بازگشت

فعاليتهاي معترضانه امام كاظم


بدون شك، حضرت امام كاظم (ع) با حكومت تبهكارانه و ستمگرانه هارون موافق نبود و نسبت به آن موضع منفي داشت.

امام (ع) ضمن تماس مخفي با ياران خود موضع فرد فرد آنان را نيز در مقابله با حكومت جابر وقت تعيين مي كرد. او در يكي از بيانات خود به (صفوان بن مهران) فرمود:

همه كار تو خوبست جز آنكه شترانت را به هارون كرايه مي دهي.

- براي سفر حج كرايه مي دهم و خودم هم همراه آنها نمي روم!

- آيا پس از كرايه دادن، در باطن دوست نداري كه هارون دست كم تا بازگشت از مكه زنده بماند تا كرايه تو را بپردازد؟ - چرا - كسي كه بقاي ستمگران را دوست داشته باشد از آنان به شمار مي رود و هر كس جزو آنان باشد وارد آتش خواهد شد.) [1] صفوان، پس از تذكر موسي بن جعفر (ع) بلافاصله تمام شتران خود را فروخت تا مجبور نباشد از اين رو به ستمگر كمك كند. [2] يكي از شيعيان امام به نام زياد بن ابي سلمه مي گويد: (بر امام كاظم (ع) وارد شدم. ايشان از من پرسيدند كه آيا براي دستگاه سلطنت كار مي كنم؟ جواب دادم: آري، پرسيدند: چرا گفتم: چون مرد آبرومند و عيالواري هستم و وضع زندگي ام خوب نيست. در اين موقع فرمودند:

(اي زياد! اگر از نقطه بسيار بلندي فرو افتم و پاره پاره گردم براي من بهتر از آن است كه در دستگاه يكي از ستمگران منصبي را عهده دار شوم و يا آنكه بر بساطشان گام نهم). [3] هدف موسي بن جعفر (ع) از اتخاذ اين سياست، علاوه بر خط بطلان كشيدن بر مشروعيت دستگاه خلافت عباسي، اين بود كه از نظر سياسي عباسيان را به انزوا كشاند و از داشتن پايگاه مردمي محروم سازد.

يك استثنا [4] .

پيشواي هفتم (ع)، يكي از ياران برجسته خود را به نام (علي بن يقطين) از فرمان تحريم همكاري با دستگاه خلافت استثنا كرد و به وي اجازه داد تا موقعيت خويش را نزد عباسيان تحكيم بخشد و مناصب مهم و حساس را عهده دار شود؛ زيرا با نزديك شدن او به دستگاه، زمينه نفوذ بيشتر شيعيان زير چتر حمايت او قرار گيرند و از ناحيه حكومت كمتر مورد آزار و تعقيب واقع شوند.

علي بن يقطين به سال يكصد و بيست و چهار هجري در كوفه متولد شد و در همان شهر نشو و نما كرد و به تحصيل علم و ادب پرداخت. [5] پدرش، (يقطين) از مبلغان بني عباس و از مخالفان حكومت امويان بود؛ از اين رو مورد تعقيب (مروان حمار)، آخرين خليفه اموي، قرار گرفت و به مدينه فرار كرد؛ ولي با روي كار آمدن عباسيان، مجدداً به كوفه بازگشت. [6] و مهدي منزلت والايي پيدا كرد.

(علي بن يقطين) هر چند از نظر فكري مخالف پدر و معتقد به امامت امامان عليهم السلام بود، ولي در سايه دور انديشي و حسن تدبير در امور سر در اندك زماني اعتماد مهدي عباسي را جلب كند و مسؤليت يكي از ديوانهاي حكومتي را عهده دار شود. [7] علي، در دوران حكومت هارون به مقام وزارت رسيد [8] و با دستوري كه از امام كاظم (ع) داشت تحت عناوين مختلف مانند تأمين هزينه حج و يا ازدواج، به شيعيان كمك مي كرد.

سليمان بن حسين، كاتب علي بن يقطين مي گويد: (در يك سال صد و پنجاه نفر از طرف او به حج رفتند كه به هر كدام بين هفتصد تا ده هزار درهم هزينه سفر داد). [9] نقل كرده اند: علي بن يقطين با هزينه شخصي خود وسيله ازدواج چند نفر از فرزندان امام (ع) را فراهم ساخت كه يكي از آنان امام رضا (ع) بود. [10] علاوه بر اين كمكها، او هر سال اموال فراواني در اختيار موسي بن جعفر (ع) مي گذاشت تا به مصرف نيازمندان شيعه برساند كه گاهي مبلغ آن به سيصد هزار درهم مي رسيد. [11] يكي ديگر از راههاي كمك علي بن يقطين به شيعيان اين بود كه ماليات دولتي را به حسب ظاهر از آنان وصول مي كرد ولي پنهاني به آنها باز مي گردانيد. [12] شايد علت آن كار، اين بود كه هارون يك حكومت اسلامي نبود كه رعايت مقررات آن بر مسلمانان واجب باشد و شايد هم از مال شخصي خود ماليات را مي پرداخته است.

