برجسته و آثاري را كه در صحنه ي رفتار و اخلاق از او به يادگار مانده است مورد بررسي قرار مي دهيم، او را جامع تمام كمالات انساني و هر آنچه از مفاهيم كه ريشه ي خير و نيكي دارد، مي بينيم. و شايد اين كتاب بتواند به گوشه اي از زواياي تابش او اشاره كند و يا پرتوي از انوار او را جلوه گر سازد.

- 2 -

شيعه، از امامان اهل بيت عليهم السلام تنها يك تقديس ديني، بدون تدبر و ژرف نگري ندارد. بلكه اين تقديس در ذات و جوهر خود و در تمام ابعادش، مستند به دقت و تأمل و دريافت از روي دليل و برهان است. و شيعه دلايل مطمئني بر اين تقديس دارد كه از هر گونه عنصر جدل و خدشه پذيري بسي دور است... به راستي كه عقيده شيعه، بلكه اعتقاد تمام مسلمين، بر ضرورت دوستي اهل بيت عليهم السلام، نشأت گرفته از حقيقت و روح اسلام و از عمق رسالت اسلام است.

بر هر مسلماني واجب است كه در اعماق وجود و ژرفاي قلبش، عميق ترين محبت و خالصترين ارادات را نسبت به آنان داشته باشد، آيه ي شريفه ي مودت، گوياي اين مطلب است، خداوند متعال فرموده است:

«ذلك الذي يبشر الله عباده الذين آمنوا و عملوا الصالحات قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة في القربي و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا ان الله غفور شكور» [2] .

همه ي مفسران بر آنند كه آيه ي مباركه درباره اهل بيت عليهم السلام نازل شده است [3] و بر مضمون همين آيه ي مباركه، امام شافعي اشاره دارد آن جا كه مي گويد:



[ صفحه 21]



«يا أهل بيت رسول الله حبكم

فرض من الله في القرآن أنزله» [4] .

نصوص و روايات صريحي در ضرورت دوستي اهل بيت عليهم السلام به تواتر رسيده است، و همين نصوص مي گويند كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با هر كه دشمن آنها است، دشمن و با هر كه با آنها در صلح است، در صلح مي باشد و آنها را قرين و نظير قرآن مجيد قرار داده و فرموده است:

«براستي كه من در ميان شما امانتي به جا مي گذارم و تا وقتي كه بدان چنگ زنيد پس از من گمراه نخواهيد شد، يكي از آنها بزرگتر از ديگري است: كتاب خدا ريسمان متصل بين آسمان و زمين و ديگري عترت و خاندان من. و آن دو هرگز از يكديگر جدا نگردند تا اين كه كنار حوض كوثر به من باز گردند. پس شما بنگريد كه پس از من با آنها چگونه رفتار خواهيد كرد.» [5] .

حديث ثقلين را تمام مسلمين روايت كرده اند، اين حديث از مشهورترين و مؤثق ترين احاديث نبوي است و حامل پيام مهمي از مسائل عقيدتي اسلام مي باشد، همان طوري كه اين حديث شريف از روشنترين دلايلي است كه شيعه بر انحصار امامت در خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و بر عصمت آنان از لغزشها و گناهان، استدلال مي كند. زيرا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، آنان را با قرآن مجيد همسان شمرده است و چيزي در گذشته نتوانسته و در آينده نخواهد توانست باعث بطلان قرآن شود، از طرفي قرآن و عترت از يكديگر جدايي ناپذيرند و طبيعي است كه هر نوع بانگ مخالفتي با احكام، به منزله ي جدايي از قرآن مجيد بوده و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم - تا



[ صفحه 22]



وقتي كه در كنار حوض كوثر، به او بازگردند - جدايي آنها را منتفي دانسته است. بنابراين، دلالت اين حديث بر عصمت و وجوب محبت و دوستي آنان پرواضح و آشكار است.

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، اين حديث را بارها تكرار فرموده است، زيرا هدف آن بزرگوار مصون و استوار داشتن امت و جلوگيري از كجروي در زمينه هاي عقيدتي و امثال اينها بود، مشروط بر اين كه متمسك به اهل بيت گرديده، و از آنها پس و پيش نيفتند. [6] .

