بازگشت

زرارة بن اعين


زرارة بن اعين [1] نقل كرده است كه بر ابوعبدالله - امام صادق - عليه السلام وارد شدم، در حالي كه نزد آن بزرگوار سرور اولادش - ابوالحسن، موسي - بود، و در همان جا پيكري پيچيده به جامه اي بود. امام صادق عليه السلام به من دستور داد تا داوود رقي، حمران و ابوبصير را نزد آن بزرگوار حاضر سازم. وقتي كه از خدمت وي براي دعوت ايشان بيرون رفتم، با مفضل بن عمر كه قصد رفتن حضور امام را داشت مصادف شدم. ديدم مردم، دسته دسته به خانه ي امام مي روند، با شتاب رفتم و آنان را دعوت كردم، وقتي كه به حضور امام عليه السلام رسيدند. امام عليه السلام رو به داوود رقي كرد و



[ صفحه 159]



فرمود:

«روي اسماعيل را باز كن»

وقتي كه روي صورت او را باز كرد، ديدند جسدي خشك و بدون حركت است. پس امام عليه السلام به داوود فرمود:

«اي داوود! آيا او زنده است يا مرده؟»

- آقاجان! او مرده است.

امام عليه السلام چهره ي فرزندش را به تمام حاضران در مجلس عرضه كرد و آنان را شاهد گرفت كه وي مرده است و از ايشان اقرار و اعتراف بر مرگ وي مي گرفت. اين كار را بدان جهت كرد تا تصور بعضي از شيعيان را كه اعتقاد داشتند، اسماعيل - نظر به شايستگي و علم زيادش - بعد از پدر بزرگوارش امام است، اين تصور را از بين ببرد و مي خواست تا آنان را به راه روشن هدايت فرموده و به حق بازگرداند و راهنمايي كند كه امام پس از وي، فرزندش موسي عليه السلام است. آنگاه دستور تجهيز داد. او را غسل داده و كفن كردند، سپس به مفضل بن عمر دستور داد تا دوباره روي صورت اسماعيل را باز كند، تا مردم ببينند و اطمينان به مردن او پيدا كنند تا مجال شك و ترديد براي كسي نماند، و پس از همه ي اينها خواست تأكيد بيشتري كرده باشد و كاملا شك و ترديد را از بين ببرد، رو به همه ي اصحاب كرد و فرمود:

«آيا او زنده است يا مرده؟»

همه فرياد برآوردند و به مرگ او اعتراف كردند، آنگاه دستها را به طرف آسمان بلند كرده و مي گفت:

«بار خدايا! تو شاهد باش كه بيهوده گويان بزودي شك و ترديد خواهند كرد و قصد خاموش كردن نور خدا را با دهان خود خواهند كرد - به طرف فرزندش موسي اشاره فرمود - در حالي كه خداوند نور خود را به تمام و كمال خواهد رساند، هرچند كه مشركان نپسندند.»

آنگاه دستور داد تا بدن را در آخرين جايگاهش بگذارند، پس از اين كه در بستر لحد خواباندند و خاك روي جسد ريختند، رو به اصحاب كرد و به منظور رفع شبهه و هر نوع گماني، فرمود:



[ صفحه 160]



«اين مرده ي كفن پوشيده ي حنوط شده و مدفون در اين لحد كيست؟»

همه با هم گفتند: او اسماعيل است. فرمود:

«بار خدايا تو گواه باش! - سپس دست فرزندش موسي (ع) را گرفت - و فرمود: او به حق است و حق با او و از اوست، تا اين كه خداوند وارث زمين و اهل زمين گردد» [2] .

امام عليه السلام با اين تصريحات مكرر، روي شبهه اي كه نزد بعضي از اصحابش در پيرامون امامت فرزندش، اسماعيل، به وجود آمده بود خط بطلان كشيده و براي ايشان بارها توضيح داد كه امامت دست ايشان نيست، بلكه در دست خداي تعالي است و اوست كه به هر كس از بندگانش اراده كند، اين مقام را عطا مي كند.