در پرتو اين خدمات شايان بود كه امام كاظم (ع) از يك سو او را به ابقا در منصب وزارت تشويق مي كرد و مي فرمود: (خداوند در ميان ستمگران دوستاني دارد كه به وسيله آنان از بندگان خوب خود حمايت مي كند، و تو اين علي از آنان هستي). [13] از سوي ديگر، با تدبير خود جان او را در مواقع حساس از خطر قطعي حفظ مي كرد. يك سال هارون تعدادي لباس به عنوان خلعت به وزير خود بخشيد كه در ميان آنها لباس خز مشكي رنگ زربافت و لباسهاي ويژه خلفا بود.

علي بن يقطين بيشتر آن لباسها را به همراه اموالي ديگر براي امام كاظم (ع) فرستاد. امام موسي بن جعفر (ع) همه هدايا و اموال او را پذيرفت ولي آن لباس مخصوص را پس فرستاد و يادآورد شد اين لباس را نگهدار؛ زيرا به همين زوديها در حادثه اي كه پيش مي آيد به آن نياز پيدا خواهي كرد.

علي بن يقطين، علت پس فرستادن آن لباس را نفهميد ولي آن را حفظ كرد.

پس از گذشت چند روز، وي يكي از خدمتكاران خود را به علتي از كار بركنار كرد. آن غلام كه از ارتباط وزير با امام كاظم (ع) و پولها و هدايايي كه براي آن حضرت مي فرستاد آگاهي داشت، از علي بن يقطين نزد هارون سعايت كرد و گفت: از به امامت موسي بن جعفر معتقد است و هر سال خمس اموال خود را براي او مي فرستد. آنگاه داستان لباسها را دليل آورد و گفت: خلعت مخصوصي را كه اميرالمؤمنين در فلان وقت به او اهدا نموده بود به موسي بن جعفر داده است.

هارون، از شنيدن اين خبر خشمگين شد و گفت: حقيقت اين جريان را بايد كشف كنم، اگر آنچه مي گويي راست باشد او را خواهم كشت و بلافاصله علي را احضار كرد و در مورد آن لباس از او پرسيد. وي گفت: آن را در جاي مخصوص گذاشته ام و در نگهداريش كوشش مي كنم. هر صبح و شام بقچه را مي گشايم و آن لباس را با ديد تبرك مي نگرم و مي بوسم سپس در جايگاه خود مي گذارم. هارون گفت: فوراً آن را بياور.

علي به يكي از خدمتكاران خود دستور داد لباس را آورد و با همان وضعي كه قبلاً مهر شده بود در برابر هارون گذارد. هارون دستور داد مهر را شكستند، ديد همان لباس است كه به وزير اهدا كرده است.

با مشاهده لباس، خشم خليفه فرو نشست و به وزير گفت: لباسها را به جاي خود بازگردان و به سلامت بازگرد. پس از اين هرگز سخن سعايت كننده اي را در باره تو باور نخواهم كرد.

آنگاه دستور داد جايزه ارزنده اي به او دادند و نيز فرمان فرد سعايت كننده را هزار تازيانه بزنند كه پس از زدن حدود پانصد تازيانه مرد. [14] .


پاورقي

[1] من احب بقائهم فهو منهم و من كان منهم كان ورد النار.

[2] رجال كشي، جزء 5، شرح حال صفوان بن مهران، ص 441 و سفينة البحار، ج 2 ص 107، ماده (ظلم).

[3] وسائل الشيعه، ج 12، ص 140.

[4] براي مطالعه در نظر گرفته شده است.

[5] تنقيح المقال، ج 2، ص 315.

[6] همان.

[7] ر. ك. الوزراء و الكتاب ص 166.

[8] اعيان الشيعه، ج 8، ص 371.

[9] رجال كشي جزء 5 ص 437.

[10] همان، ص 434.

[11] همان، ص 434. در اينجا ممكن است اين پرسش به ذهن بيايد كه: جمع حقوق و درآمد علي بن يقطين چقدر بوده كه كفاف اين همه هزينه را مي داده است؟ در پاسخ، سخن مرحوم شيخ بهائي را كه مرحوم مامقاني نقل كرده ذكر مي كنيم: (تصور من آن است كه امام كاظم (ع) اجازه تصرف در بيت المال مسلمانان را به علي بن يقطين داده بوده است و او از اين اموال به عنوان اجرت حج به شيعيان مي پرداخت تا بهانه اي براي ايراد و اعتراض به دست مخالفان ندهد. (ر. ك. تنقيح المقال، ج 2، ص 316 - 317).

[12] بحارالانوار، ج 48، ص 158 و معجم رجال الحديث، ج 13، ص 232.

[13] رجال كشي، جزء 5، ص 433 و معجم رجال الحديث، ج 13، ص 230.

[14] ارشاد مفيد، ص 293 - 294.