و همچنين آن گرامي فرمود:

«براستي، داستان اهل بيت من بسان كشتي نوح است، هر كسي سوار كشتي شد، نجات يافت، و هر كس تخلف ورزيد غرق شد، مثل اهل بيت من همچون (باب حطه) در بني اسرائيل است كه هر كس از آن در وارد شود آمرزيده است» [7] .

مرحوم سيد شرف الدين در كتاب «المراجعات» خود، اين حديث را ارزشيابي مي كند، كه ما عين عبارت ايشان را نقل مي كنيم:

«تو خود مي داني كه غرض از تشبيه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از اهل بيت به كشتي نوح آن است كه هر كه در امور ديني به ايشان پناه برد، و اصول و فروع دينش را از امامان معصوم دريافت كند، از عذاب دوزخ نجات يافته است و هر كس از ايشان تخلف كند، همچون كسي است كه در روز طوفان نوح، براي نجات از خشم خدا به كوه پناه برد، با اين تفاوت كه آن در آب غرق شد و اين - پناه به خدا - در آتش گداخته ي جهنم!

اما جهت تشبيه اهل بيت به (باب حطه) آن است كه خداوند متعال اين در را مظهري از مظاهر تواضع در برابر عظمت خود و كرنش در آستانه ي كبريائيش قرار داده و وسيله اي براي آمرزش بندگان بوده است. (اين بود جهت تشبيه از نظر ما). اما ابن حجر - پس از اين كه اين احاديث و نظاير آنها را نقل كرده است،



[ صفحه 23]



مي گويد: «جهت تشبيه اهل بيت عليهم السلام به كشتي آن است كه هر كه به منظور سپاسگزاري از نعمت اهل بيت عليهم السلام و هدايت به وسيله ي عالمان اهل بيت، آنها را دوست بدارد و تعظيم كند، از ظلمت مخالفت با آنها نجات يافته، و هر كس تخلف ورزد، در درياي كفران نعمت غرق شده و در بيابان سركشي و طغيان هلاك شده است.»

تا آن جا كه مي گويد: «و تشبيه اهل بيت عليهم السلام به - باب حطه - آن است كه همان طوري كه خداوند ورود از آن در - باب اريحا يا بيت المقدس - را از روي تواضع و استغفار، وسيله ي آمرزش گناهان مقرر كرده بود، همين طور، دوستي اهل بيت عليهم السلام را براي اين امت وسيله ي آمرزش قرار داده است.» [8] .

اين بود بعضي از روايات وارده درباره ي اهل بيت عليهم السلام و اين روايات به طور صريح دلالت دارند بر اين كه محبت اهل بيت واجب و لازم است، و اين قولي است كه تمام مسلمين اجماع دارند، جز اين كه مي خواهيم، به طور اختصار بر مظاهر اين دوستي صميمانه از نظر شيعه، اشاره كنيم و ببينيم آيا واقع اين مطلب، غلو و زياده روي در محبت است - آن طوري كه بعضي از دشمنان شيعه، متهم مي كنند - و يا اين كه دامن شيعه از اين تهمت پاك و مبرا است؟ ما تصور مي كنيم كه سخن گفتن در چنين مواردي از عوامل دوستي و نزديكي ميان مسلمانان بوده و باعث برداشته شدن بقاياي ناهنجار تفرقه و شبهات جدايي، از سر راه نسلهاي آينده است.

مظاهر دوستي اهل بيت از ديدگاه شيعه به شرح زير است:

1 - شيعه، اصول و فروع دينيش را از اهل بيت عليهم السلام مي گيرد، و تمام شيعيان بر اين عقيده اند كه پايبندي به گفتار، رفتار و تقرير آنان جزء سنت است، و بايد درست مطابق آنها عمل كرده و لذا بر اساس آنچه از اهل بيت عليهم السلام رسيده است پايه هاي عقايد خود را استوار نموده و در مسائل شرعي به ديگر مذاهب اسلامي توجه نكرده است، اين روش نه از جهت گرايش به حزب خاص و يا تعصب نسبت به اهل بيت عليهم السلام بوده، بلكه بيانات صريح و قطعي كه از پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم رسيده - هم چون حديث ثقلين و ديگر احاديث متواتري كه تمام



[ صفحه 24]



مسلمانان درستي آنها را پذيرفته اند - صراحت بر اين مطلب دارد و به روشني بر ضرورت تمسك به عترت پاك پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و پايبندي به روايتي كه از آنان رسيده است - البته پس از يقين و يا ظن معتبر بر صحت صدور روايات از آن بزرگواران - تأكيد دارد.

