بازگشت

مقدمه


هفتيمن امام شيعه اماميّه، حضرت موسي بن جعفر(عليه السلام) است كه مسلمانان بخصوص شيعيان، او را به دليل حلم و بردباري در برابر معاندين و فرونشاندن غيظ و خشم خويش در مقابل دشمنان لقب كاظم داده اند، تولد او به سال 128 هـ.ق در اَبْواء ـ منطقه اي حد فاصل بين مكه و مدينه ـ و شهادت ايشان در بيست و پنجم رجب سال 183 هـ. ق در بغداد در زندان حاكم ستمگر عباسي، هارون الرشيد، صورت گرفته است، امام كاظم (عليه السلام) پس از شهادت پدربزرگوارش در سال 148 هـ. ق، رهبري شيعيان را بر عهده گرفته و عمر شريف خود را در مدينه و بغداد گذرانده است، در ميان شخصيّت هاي علوي موجود در عصر آن حضرت، كسي را توان برابري با وي نبوده و از نظر علم و تقوي و زهد و عبادت سرآمد روزگار خويش بشمار مي آمد.

شيخ مفيد درباره آن حضرت مي گويد:

كان اَبُوالحَسنِ مُوسي(عَلَيهِ السَّلامِ) اَعْبَدَ اَهْلِ زَمانِهِ وَ اَفْقَهَهُمْ وَ اَسْخاهُمْ كَفاً وَ اَكْرَمَهُمْ نفساً.

ابوالحسن موسي (ع) پارساترين و فقيه ترين و سخي ترين و با شخصيّت ترين اهل زمان خود بود.

شيخ طبرسي مي نويسد:

كانَ عَلَيْهِ السَّلامُ اَحْفَظَ النّاسِ لِكِتابِ اللهِ.... وَ كانَ النّاسُ بِالْمَدينَةِ يسَمُّونَهُ زَينَ الْمُجْتَهِدينَ.

آن حضرت حافظ ترين مردم به كتاب خدا بود... و مردم مدينه او را زينت عبادت كنندگان مي ناميدند.

و ابن ابي الحديد درباره آن حضرت چنين مي نويسد:

جَمَعَ مِنَ الْفِقْهِ وَ الدّينِ وَ النُّسُكِ وَ الْحِلْمِ وَ الصّبْرِ.

فقاهت، ديانت، پرهيزكاري و بردباري و شكيبائي، همه در آن حضرت جمع بود.

يعقوبي، مورّخ شهير درباره وي مي نويسد:

وَ كانَ مُوسَي بْنُ جَعْفَرٍ مِنْ اَشَدِّ النّاسِ عِبادَةً.

موسي بن جعفر (ع) عابدترين مردم زمان خود بوده است.

و در شذرات الذَّهب آمده: كانَ صالِحاً عابِداً جَواداً حَليماً كَبيرَ الْقَدْر.

آن حضرت از صلحاء و عُبّاد و سخاوتمندان و بردباران روزگار و داراي شخصيّتي بس بزرگ بوده است.

و از قول ابوحاتم نقل مي كند: ثِقَةٌ اِمامٌ مِنْ اَئِمَّةِ الْمُسْلِمينَ.

يافعي مي گويد: كانَ صالِحاً عابِداً جَواداً حَليماً... وَ كانَ سَخيّاً.

يحيي بن حسن بن جعفر، نسب شناس مشهور درباره آن حضرت چنين نوشته:

كانَ مُوسَي بْنُ جَعْفَرٍ يدعَي الْعَبْدُ الصّالِحُ مِنْ عِبادَتِهِ وِ اجْتِهادِهِ.

موسي بن جعفر (ع) به علت عبادت و اجتهادش، عبدصالح خوانده مي شد

اين جملات، نمونه هاي اندكي است از آنچه مورّخين و محدّثين شيعه و سنّي، آن حضرت را با آن توصيف كرده اند و استاد عطاردي جملات زيادي از اين قبيل را در كتاب گرانبهاي خود مُسند الامام الكاظم آورده است.