ابوبصير نقل مي كند كه خدمت امام صادق عليه السلام بودم، اصحاب آن حضرت اوصياي پيامبر (ص) را نام بردند از جمله نام اسماعيل را به ميان آوردند. پس امام عليه السلام رو به من كرد و فرمود:

«نه! به خدا سوگند، اي ابومحمد! آن در دست ما نيست. تنها خدا است كه يكي پس از ديگري را تعيين مي كند» [3] .

امام صادق عليه السلام تصريح فرموده است كه، تعيين امام به او مربوط نيست و تنها در دست خداي تعالي است و خدا است كه از ميان بندگانش، كساني را كه صفات نيكوي فراوان و ويژگيهاي برجسته اي دارند برمي گزيند و بعد از او هيچ كس حق انتخاب ندارد. اين مطلب را خواص شيعه دانسته و ايمان پيدا كردند، همان طوري كه ظريف بن ناصح [4] مي گويد: با حسين بن زيد بودم و پسرش علي نيز، به همراه وي بود كه ناگاه حضرت ابوالحسن موسي بن جعفر عليهماالسلام از كنار ما گذشت و سلام داد و دوباره برگشت. من به حسين عرض كردم:

فدايت شوم! موسي عليه السلام به قائم آل محمد (ع) معروف است؟



[ صفحه 161]



اگر يك نفر معروف به اين نام باشد هم او است. سپس فرمود: چگونه معروف نباشد؟! در حالي كه خط علي بن ابيطالب و املاي رسول خدا (ص) در نزد او است.

پسرش نگاهي به او كرد و گفت:

چرا آن خط و املاء در نزد پدر ما، زيد بن علي نيست؟!.

پسرم! علي بن حسين و محمد بن علي عليهم السلام، سروران و امامان مردمند. از اين رو - پسرم! - پدرت زيد، همواره با برادرش بوده و از ادب او برخوردار شده و از فقه و آگاهي ديني او استفاده كرده است.

پدر! اگر براي موسي عليه السلام اتفاقي بيفتد، يكي از برادرانش را وصي خود قرار مي دهد؟

نه! به خدا قسم كسي را وصي قرار نمي دهد، مگر فرزندش را» [5] .


پاورقي

[1] زرارة بن اعين شيباني از بزرگان شيعه، و در پيشاپيش علماي فقه و حديث و كلام مي باشد - چنان كه ابن نديم گفته است - امام صادق عليه السلام او را گرامي داشته و براي فتوا در بين جامعه شيعه تعيين فرمود، و به فيض بن مختار گفت: «هرگاه حديثي خواستي به اين شخص نشسته مراجعه كن - و با دست مبارك به زراره اشاره فرمود -» و باز فرمود: «اگر زراره و نظاير او نبودند هر آينه احاديث پدرم، از بين رفته بود». زراره مقدار زيادي از فقه و احاديث اهل بيت را روايت كرده است، البته دشمنان و مخالفانش او را به انواع تهمتها و نارواها متهم كرده اند، اما اينها چيزي از بزرگي و مقام او را نمي كاهد، زيرا همه، عظمت علم و دين زراره را مي شناسند. در سال 150 ه وفات يافته است. به شرح حال وي در كتابهاي: نجاشي، كشي، فهرست، تعليقات، لسان الميزان و جز اينها مراجعه شود.

[2] بحار: 11 / 237.

[3] بحار: 11 / 227.

[4] ظريف بن ناصح، از اهل كوفه است كه در بغداد بزرگ شده و در حديث مورد وثوق است. چندين كتاب تأليف كرده، از جمله: كتاب (الديات)، (الحدود) و (النوادر) اين مطالب در تعليقات (ص 186 (آمده است.

[5] زيد بن علي (ص 193 (به نقل از قرب الاسناد خطي.