مرحوم علامه سيد شرف الدين در كتاب ارزشمند خود «المراجعات» اين جهت را با بيان و استدلال بيشتر، به گونه اي واضحتر و بهتر بيان كرده، مي فرمايد:

«اين كه ما در اصول، به مذهبي غير از مذهب اشعري و در فروع، به غير از مذاهب چهارگانه پايبنديم، نه به خاطر گرايش به حزب خاص و نه از روي تعصب است و نه به اين جهت است كه در اجتهاد رهبران آن مذاهب ترديد داريم. و يا براي اين كه آنان را عادل، امين و درستكار نمي دانيم و يا به عظمت علم و عمل آنها را نمي شناسيم، بلكه اين دلايل شرعي است كه ما را وادار كرده است تا به مذاهب ائمه ي اهل بيت پيامبر (ص) و جايگاه رسالت، محل آمد و شد فرشتگان و جاي نزول وحي و قرآن معتقد شويم، و در فروع و عقايد ديني، اصول و قواعد فقهي، معارف سنت و كتاب، علوم اخلاق و رفتار و آداب زندگي تنها به آنان دل بسپاريم، تمام اينها به خاطر تسليم شدن در برابر حكم دلايل و برهان، و تعبد به روش سالار انبياء و مرسلين است، درود خدا بر او و تمام خاندان او باد!

اما اگر دليل و برهان بر مخالفت ائمه ي اهل بيت عليهم السلام در دسترس ما بود، و يا مي توانستيم قصد قربت به خداي سبحان را - در مقام عمل - از طريق مذهب ديگري به دست آوريم، ما نيز به خاطر دوستي و استحكام رشته ي برادري راه توده ي مسلمين را پي مي گرفتيم و در پي آنان حركت مي كرديم، اما چه كنيم، كه اين ادله و براهين است كه مؤمن را جهت مي دهد و بين او و خواسته هايش فاصله مي اندازد.»

اضافه مي كند:

«و تصور نمي كنم كسي را جرأت آن باشد كه معتقد به برتري رهبران مذاهب - در علم يا عمل - نسبت به امامان ما عليهم السلام گردد، در حالي كه اينان رهبران پاك و از دودمان پيامبر و كشتيهاي نجات و وسيله ي مغفرت و باعث ايمني از اختلاف در دين و شاخصهاي هدايت و امانت و يادگار رسول خدا در ميان امتند، در



[ صفحه 25]



حالي كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرموده است: از آنها پس و پيش نيفتيد كه دچار هلاكت مي شويد، زيرا آنان داناتر از شمايند. اما اين سياست است، چه مي داني كه مقتضاي صدر اسلام چه بوده است؟!» [9] .

شيخ ازهر - شيخ سليم - اين بخش نوراني از سخن سيد شرف الدين را تأييد كرده و فرموده است:

«بلكه بعضي معتقدند كه دوازده امام شما از رهبران مذاهب اربعه و ديگران شايسته تر به پيروي هستند، زيرا تمام آنها يك روش و يك مذهب دارند و آن را بررسي و منظم كرده اند، بر خلاف رهبران چهارگانه كه در تمام ابواب فقه، اختلاف زيادي دارند كه آن موارد اختلاف، نامحدود و غير قابل ضبط است. و بديهي است آنچه را كه يك نفر بررسي كند، در مقام ضبط نمي تواند برابري كند با آنچه را كه دوازده تن بررسي و تأييد كرده اند، اين چيزي است كه جاي توقف براي آدم با انصاف و جهتي براي شخص منحرف، باقي نمي گذارد.» [10] .

