بازگشت

انتقال به بغداد


هارون، پس از دريافت نامه والي و برادر زن خود فهميد كه او تحت تأثير اعمال و رفتار موسي بن جعفر (ع) قرار گرفته و قلباً به او متمايل شده است. از اين رو كسي را فرستاد تا آن حضرت را از عيسي تحويل گرفته به بغداد منتقل نمايد و به دست (فضل بن ربيع) بسپارد. [1] موسي بن جعفر (ع) پس از يك سال تحمل زندان در بصره [2] تحت مراقبت شديد مأموران حكومتي به بغداد منتقل شد و نزد (فضل) كه دربان هارون بود زنداني شد.

امام (ع) مدت زيادي نيز در زندان (فضل) ماند. عملكرد آن حضرت در طول اين مدت به گونه اي بود كه حاجب خليفه و همه كساني كه با آن بزرگوار در ارتباط بودند تحت تأثير قرار گرفته، شيفته و مجذوب كمالات و شخصيت معنوي و الهي او شده بودند، هارون كم و بيش از اين موضوع آگاه شده بود؛ از اين رو، هنگامي كه دستور قتل آن حضرت را صادر كرد، فضل از انجام آن خودداري نمود و خليفه مجبور شد امام (ع) را به دست (فضل بن يحيي برمكي) بسپارد. [3] نيز مجذوب و شيفته آن وجود الهي كرد؛ چندانكه وي رفتار خود را با آن حضرت تغيير داد و او را مورد احترام و اكرام قرار داد و وسائل رفاه و آسايش آن بزرگوار را فراهم ساخت.

جاسوسان، رفتار دوستانه (فضل) با موسي بن جعفر را در (رقه) (محل ييلاقي هارون) به گوش خليفه رساندند.

هارون، از شنيدن اين خبر سخت خشمگين شد و پس از كسب اطمينان از گزارش فوق توسط غلام خود (مسرور) و نخست به (عباس بن محمد) دستور داد تا به وسيله (سندي بن شاهك) رئيس - پليس بغداد (فضل بن يحيي) را به جرم نافرماني دستور خليفه صد تازيانه بزند، و ديگر آنكه موسي بن جعفر عليه السلام را (سندي بن شاهك) تحويل بگيرد. [4] اين فرمان بدان جهت بود كه هارون ديد دستگيري موسي بن جعفر (ع) و انتقال او از زنداني به زندان ديگر از نظر سياسي به ضرر دستگاه تمام شده است؛ زيرا:

اولاً علي رغم كوشش هارون براي پنهان داشتن جريان دستگيري امام (ع)، بسياري از مردم در اين نقل و انتقالها از آن مطلع شدند و كينه دست اندركاران اين جنايت را به دل گرفتند.

ثانياً بسياري از درباريان، از نزديك با پيشواي شيعيان ملاقات كردند و قلباً تحت تأثير افكار و رفتار خداجويانه و زاهدانه آن حضرت قرار گرفته، مجذوب و شيفته كمالات معنوي و اخلاق نيكوي فرزند پيامبر شدند؛ به گونه اي كه دستور خليفه را در مورد قتل او و حتي سختگيري نسبت به وي ناديده گرفتند.

خليفه عباسي متوجه شد كه حتي متصديان و كارگزاران حكومتي وي نيز حاضر به كشتن امام كاظم (ع) نيستنند.

با توجه با اين جهات بود كه هارون ناچار شد آن گرامي را به دست يكي از دژخيمان و سر سپردگان خود به نام (سندي بن شاهك) بسپارد و از او بخواهد كه هر چه زودتر امام (ع) را به شهادت برساند.

سندي، امام (ع) را در خانه اي در بغداد زنداني كرد و غلام خود (بشار) را كه سرسخت ترين دشمنان اهل بيت عليهم السلام بود برآن بزرگوار گمارد و از اعمال هرگونه فشار و تضييقي نسبت به او دريغ نورزيد و سرانجام با چند عدد خرماي زهرآلود، فرزند پيامبر را مسموم ساخت و آن حضرت پس از چند سال گرفتاري در زندانهاي مختلف [5] و تحمل رنج و آزار فراوان، در 25 رجب، سال 183 ه‍.ق در زندان (سندي بن شاهك) به شهادت رسيد و پيكر مطهرش در مقابر قريش - در نزديكي بغداد - به خاك سپرده شد. [6] .

تلاش براي محو آثار جرم [7] .