آنچه از سجاياي امام، بيشتر از همه قابل توجه بوده، كرم و سخاوت آن حضرت است كه ضرب المثل بوده است، ابن عِنَبَه در اين رابطه مي نويسد:

وَ في كُمِّهِ صُرَرٌ مِنَ الدَّراهِمِ فَيعْطي مَنْ لَقِيهُ وَ مَنْ اَرادَ بِرَّهُ وَ كانَ يضْرَبُ الْمَثَلُ بِصُرَّةِ مُوسي.

همواره نزد او كسيه هائي از زر بود و به هر كسي كه مي رسيد و يا به هر كسي كه به احسان آن حضرت چشم داشت از آنها مي بخشيد بطوري كه كيسه هاي زر او ضرب المثل شده بود.

سخاوت امام حتّي شامل كساني مي شد كه به آزار و اذّيت او مي پرداختند، در اين زمينه ابن خَلَّكان از قول خطيب، چنين نقل مي كند:

وَ كانَ سَخِياً كَريماً وَ كانَ يبْلُغُهُ عَنِ الرَّجُلِ انَّهُ يؤْْذيهِ فَيبْعَثُ اِلَيهِ بِصُرَّةٍ فيها اَلْفُ دينارٍ وَ كانَ يصُرُّ الصُّرَرَ ثَلثُمِأةِ دينارٍ وَ اَرْبَعَمِأةٍ دِينارٍ وَ مَأْتَي دينارٍ ثُمَّ يقَسِّمُها بِالْمَدينَةِ فَكانَتْ صِرارُ مُوسي مَثَلاً.

او چنان بزرگوار و سخاوتمند بود كه وقتي به وي اطلاع مي دادند فردي در صدد اذيت شماست، كيسه زري كه حاوي هزار دينار بود براي او مي فرستاد، او هميشه زرها را در كيسه هاي سيصد و چهارصد و دويست ديناري مي گذاشت و ميان اهل مدينه تقسيم مي كرد و كيسه هاي زر وي معروف بود.

ابوالفَرَج اصفهاني در رابطه با بخشش آن حضرت به كساني كه به آزار او مي پرداختند روايت مفصلي آورده است كه جداً آدمي را به شگفتي وا مي دارد.

ذَهَبي، رجالي مشهور درباره امام كاظم (ع) مي نويسد:

وَقَدْ كانَ مُوسي مِنْ أَجْوادِ الْحُكَماءِ وَ مِنَ الْعُبّادِ الْاَتْقِياء.

موسي بن جعفر از سخاوتمندان حكما و از پرهيزگاران عبادت كنندگان بود.

از جمله خصائص ديگر آن حضرت زهد و عبادت وي بود، حضرتش سالهاي متمادي در زندان بسر برده و در تمام اين مدت به عبادت خدا مشغول بود، بطوري كه بسياري از زندانبانان او تحت تأثير قرار گرفته و از نگهداري امام بدان صورت خودداري مي كردند.

هارون درباره آن حضرت به ربيع گفت: اَمَّا اِنَّ هَذا مِنْ رُهْبانِ بَني هاشِمٍ(اين مرد از آن جمله از مردان بني هاشم است كه از دنيا گذشته است) ربيع مي گويد: به هارون گفتم پس چرا او را زنداني كرده اي، او در پاسخ گفت: هَيْهات لا بُدَّ مِنْ ذلِكَ(هرگز، چاره اي جز اين نيست.)

اين الوّردي از مورّخين قرن هفتم روايت مستندي درباره كثرت عبادت آن حضرت آورده است.

به دليل همين سجاياي پاك اخلاقي وي بود كه پيش مردم، محبوبيّت فراواني داشته و درباره او به كرامات فراواني قائل بودند، ابن الجوزي در اين زمينه روايتي آورده كه ابن حَجَر هَيْثَمي نيز آن را روايت كرده، مضمون روايت اين است:

شقيق بَلْخي در سال 149 در سفر حج به امام برخورد، و چندين بار سعي كرد مطلبي از آن حضرت بپرسد كه هر بار امام با خواندن آيه اي ما في الضمير او را برملا كرد.