همين مطلب را شيخ جامع ازهر - شيخ شلتوت - نيز مورد تأكيد قرار داده و اعلان كرده است كه فقه شيعه ي اماميه از نظر اصالت فكري و عمق استدلال و نزديك به واقع بودن، مطمئن ترين چيزي است كه در فقه اسلامي نوشته شده است، طبيعي است اين نظراتي كه شيعه بدان تمسك جسته و در تمام موارد آن را ابراز داشته است، هيچ گونه تندروي نداشته، بلكه در عين ميانه روي و در تمام ابعاد، دور از هر گونه انحراف است.

2 - شيعه بر اين عقيده است كه امامان اهل بيت عليهم السلام از بندگان بزرگوار خدايند كه هرگز تمرد امر الهي را ننموده اند و به تمام دستورهاي او عمل كرده اند، آنان: اهل ذكر، اولي الامر، بقية الله، برگزيدگان خدا، حزب الهي، گنجينه هاي علم خدا، اداره كنندگان مردم، نگهدارندگان كشور و درهاي ورود به فضاي ايمانند. براستي كه خداوند آنان را از آشوب و اختلاف مصون داشته و از زشتي ها پاك و از پليديها بركنار فرموده است، امام اميرالمؤمنين آنان را چنين توصيف كرده است:



[ صفحه 26]



«آل محمد (ص) زنده كنندگان دانش و آگاهي و از بين برنده ي جهل و نادانيند، حلم ايشان حكايت از داناييشان كرده، ظاهرشان بيانگر باطنشان بوده و سكوتشان از راستي و استواري گفتارشان سخن مي گويد، آنان با حق مخالف نكرده و با يكديگر نيز اختلافي ندارند، آنان ستونهاي اسلام و پناهگاه هايي هستند كه بدان وسيله، حق به جاي خود باز مي گردد و باطل از آنجا دور مي شود و زبان باطل به هنگام ظهور حق، بريده مي شود. ايشان دين را به خوبي شناختند و اين شناخت از روي آگاهي و عمل است، نه شناخت از روي تنها شنيدن و نقل كردن! زيرا ناقلان علم زيادند، اما رعايت كنندگان در مقام عمل اندكند.» [11] .

بزرگترين شاعر اسلام - كميت - در يكي از قصايد برجسته اش آل محمد را چنين توصيف مي كند:



القريبين من ندي و البعيدين

من الجور في عري الاحكام



و المصيبين باب من أخطأ النا

س و مرسي قواعد الاسلام



و الحماة الكفاة في الحرب ان لف

ضرام وقوده بضرام



و غيوث الذين ان امحل النا

س فمأوي حواضن الايتام



راجحي الوزن كاملي العدل في ال

سيرة طبين با الامور الجسام



ساسة لا كمن يري رعية النا

س سواء و رعية الأغنام [12] [13] .



[ صفحه 27]



اين بود شمه اي از مقامات خاندان پيامبر (ص)، همان طوري كه كميت - شاعر قصيده سرا - آنان را توصيف كرده است و خود نيز معاصر ايشان بوده و با آنان معاشرت داشته و خو و خصلت ايشان را آزموده است و در نتيجه باور داشته كه ايشان از نظر علم و دانش و سخاوت و بخشش و ژرف نگري و دقت در دين، نسخه ي منحصر به فرد مي باشند و در تمام تاريخ انساني، نظير ندارند، از دل و جان از آنان به دفاع پرداخته و هاشميات خود را درباره ي آنان سروده است كه خود تصويري از بخش مهم انديشه ي شيعي است كه گاهي به آيات قرآني و در مواردي به سنت نبوي استدلال نموده است.

به هر حال شيعه اماميه، از غلو درباره ي امامان خود مبرا است و بر آن است كه پيروان غلو، گمراه و خارج از دين اسلامند.