جنايتكاران عباسي با به شهادت رساندن موسي بن جعفر (ع) بيش از هر كسي ديگر مي دانستند كه چه جنايت بزرگي را مرتكب شده اند و نيز مي دانستند كه چنين جرم بزرگي هرگز مخفي نخواهد ماند و قهراً پيامدهاي سوئي براي دستگاه به دنبال خواهد داشت. از اين رو براي محو آثار جرم و فريفتن افكار عمومي و جلوگيري از شورشهاي احتمالي دست به اقداماتي زدند از جمله:

1 - سندي بن شاهك پس از مسموم كردن امام (ع) و ظرف دو سه روزي كه آن حضرت در آستانه شهادت قرار گرفته بود هشتاد نفر از رجال و شخصيتهاي را جمع كرد و به زندان برد تا از نزديك وضع زندان و حال امام (ع) را ببينند و گواهي دهند كه آن حضرت در رفاه و آسايش به سر مي برد و هيچ گونه آثار جراحت و زخمي در او وجود ندارد؛ اما هوشياري امام (ع) نقشه او را نقش بر آب ساخت. او خطاب به حاضران فرمود: مرا به وسيله نه عدد خرما مسموم ساخته اند؛ بدنم فردا سبز مي شود و پس فردا از دنيا خواهم رفت. [8] .

2 - پس از شهادت امام (ع)، جنازه آن حضرت را مدت سه روز [9] روي جسر بغداد در معرض تماشا عموم گذاشتند تا به شيعيان بفهمانند كه آن حضرت با مرگ طبيعي از دنيا رفته است. [10] .

3 - جنايتكاران عباسي مي دانستند كه اگر جنازه امام (ع) را به دست شيعيان بسپارند و آنان عهده دار مراسم تشييع و دفن او گردند چه بسا وسيله بسيار مؤثري براي ازدحام جمعيت و تبليغات بر ضد دستگاه خلافت گردد. از سوي ديگر، هارون كه تا اين مرحله خود را از خون آن حضرت تبرئه كرده بود و ادعا مي كرد كه او با مرگ طبيعي از دنيا رفته است، مصلحت نمي ديد كه جنازه آن حضرت مخفيانه و به دور از چشم مردم دفن شود.

از اين رو، برنامه را به گونه اي ترتيب داد كه خود دولتمردان و سپاهيان عهده دار امر تشييع شوند و مردم هم در كنار آنان شركت كنند. براي آن منظور (سليمان بن جعفر) مرد جا افتاده و بزرگ خاندان، يعني عموي هارون را پيشقدم كردند.

سليمان به ظاهر از جريان دستگيري و درگذشت امام (ع) اظهار تأسف كرد و به فرزندان خود دستور داد تا جنازه را از نيروهاي پليس تحويل بگيرند، سپس براي مراسم تشييع جنازه اعلام عمومي كرد. [11] بدين ترتيب، تحت اين پوشش فريبنده نگذاشتند جنازه به دست مردم بيفتد.

4 - برخي از مورخان نوشته اند: همان روز شهادت امام كاظم (ع) خداوند انتقام خون او را از قاتلش (سندي بن شاهك) گرفت؛ بدين ترتيب كه هنگام عبور از دجله اسب او رم كرد و سوارش را در امواج آب غرق كرد. [12] مورخان هر چند علت رم كردن اسب سندي را يادآور نشده اند ولي چنين به نظر مي رسد كه - هر چند او به سزاي عمل خود رسيد ولي - مرگ او حساب شده و با انگيزه محو آثار جرم صورت گرفته است تا امكان دسترسي به مباشر و مجري اين جنايت بزرگ براي هميشه از ميان برود و با مرگ او بسياري از رازهاي سياسي پشت پرده فاش نگردد.


پاورقي

[1] ارشاد مفيد، ص 300.

[2] بحارالانوار، ج 48، ص 233.

[3] همان.

[4] ر. ك - ارشاد مفيد، ص 301.

[5] در مورد مدت زنداني موسي بن جعفر (ع) اختلاف است و اين اختلاف ناشي از اختلاف در تاريخ بازداشت و تاريخ شهادت آن حضرت مي باشد. اگر تاريخ بازداشت امام (ع) سال 179 و شهادتش سال 183 باشد، دوران بازداشت چهار سال خواهد بود ولي چنانچه تاريخ بازداشت را سال 177 بدانيم آنگونه كه صاحب تذكرة الخواص در ص 314 ذكر كرده است مدت بازداشت 6 سال مي شود. از طرف ديگر برخي از مورخان (مثل ابن شهر آشوب در مناقب، ج 4، ص 324 و مسعودي در مورج الذهب، ج 3، ص 355) تاريخ شهادت آن حضرت را سال 186 ذكر كرده اند. با اين حساب مدت اقامت امام (ع) در زندان 7 يا 9 سال خواهد شد. و بنابر نقل ابن جوزي كه تاريخ بازداشت را سال 177 و تاريخ شهادت را سال 188 مي داند مدت بازداشت 11 سال خواهد بود.

[6] عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 85.

[7] براي مطالعه در نظر گرفته شده است.

[8] عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 79 و بحارالانوار، ج 48، ص 212.

[9] بحارالانوار، ج 48، ص 248.

[10] ارشاد مفيد، ص 302.

[11] ر. ك - عيون اخبارالرضا (ع) ، ج 1، ص 81.

[12] ر. ك. مناقب ج 4، ص 328. لازم به يادآوري است كه از گفته مسعودي در مروج الذهب ج 3 ص 411 چنين استفاده مي شود كه سندي تا دوران حكومت مأمون زنده بوده است.