حقيقت غلو، رساندن امام به درجه ي خداوند معبود است. پيروان غلو، به امام اميرالمؤمنين عليه السلام گفتند: تو خودت هستي! فرمود: من كيستم؟ گفتند: آفريدگار هستي! آنگاه امام عليه السلام از آنها خواست تا توبه كنند. اما ايشان از گمراهي خود باز نگشتند. امام، تصميم گرفت بعضي از آنها را بسوزاند و آنها در حالي كه به سمت آتش برده مي شدند، مرتب مي گفتند: او خدا است، او همان است كه با آتش، عذاب مي كند! [14] .

اين است سخن غلاتي كه در دين تندروي كرده و از بندگي خدا بيرون و مرتد گرديدند. موضع امامان اهل بيت عليهم السلام با آنان موضعي قاطع و خشن بوده است كه به وجوب قتل آنها و حرمت معاشرت با آنان و بركناري و طرد ايشان از جامعه ي اسلامي، حكم كرده اند. امام موسي بن جعفر عليهماالسلام وقتي كه محمد بن بشير درباره ي وي غلو كرد او را لعن و نفرين نمود و از او بيزاري جست. [15] .

براستي عقيده ي شيعه درباره ي امامان اهل بيت عليهم السلام نشأت گرفته از روح و واقعيت اسلام است، و بحمدالله، هيچ گونه غلو و يا انحراف از منطق عقلي در آن وجود ندارد، و از هر كم و كاستي مبرا و پاك بوده و به داشتن اصالت، منطق و دليل ممتاز است.



[ صفحه 28]



3 - آنچه از ويژگيهاي برجسته ي ولايت اهل بيت عليهم السلام كه شيعيان براي ائمه ي خود قائلند آن است كه شيعه، نقش زنده نگه داشتن نام آنها و نشر فضايل آنها را ايفا مي كند، مراسم سوگواري و مجالس عزا براي مصائب جانگداز آنان، پيامي دارد و در آن مجالس راه و روش اخلاق و زندگي و نمونه ي كامل تقواي الهي بودن و محبت عميق و فداكاري آنان را در راه حق و خدمت به جامعه ي اسلامي، بازگو مي كند. همان طوري كه شيعه - به قصد تبرك و تقرب جستن به خدا - به زيارت قبور پاك آنان مي رود، زيرا كه، اينها از بالاترين مظاهر دوستي است كه خداوند نسبت به عترت پيامبر (ص) بر تمام مسلمين واجب كرده است.

اين بود بخشي از ديدگاه هاي ولايت اهل بيت كه شيعه نسبت به ائمه عليهم السلام اعتقاد دارد و در آنها هيچ گونه شائبه ي غلو و يا زياده روي در محبت وجود ندارد و بر اساس همين محبت عادلانه است كه ما درباره ي امام موسي بن جعفر عليهماالسلام با امانت و صميميت بحث و گفتگو مي كنيم. موضع ما در اين بحث، موضع آن محققي است كه تنها براي حق - تا هرجا كه توان داشته باشد - بحث مي كند و پيش مي رود.

- 3 -

چيزي كه در اين جا سؤال انگيز است، آن است كه ما هيچ امامي از امامان اهل بيت را نمي بينيم كه در زندگي ايمن و آرام و به دور از ترس و دلهره و ناراحتي به سر برده باشد. همه ي آنان بدترين ظلم و جور و شكنجه ها را ديده اند، و سرانجام غم انگيز هر يك از ايشان، كشته شدن و يا مسموميت بوده است. و شايد مهمترين عوامل اين گرفتاري ها - از نظر ما - به شرح زير باشد: اين بزرگواران نظر به موقعيت اجتماعي و بر عهده داشتن سرپرستي اين امت مسؤول توجه به آنها و پاسداري از حقوق ايشان و تأمين مصالح آنان نيز بودند. بر شدت جور ستمگر و بر درماندگي ستمديده، صحه نگذاشته و معايب سياست حاكمان عصر خود را - كه به مصلحت عمومي توجه نداشتند - افشا مي كردند.

تنها هدف اين حاكمان، ترجيح دادن خود بر ديگران و بهره كشي و اجبار مردم



[ صفحه 29]



به كارهاي ناگوار بود، به طوري كه از اكثر آنان - مانند: معاوية بن ابي سفيان، يزيد بن معاويه، مروان بن حكم و نظاير ايشان از پادشاهان اموي و عباسي - هيچ كوششي درباره ي امور رعيت و يا صميميت در انجام كارها، و يا تلاش در راه مصالح مردم، ديده نشد.

آنان در زمينه ي اشاعه ي ظلم و جور عمومي، تلاش زيادي داشته به خوشگذراني و شهوتراني توجه خاصي داشتند، كاخهايشان پر از گروههاي مرد و زن نوازنده بود، كاسه هاي شراب را دست به دست مي گرداندند، تنها چيزي كه در دستگاه آنها نبود، ياد خدا و روز جزا بود! علي رغم اين كه مبناي حكومتي را كه آنها بر آن تكيه داشتند، حكومت اسلامي بود كه عهده دار انجام امور ديني است، در صورتي كه ايشان به هيچ وجه به امور ديني اقدامي نداشتند، روش آنها تمام سنت ها و احكام اسلامي را - به طوري كه تمام مورخين بر آنند - از ياد برده بود.

موضع امامان معصوم عليهم السلام با ستمگران عصر خود، كه با خشونت و زور حكومت مي كردند، اين ويژگي را داشت كه با سازش و سكوت همراه نبوده و با آنان اعلان مخالفت و مقاومت كردند.

اين موضع، داراي دو ويژگي به شرح زير بوده است:


پاورقي

[1] الفقه الاسلامي، مدخل لدراسة نظام المعاملات: ص 160.

[2] سوره ي شوري: آيه 22.

[3] تفسير رازي:7 / 406، در المنثور: 7 / 7، تفسير نيشابوري، و ابونعيم به سند خود از جابر نقل كرده است: مرد عربي خدمت پيامبر (ص) آمد، عرض كرد: يا محمد، اسلام را بر من عرضه كن. فرمود: گواهي مي دهي كه خدايي جز خداي يكتا نيست، او تنها و بي شريك است، و محمد، بنده و فرستاده ي خدا است. عرض كرد: از من مزدي در برابر اين راهنمائيت مي خواهي؟ فرمود: نه، جز محبت و دوستي خويشاوندان. عرض كرد: خويشان من، يا خويشان شما؟ فرمود: خويشان من، عرض كرد: دست بده تا با شما بيعت كنم، بر هر كس كه تو را و خويشاوندان تو را دوست ندارد لعنت خدا باد! پيامبر خدا (ص) فرمود: آمين.

[4] اي اهل بيت رسول خدا! دوستي شما از طرف خدا در قرآن مجيد - كه از جانب او فرود آمده - واجب گرديده است.

[5] صحيح ترمذي: 2 / 308، اسد الغابة:2 / 12.

[6] حياة الامام الحسن: 1 / 90.

[7] مجمع الزوايد: 9 / 168.

[8] المراجعات: ص 54.

[9] المراجعات: ص 41 - 40.

[10] المراجعات: ص 144.

[11] نهج البلاغة محمد عبده: 2 / 259.

[12] مقصود شاعر از آن افرادي كه مردم را چون گوسفندان مي پنداشتند، بني اميه بوده است. م.

[13] الهاشميات، يعني:

آل محمد (ص)، نزديكان به بزرگواري و بخشندگي و دور از جور و ستم، در راه احقاق حقند

و در كارهايي كه ديگر مردم در خطايند، آنان خطا نمي كنند، و استحكام بخش اركان دينند.

و به هنگام شدت جنگ، آنان مدافعان و پشتيبانان با كفايت از حريم حقند.

و هنگامي كه مردم قحطي زده شوند، آنان بارانهاي رحمت و بخشنده و پناه يتيمان و بيوه زنانند.

آنان خردمنداني بزرگ، نمونه هاي كامل خوش سيرتي و در كارهاي خطير، از اهميت كار كاملا آگاهند.

سياستمداران و عهده داران امور مردمند، نه همچون كساني كه سرپرستي مردم و شباني گوسفندان نزد آنها برابر است.

[14] التنبيه و الرد علي اهل البدع: ص 14.

[15] رجال كشي: ص 298.